دوشنبه 23 دي 1398 , 10:28
رفیق شفیق ولایت
فاش نیوز - در جنوبیترین بخش شهر کوفه آن روز که مقر حکومت پاکترین مرد خدا و سر سلسله معصومین و منسوبین به پیامبر رحمت است بیابانی وجود دارد که عرب به آن می گوید "نِیْجَفْ" که بعدها به لحاظ سختی تلفظ نجف نامیده شد، و اما نجف واژه ای است ٢ سیلابی که در ادبیات عرب آن را اینطور معنا کرده اند: مکانی مستطیل شکل است در بیابانی بی آب که آب باران آنجا از حرکت می ایستد و برآن جاری نمیشود چیزی شبیه باتلاق در زبان فارسی یا نمکزار خیس که همیشه مرطوب است ولی آن آب قابل استحصال نیست و اما چیست راز این بیابان خشک و لم یزرع؟!
زائران ایرانی امام اول شیعیان شاید کمتر با این مکان آشنا باشند اما هرگاه که به زیارت آن مولود کعبه و همام رحمت و مولای متقیان نایل می شوم از بلندای بخش جنوبی حاشیه حرم امام علی(ع) ساعتها به آن بیابان خیالانگیز خیره میشوم. اگر چه حرم امام علی(ع) و شهر نجف فعلی بر حاشیه آن بیابان پر رمز و راز قرار دارد اما خوشبختانه هنوز بعد از هزاران سال آن بخش از صحرای «بحر علی» یا دریای علی دست نخورده باقی مانده است.
سراب عظیمی که آب بارانهای بیابان را در خود جمع می کند و نمکزار گستردهای پدید میآورد در منطقهای بسیار خشک که هیچ جنبندهای وجود ندارد و زمینش هیچ ارزش خاصی ندارد نه در زراعت نه در ساخت و توسعه و نه توجیه اقتصادی که امروزه بر سر زبانهاست!
در روایاتی از امام صادق(ع) نقل شده است که این همان کوهی بود که فرزند نوح نبی برای فرار از عذاب الهی به ارتفاع آن امید داشت و پروردگار عزوجل خطاب به کوه فرمود: آیا از من باید به تو ای کوه پناه برده شود؟! پس کوه تکه تکه شد و به اطراف پرتاب شد و به ریگزار و دریاچه ای پهناور مبدل گشت که به "نی" شهرت یافت. و به مرور زمان خشک شد...
اما این بیابان لم یزرع با همه بیارزش بودن رازی دارد بس شنیدنی!
اگر باران ببارد و آن هم باران های نجف، سیلآسا و وهمانگیز و بعد از اندکی آفتاب از مشرق بر زمین بتابد زمین این صحرای خشک و بی ارزش مانند آسمان شب در غیبت مهتاب، پر ستاره میشود غرق در نور! مانند هزاران ستاره بر زمین افتاده... و اما این ستاره ها چیست یا کیست؟!
این ستاره های زمینی سنگی است زیبا، شفاف و با ارزش به نام "دُرْ" که شیعیان به پاس انتساب این مکان به امام علی(ع) آن را مقدس شمرده و صیقل داده و نام «حیدر » را بر آن حک می کنند و انگشتر و خلخال میسازند و بر دست و گردن و پا زینت میکنند و معتقداند که این سنگ در بین همه جمادات در این بیابان وهم انگیز، ولایت امام علی(ع) را پذیرفته و در غدیر لبیک گفته و بیعت اش با امام والیان تاریخ ابدی است.دست کردن انگشتری دُر به صاحبش ولایت میدهد و در گمانههای غلط زندگی پر فراز و نشیب اجازه گمراهی از امر ولی را نخواهد داد!
حاج قاسم برای ما سیره سخت،شفاف، درخشان و رحمانی سنگی مانند دُرْ نجف است که "در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر، در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمی شود و هیچ منذری نمیآید میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان است و داغ او بر دل ما، داغ همه اعصار، داغی بی تسلی!" است(برگرفته از مقاله شهید آوینی با نام داغ بی تسلی) در بیابان وهمانگیز آخرالزمان او چونان ستاره درخشان راه را نشان داد و مطیع و رفیق شفیق ولایت بود چونان امام علی(ع)که در غم مالک گریست و فرمود: «اگر کوه بود کوهی عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگی سخت بود، آگاه باشید بخدا سوگند مرگ تو ای مالک، جهانی را ویران و جهانی را شاد میسازد (یعنی اهل شام را خوشنود و عراق را خراب می گرداند)،بر مردی مانند مالک باید گریه کنندگان بگریند، آیا یاوری مانند مالک دیده می شود؟ آیا مانند مالک کسی هست؟آیا زنان از نزد طفلی بر می خیزند که مانند مالک شود؟!»
بعد تو حاج قاسم جهانمان ویران شد و پنداشتند که جهانشان شاد شد غافل از آنکه بدانند «ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسین(ع)ایم»
حاج قاسم برای ما در عصر غیبت،مانند سنگ دُرْ نجفی دلهایمان را محکم کرد و خونش لرزش های ما از ولی را به ما گوشزد نمود، او و خون پاکش سر سلسله ستاره های پر فروغی شد که بیابان وهم انگیز عصر مدرن را در شب بی مهتاب و تاریک آخرالزمان مانند هزاران هزار نقطه نورانی روشن کرد و شد چراغ راه هدایت موالیانی که به امر ولی شک و شبهه داشتند.
شهید واژه عجیبی است که بر شهادت مردی چون حاج قاسم باید شهادت دهد!
شهادتت مبارک «شهید حاج قاسم سلیمانی»
مرد روشنگر جبهه جهاد،مقاومت،اطاعت،رفاقت،مروت و مردانگی.
تو ای سردار به حقیقت کلمه سرباز گمنام امام عصر(ع)بودی...
امین چیذری