شناسه خبر : 75199
دوشنبه 12 خرداد 1399 , 12:09
اشتراک گذاری در :
عکس روز

توطئه مافیای سینما علیه نویسندگان مستقل+تصاویر

 

فراستی

گذشته مسعود فراستی و گرایشات چپ او آیا می‌تواند کارنامه فعالیت‌های او از مجله سروش تا زمان حال را تحت‌الشعاع قرار دهد؟

مسعود فراستی به برنامه دورهمی مهران مدیری رفت و درشرایطی که برنامه هفت همچنان پخش نمی‌شود  با بازفراهم‌آوری تمامی آراء و نظراتش که معمولا در نیمه شب‌ها پس از ساعت ۲ نیمه‌شب به صورت هفتگی پخش می‌شد اتفاق غیرمنتظره‌ای را رقم زد که همچنان به پربحث‌ترین برنامه‌ تلویزیونی سال‌های اخیر  تبدیل شده است.

همچنان درباره مسعود فراستی و نظریاتش پست‌های مجازی فراوانی در فضای مجازی منتشر می‌شود و رسانه‌های رسمی کمتر به این حضور هیچ واکنشی نشان داده‌اند. دامنه این بحث‌ها و حملات به  فراستی همچنان ادامه دارد و اخیرا سردبیر سال‌های متمادی ماهنامه فیلم او را به مناظره دعوت کرده است.

اما در مرحله نخست قبل از آنکه به واکنش‌های مردمی اشاره کنیم، بررسی واکنش مخالفان منتقد فراستی می‌تواند به بازخوانی دقیقی از دوران نقد پس از انقلاب تبدیل شود و می‌توان خشم وسیع سینماگران، مدیران سینمایی سابق و فعلی را نسبت به فراستی و فعالیت‌هایش تحلیل کرد. در این مجال بسیاری از همکاران ظاهرا منتقد فراستی، به حضور و اظهاراتش در برنامه «دورهمی»   واکنش نشان می‌دهند، اما تمامی واکنش‌ها را می‌توان در قالب‌های مختلف و نمود فعالیت‌ منتقدان سینمایی طی چهار دهه اخیر دسته‌بندی کرد.

بسیاری از منتقدان سینمایی که در رسانه‌های داخلی تمجید می‌شوند اغلب مترجم هستند و این طیف از منتقدان با فعالیت متمرکز در حوزه سینمای ایران اغلب متون ترجمه شده خود را در نسبت با آثار سینمای ایران بازنویسی می‌کنند. با بررسی توییت امیر حسین علم‌الهدی، مدیر سینمایی که از دوران اصلاحات همواره با عنوان مدیر سینمایی شاخته می‌شود می‌توان به بررسی فعالیت‌های طیف خاصی از منتقدان مترجم پرداخت.

 

 علم‌الهدی در واکنش به حضور فراستی در برنامه دورهمی در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

 

 

به نام خدا

بعد از دستگیری تعدادی از منتقدین در سال ۱۳۸۱، از طرف معاونت سینمایی وقت ارشاد به خیابان مطهری فرماندهی کل اماکن عمومی ناجا رفتم تا ببینم دلیل دستگیری این منتقدین چه بوده است! طبق معمول دلیل خاصی را اعلام نکردند و بعدها نیز دلایل این دستگیری در ابهام باقی ماند!

دلیل این نوشتارم تغییر زندگی کامبیز کاهه بعد از این دستگیری بود که سینمای ایران یکی از بهترین منتقدین خود را از دست داد و او را به گوشه عزلت راندند!

او در یکی از نوشته هایش در باره جایگاه منتقد می نویسد:"منتقد اگر محبوب نیست، می‌تواند محترم باشد و البته تنها و بی‌کس! "و چه زیبا می نویسد از حال و روزهایی منتقدی به نام" مسعود فراستی" که محترم هم نیست!

مسعود فراستی ثمره آنچه بر امثال کامبیز کاهه رفت، است!

مسعود فراستی، ثمره انچه بر بهرام بیضایی رفت، است!

مسعود فراستی، ثمره آنچه بر گلشیفته فراهانی رفت، است!

مسعود فراستی، ثمره آنچه بر سوسن تسلیمی رفت، است!

مسعود فراستی، ثمره آنچه بر بهروز وثوقی رفت، است!

مسعود فراستی، ثمره آنچه بر عباس کیارستمی رفت، است!

مسعود فراستی باید دیده شود چون بیش از همه در این سرزمین "جنس تقلبی " دیده می شود! نگاهی به صنعت (پراید)، فرهنگ(تتلو)، هنر(معماری شهرها)، سیاست (زیادند) ورزش(وضعیت فوتبال)، آموزش (موسسات کنکور) و ... بیاندازید و ببینید که چرا او نباید دیده شود!

مسعود فراستی باید دیده شود، همچون مداح هایی که دین را وارونه عرضه می کنند و او کسب و کارش وارونه جلوه دادن دستاوردهای سینمای ایران است!

سینمای ایران با تمام انتقادهایی که بر آن وارد است اما قابل دفاع است و آن هم یک دفاع جانانه!

