دوشنبه 15 ارديبهشت 1399 , 15:05
غنیمت گرفتن یک تانک با نارنجکی که منفجر نشد!
«حمید داودآبادی» رزمنده، جانباز و پژوهشگر دوران دفاع مقدس است که تاکنون کتابهای زیادی از خاطرات خود را تألیف و منتشر کرده است. وی خاطرهای از عملیات «رمضان» را در صفحه مجازی خود منتشر کرده که در ادامه آن را میخوانید:
«چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۶۱ - شب عید فطر - شلمچه - عملیات رمضان؛
«حاج مهیاری» از پیرمردهای با صفای گردان «حبیب» بود که با لهجه غلیظ اصفهانیش، لازم نبود بپرسی بچه کجاست. آن هم به یک پیرمرد با آن سن و سال و آن حاضرجوابی و تندی، بگویی: «حاجی جون بچه کجایی؟» اگرهم جرأت میکردی و میپرسیدی، اخم میکرد و درحالی که مثلاً عصبانی شده بود، میگفت: «بچه خودتی فسقلی. با ۵۰، ۶۰ سال سنم به من میگی بچه؟»
حاجی مهیاری در عملیات «رمضان» گُلی کاشت که وردِ زبان همه بچهها شد. شنیدن ماجراهای حاجی، از زبان خودش شیرینتر بود. وقتی از او پرسیدم، گفت: «صبح روز عملیات، وقتی رسیدیم به کانال پرورش ماهی، خیلی خسته بودم، رفتم توی سایه یه تانک که کنار خاکریز بود، استراحت کنم. همین که نشستم کنارش، متوجه شدم از توی اون سر و صدا میاد. اول فکر کردم بچههای خودمون هستند. بهزور از تانک رفتم بالا. درش باز بود. توش رو که نگاه کردم، دیدم سه تا نرّه خر عراقی دارن با هم دیگه زِرزِر میکنند.
سریع یه نارنجک از کمرم درآوردم و ضامنش رو کشیدم. همین که خواستم بندازم توش، دیدم من با این سن و سال که نمیتونم بپرم پایین و در برم. راستش تانک هم از این «تی ۷۲»ها بود. نویِ نو هم بود. دلم نیومد بترکونمش. از همون بالا داد زدم و اون بدبختا که ترسیده بودن، شروع کردن به «دخیل الخمینی» (پناه میبرم به خمینی) گفتن. بهشون حالی کردم که سر خر را کج کنند و بیان طرف خاکریز خودمون. جات خالی، آوردم تحویلشون دادم».
وقتی پرسیدم: «با نارنجک چیکار کردی؟»
گفت: «هیچی. چیکار بایست میکردم؟ حیف بود بترکه. ضامنش رو زدم سر جاش و گذاشتم کمرم».
حاج «علیاکبر ژالهمهیاری» پیر جبههها، پدر شهید «علیرضا مهیاری»، سرانجامش این بود که تا پایان جنگ مردانه و غیرتمندانه حضور پیدا کند.
فرزندش میگفت: «جنگ که تمام شد، پدرم همواره حسرت زیارت کربلا را میخورد تا اینکه چند سالی بعد از پایان جنگ، روز ۲۷ فروردین ۱۳۷۱ در آرزوی کربلا، جان به جانآفرین تسلیم کرد و در بهشت زهرا (س) قطعه ۵۵ ردیف ۱۰۱ شماره ۴ آرام گرفت».
نقل از کتاب: تبسمهای جبهه
در زمانی که پدران ما در جبهه بودن در خوش بینانه ترین حالت در حال مال اندوزی بوده و کاملا بی طرفانه نظاره گر ماجرا بودن و حالا ما فرزندان ایثارگران در وضعیت مبارزه با شرایط سخت زندگیمان و فرزندان انان پی خوش گزرانی و فشار مالی بر سره ما میباشند .. از خدای متعال خواستارم که هیچ وقت در این دیار جنگی رخ ندهدکه اگر اینگونه شود باز وظیفه ماست که روبرو دشمن قد علم کرده و بستر مال اندوزی دگران را فراهم سازیم... از مسئولین دلسوز تقاضا دارم که کمی مهربانانه تر به ما فرزندان ایثارگر بنگرن و حداقل شرایط مساوی درامد را به ما نیز بدهند. و در اخر دست نیاز را به سوی خدای متعال جهت شادی روح شهیدان و امام شهیدان . و سلامتی رهبر عزیز را دارم...... ومن اله توفیق