09 فروردين 1403 / ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
شناسه خبر : 72026
یکشنبه 29 دي 1398 , 10:27
یکشنبه 29 دي 1398 , 10:27
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
دلنوشته ای برای برادرم حمزه
رمضان مرتضی آخوندی
گلزار شهدای تبریز قدم میزدم...
سید علیرضا آلداود
پاک بودن دامان نظام از تخلفات برخی نامزدان و منتخبان
امانالله دهقان فرد
تعاون و اقتصاد جمهوری اسلامی
محسن ناطق
کفّار افرادى بىتفاوت و بهانهگیر هستند!
احمدرضا بهمنیار
متن ها و مکث ها
سید مهدی حسینی
نگاهی به معایب و محاسن تک فرزندی و چند فرزندی
سعیده نام آور
بهارِ دوستی، خانه ای درخورد دیجیتالیسم
سید مهدی حسینی
نکاتی پیرامون قبل و بعد از انتخابات
امانالله دهقان فرد
بازگشت قدرت به صحن منَشاء تحولات بزرگ
سیدمحمدرضا میرشمسی
منافع ملی، بزرگی و مجازی سازی
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
عیدانه ای برای مجاهدان بی مثال وطن
شهیدگمنام
مثل شهدا
مجتبی رحماندوست
قهرمان را باید مثل یک قهرمان تشییع کرد!
زهرا خراسانی
گزارش و گفت و گو
با دست مجروح لباسهای مادرش را شست!
یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بیسوادیِ ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق میشدم، نیم خیز هم که شده از جاش بلند می شد.
اگر بیست بار هم میرفتم و میآمدم بلند میشد. میگفتم: علی جان، من که غریبه نیستم، مادَرِتَم؟ چرا اینقدر به خودت زحمت میدی؟
میگفت: احترام به والدین، دستور خداست. یک روز که خانه نبودم، از جبهه آمده بود. دیده بود یک مشت لباس نَشُسته گوشه حیاطه، همه را شسته بود و انداخته بود روی بند.
وقتی رسیدم بهش گفتم: الهی بمیرم برات مادر، تو با یه دست، چطوری این همه لباس رو شستی؟! گفت : اگه دو دست هم نداشتم، باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و تو زحمت شستن لباسها را بکشی!
روایتی از مادر شهید علی ماهانی
منبع : کتاب نماز، ولایت و والدین
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
روایتی از نماز خونآلود یک رزمنده امدادگر
عبدالحسین قاهری
مثل گندم درویمان کردند
علی کرمی
روایتی از فوتبال پیرمردها مقابل دشمن بعثی
محمدعلی نوریان
معرفی کتاب