او با اینکه پایی برای رفتن به سمت کربلا و سوریه نداشت اما پای دلش همچنان او را به سمت آرمانها و ارزشهایش میکشاند؛ حدود 14 بار با "ویلچر" به زیارت کربلا نائل شده و همچنین به زیارت بارگاه مقدس حضرت زینب(س) نیز عزیمت کرده و هیچگاه از نماز جمعهها و راهپیماییها جا نمانده و در هر نقطهای که بوده خود را به صحنههای عبادی-سیاسی رسانده است.
از سال ۱۳۹۲، زمانی که گروهک تروریستی داعش در عراق قوت گرفته بود، در اربعین حسینی با همان ویلچر از نجف تا کربلا عازم میشد، آن زمان امکانات رفاهی و بهداشتی چندانی هم(با توجه به شرایط سخت جانبازان قطع نخاعی) در اختیار نبود، اما به گفته حاج مجید الان شرایط بهتر شده است. این جانباز قطع نخاعی جزو اولین جانبازانی بود که به زیارت کربلا شتافت و نقطه عطفی در میان سایر رفقایش شد تا آنان نیز به شوق آمده و رهسپار شوند تا امروز در پیاده روی اربعین شاهد حضور هزاران ویلچری باشیم. باید گفت "آقا مجید" در این عرصه هم خط شکن بوده و الگوی خیل عظیم عاشقان زیارت سیدالشهدا شده است.
او با هزینه شخصی خود، گاه به تنهایی و گاه نیز در کنار همسفر زندگیاش، به سیر و سفر پرداخته و در مراسم مذهبی شرکت میکند. «حاج مجید» خود را سرباز ولایت میداند و میگوید: سرباز این انقلاب هستم و تا وقتی که نفس در سینه داشته باشم پای آرمانهای آن خواهم ایستاد.
«مجید احمدپور گلوسنگ»، متولد سال 46، جانباز 70درصد قطع نخاعی است که در میان جانبازان به سبب سفرها، تلاشها و روحیه خستگی ناپذیرش، به «مارکوپولو» معروف شده است. تصویر او برای اولین بار در نماز جامعهای که اخیرا به امامت حضرت آقا اقامه شد، در اخبار 20:30 پخش شد تا نفسهای نستوه این مرد جهادی در سراسر ایران به گوش برسد. زمانی که گفت: تنها به عشق ولایت آمدهام.
او در مورد ماجرای عزیمتش به تهران جهت اقامه نماز جمعه به امامت رهبر معظم انقلاب، میگوید: وقتی خبر اقامه نماز جمعه به امامت حضرت آقا را شنیدم، سر از پا نشناختم؛ به عشق ولایت، با تن و بدنی رنجور، آماده شدم که به دیدار آقا بروم و برای آرام جان و تسلای دل خویش و مردم کشورم دعا کنم. شنیدن خطبههای آقا از نزدیک، مخصوصا در شرایط کنونی کشور، روح و روانمان را جلا داده و گامهایمان استوارتر کرد.
«حاج مجید» حین بازگشت به تبریز از پرواز جا میماند و مجبور میشود شب را به خانه یکی از آشنایانش برود که در فرودگاه چرخ ویلچرش دچار مشکل شد و با چرغی شکسته و لنگان و با زحمت بسیار به خانه آشنایش عزیمت میکند. اما مگر «حاج مجید» از سختی راه و رفت و آمدها سخن میگوید؟ او فقط از عشق و ایمان میگوید و اینکه تا پای جانش، پای این انقلاب و رهبری خواهد ایستاد.او ادامه میدهد: برای انقلاب خون دلها خوردهایم و این انقلاب را راحت به دست نیاوردهایم که بگذاریم راحت از دستمان برود. باید قدر انقلاب، این نعمت بزرگ الهی را بدانیم.
بعد از گفتن این جملات، حاج مجید زیر لبهایش آرام خواند: «گرچه از دست و پا فتادستم، عهد و پیمان خویش نشکستم؛ گرچه عضوی نمانده در بدنم، عضوی از عاشقانتان هستم؛ یک نفس مانده در تنم آقا، تا نفس هست با شما هستم».
آری، «حاج مجید» عشق به ولایت را سرلوحه حرکت خویش قرار داده و در مسیر لبیک گویی به ندای رهبرش سختیها را با اشتیاق به جان میخرد.
