جمعه 09 اسفند 1398 , 12:11
فرماندهی که خود را تک تیرانداز معرفی میکرد
شهید «علی تجلایی» از فرماندهان دوران دفاع مقدس متولد سال ۱۳۳۸ در تبریز بود که در سال ۱۳۵۶ فعالیتهای مبارزاتی خود را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد و در این مسیر پس از مدتی توسط ساواک دستگیر شد. او در سال ۱۳۵۸ به سپاه ماسداران پیوست و به عنوان مربی پادگان سیدالشهدا (ع) انجام وظیفه کرد تا اینکه برای مقابله با نیروهای ضد انقلاب در غرب کشور راهی کردستان شد.
با آغاز جنگ شوروی علیه افغانستان به این کشور رفت و اولین مرکز آموزش فرماندهی مجاهدان افغانستانی را در این کشور تاسیس کرد. با شروع جنگ تحمیلی به ایران بازگشت در طول چتد سال در عملیاتهای مختلف شرکت کرد تا اینکه با عنوان مسوول طرح و عملیات قرارگاه خاتم در اسفند سال ۶۳ در شرق دجله و در عملیات بدر به شهادت رسید.
وی با وجود مسوولیتی که در سپاه پاسداران داشت همواره خود را یک رزمنده عادی معرفی میکرد و کمتر کسی از سابقه فعالیتهای او اطلاع داشت. یکی از همرزمان شاید در خاطرهای روایت کرد: «جمشید نظمی» فرمانده گردان سیدالشهدا (ع) یکی از خانههای روستا را مقر فرماندهی گردان کرده بود و با تعدادی از بچهها آنجا میماندند.
داخل اتاق دور هم نشستیم، ناصر علی پور، حاج مقصود، علی تجلایی و من. دوست داشتیم او حرف بزند و ما گوش کنیم. علی در دل همه رزمندگان آذربایجان جا داشت. سخنان او در روزهایی که دشمن سوسنگرد را در محاصره خود داشت هنوز در اذهان رزمندهها پاک نشده بود. تواضع بخش جدانشدنی از وجودش به شمار میرفت.
وقتی به برادری که از تعاون آمده بود، گفت: تک تیرانداز هستم، جا خوردم این حرف را دهان به دهان شنیده بودیم که پیش از شروع جنگ تحمیلی علی آقا به همراه ناصر بیرقی رفتهاند افغانستان کمک مجاهدین افغانی. اگر به اختیار خودش بود هیچ وقت در اینباره حرفی نمیزد، تواضع عجیبی داشت. حاج مقصود گفت: علی آقا حالا فرصت خوبی است که درباره رفتنتان به افغانستان صحبت کنید. یک چیزهایی به گوشمان خورده، ولی از خودتان نشنیدهایم.
همیشه متبسم حرف میزد. گفت: خب درست شنیدهاید، با برادر بیرقی رفته بودم. شوروی کشورشان را اشغال کرده بود و مجاهدین افغانی هم واقعا در شرایط سختی میجنگیدند. برای هر مجاهد افغانی روزانه فشنگ سهمیه میدادند که فقط میتوانستند به مقدار سهمیه شلیک کنند. ما به آنها آموزش نظامی میدادیم. امکانات برای ما هم خیلی محدود بود. مدتی که آنجا بودیم رابطه خوبی با مجاهدین داشتیم. آن موقع هنوز جنگ شروع نشده بود، وقتی جنگ آغاز شد برگشتیم ایران.
در همین حال یک رزمنده بسیجی یالله گفت و آمد داخل، گفت:من از تعاون گردان آمدهام. هرکس کارت شناسایی و پلاک ندارد، همین الان بگوید تا برایش بنویسم. همه کارت و پلاک داشتیم به جز علی تجلایی. گفت: برادر من ندارم. اسم: علی تجلایی، مسوولیت: تک تیرانداز.
نیروی تعاون علی آقا را نمیشناخت، نوشت و رفت دنبال کارش. از جوابهای علی آقا جا خوردیم. او در میان فرماندهان سپاه از جهات مختلف زیانزد بود و به تمام معنا یک نظامی معتقد و متعهد به شمار میرفت. بسیاری از پاسداران استان آذربایجان شرقی را او آموزش داده بود. ما که او را میشناختیم، تک تیرانداز بودنش برایمان قابل هضم نبود.