ماجرای جانبازی «حاج مجید»
حاج مجید با نگاهی به آلبوم دوران جوانیاش، در مورد ماجرای جانبازی خود در دوران دفاع مقدس اظهار میکند: برای عزیمت به جبهه تلاش زیادی کردم، چراکه جثهی کوچکی داشتم و این باعث میشد که هربار از میان اعزامیها حذف شوم، اما یکبار که قد و قواره داوطلبان اعزام به جبهه را بررسی میکردند زیرپاهایم را پر کردم تا قدم بزرگتر دیده شود، اینگونه بود که توفیق عزیمت به جبهه را پیدا کردم و در سال 1362 به جبهه اعزام شدم، زمانی که 15 سال داشتم؛ در نهایت پس از فراز و نشیب بسیار، در سال 63 به"اهواز" اعزام شدم و در اسفند سال 63 که عملیات بدر آغاز میشد، در مرحله سوم عملیات بدر به درجه جانبازی نائل شدم.
او ادامه میدهد: بعد از اصابت گلوله و در حالی که هوشیاری نداشتم به بیمارستان صحرایی منتقل شده و در نهایت از بیمارستان شهید بقایی اهواز به تهران منتقل شدم. با توجه به اینکه گلوله به ناحیه گلو اصابت کرده بود، قادر به صحبت کردن نبودم و تارهای صوتیام نیز دچار مشکل شده بود. در بیمارستان تجریش بستری شده و تحت عمل جراحی قرار گرفتم. اوایل حتی نمیتوانستم دستم را تکان دهم اما از سال 64 به بعد از طریق فیزیوتراپی دستم بهبود پیدا کرد.
او در مورد زندگی خود پس از جانبازی میگوید: بعد از این ماجرا ذرهای ناراحت و پشیمان نبودم، چراکه همه چیز ریشه در اعتقاد و آرمانهایم داشت، هیچگاه ناامید و دلسرد نشده و با همان وضعیت روی ویلچر ادامه تحصیل دادم. در سال 74 نیز با دخترعموی خود ازدواج کردم و در سال 75 در رشته روانشناسی بالینی وارد دانشگاه تبریز شدم. در نهایت در سال 73 بازنشسته شدم، اما هیچگاه از فعالیت و تلاش دست نکشیدم.
این جانباز قطع نخاعی به شهادت سردار سلیمانی هم اشاره میکند و ادامه میدهد: درست است که شهادت سردار سلیمانی، ما را در غم و اندوه فرو برد، ولی از برکت خون ایشان ملت و امت ما به فصل جدیدی از همدلی و وحدت رسیدند و سلیمانیهای دیگری در راه هستند.
«حاج مجید» و همسرش از همان ابتدای زندگی به دلیل جانبازی وی، نتوانستند صاحب فرزند شوند، اکنون در کنار یکدیگر خوشبختی را به تصویر کشیده و گرمای زندگیشان الگوی بسیاری از خانوادهها شده و خانهشان به شادی و محبت گرم است.
همسرش که حاج مجید او را «شادی زندگی» مینامند، در مورد ازدواجشان بیان میکند: زمانی که به خواستگاریام آمد در همین شرایط بود و من با عشق و ایمان زندگی در کنار او را انتخاب کردم و اکنون زندگی را شاد و زیبا میبینم.
«حاج مجید» در حوزه ورزشی و فرهنگی نیز فعال بوده و در مسابقات مختلفی که بین جانبازان برگزار میشود همواره مقامهای اول را به خود اختصاص داده است. او هم اکنون دبیر انجمن جانبازان نخاعی آذربایجان شرقی است.
او، با انرژی و نشاط، کارهایش را به راحتی انجام میدهد و رانندگی میکنند، هر هفته در نماز جمعه حاضر میشود و هیچ مراسمی را از تشییع پیکر مطهر شهدا گرفته تا تجمعات مذهبی، زیارت اماکن مقدسه، اعتکاف و... جا نمیگذارد، از این روست که «حاج مجید» را «مرد همیشه حاضر صحنههای انقلاب» باید نامید.
میتوان عشق و محبت را از جای جای زندگی «حاج مجید» حس کرد. از نگاههای امیدوارانه، از تلاشهایی که هیچگاه رنگ خستگی به خود نمیگیرد و از لبخندهایی از یک حس درونی خوشبختی و اندیشههایی والا نشات میگیرد؛ او خسته نمیشود نه از تلاش کردن و نه از مجاهدتهایی که بیش از 36 سال به طول انجامیده است.
«حاج مجید» دیروز، زمانی که دستان خصماگین دشمن در فکر دست اندازی به خاک کشورمان بود، به میان میدانها شتافت تا حافظ خاک، ناموس و انقلابش باشد و امروز "مارکوپولویی" است که در راه رسیدن به اهداف و آرمانهایش هنوز هم با پای دل میشتابد و خسته نمیشود.
گفتوگو از: مهری هاشم زاده- خبرنگار ایسنا در آذربایجان شرقی
انتهای پیام