اما مسعود فراستی واقعا کیست؟

حکایت او، حکایت گفتمانی است که جای شعر، ادب و فلسفه فاخر این سرزمین را " غصب " کرده است!

او ثمره انسداد گفتمان یک " تمدن" است...

کسی از کامبیز کاهه خبری دارد؟

علم‌الهدی در آخرین جمله این پُست می‌نویسد کسی از کامبیز کاهه خبری دارد؟ پاسخ به این سئوال با نام بردن از منتقد- مترجمی مثل کاهه برای آلترناتیوسازی در مقابل  فراستی نیاز به یک بازخوانی تاریخی دارد

از ماجرای دستگیری کامبیز کاهه، سعید مستغاثی، محمد عبدی و امیر عزتی توسط نیروی انتظامی بیش از ۱۸ سال می‌گذرد و علم الهدی به علت یک انسداد رسانه‌ای شفاف برای حمله به  فراستی از پوشیده ماندن جزئیات آن پرونده بهره‌برداری می‌کند.

واقعیت پرونده دستگیری این چند نفر چیست و چرا تاکنون هیچ رسانه‌ای به صورت شفاف به آن ماجرا اشاره نکرده و از حقیقت ماجرای این دستگیری پرده برداشته نداشته است؟ در آن روزهایی که این دستگیری اتفاق افتاد نشریه «سینماجهان» تبدیل به یکی از رسانه‌های پرطرفدار پسا دوم خرداد شده بود و عملا رسانه‌های رقیب خود را به حاشیه راند و مخاطبان سینمای جهان در ایران که دایره وسیع‌تری نسبت به سینمای ایران دارد، دیگر توجهی به ماهنامه فیلم، دنیای تصویر و سایر هفته‌نامه‌های سینمایی منتشر شده در آن دوره نداشتند.

 

 مستغاثی و  کاهه در دورانی که زیرنویس فارسی عمومیت نداشت با ترجمه جامع و کامل محتوای فیلم‌ها و نقدهای خارجی در آن مقطع زمینه‌ای را ایجاد کردند که مخاطب فیلم‌های روز با خواندن این نشریه می‌توانست محتوای آثار سینمایی روزجهان را درک کند و بدون تسلط به زبان فارسی به تماشای این آثار بنشیند. ضمن اینکه دیدگاهی در این نشریه جاری بود که به صورت زیرپوستی آثار سینمای ایران را به چالش می‌کشید و نقد سینمایی اهمیت خود را در آن مقطع بیشتر در این مجله بازتاب می‌داد.

 

این نشریه خدمات بزرگی به «زاویه نگاه» هواداران سینمای ایران کرد  و مافیای استمراری سینمای ایران معتقد که بود حیات این نشریه موجب ریزش مخاطب در سینمای ایران می‌شود. در یک توطئه غیرانسانی چند تن از همین مافیا برای نمایش‌ محفلی فیلم‌های خارجی به تحریریه «سینما جهان» زیرنویس کردن چند فیلم خارجی را سفارش داد. این فیلم‌ها که با کمترین سانسور فقط برای نمایش‌های خصوصی آماده شده بودند توسط همان تیم مافیایی و رقبای رسانه‌ای «سینما جهان»   به طرز شگفت‌آوری توزیع گسترده شدند.

 

سعید مستغاثی - محمد عبدی- امیر عزتی- کامبیز کاهه

 

سه تن از  مافیای سینما و اداره کننده یکی از نشریات سینمایی به پلیس امنیت تهران مراجعه کردند و با نشان دادن نسخ زیرنویس شده چند فیلم آمریکایی، خبر از اشاعه فساد و فحشا توسط تحریریه «سینما جهان» را دادند.

در واقع این بازی طراحی شده خود مافیای سینما بود تا برای این چهارنفر پرونده امنیتی بسازنند. نهادهای امنیتی از ورود به این ماجرا پرهیز کردند و پرونده صرفا توسط نیروی انتظامی و پلیس امنیت پیگیری شد، این چهار نفر و سایر مرتبطان احضار شدند اما در اثر پروپاگاند رسانه‌های اصلاح طلب ماجرا امنیتی جلوه داده شد.

با گذشت ۱۹ سال از آن رویداد و بررسی این پرونده می‌توان دریافت که این چهار نفر به خاطر وجاهت سران مافیایی سینما و نشریات رقیب قربانی یک توطئه بزرگ شدند. «کامبیز کاهه» به علت پی بردن به این توطئه و کشف آن رویداد، با دلخوری از اهالی سینمای ایران برای همیشه فعالیت در حوزه نگارش نقد و ترجمه را کنار گذاشت. این بازداشت به وجه رسانه‌ای گروه آنان چنان لطمه زد که فعالیت‌های غیرژورنالیستی آنان که درآمدزا بود متوقف شد.

به عنوان مثال امیرعزتی سالیان متوالی در صدا و سیما در چندین برنامه سینمایی مهم از جمله «سینمای نود» (یکی از موفق‌ترین برنامه‌های تلویزیونی سیما) نقش پررنگ و اساسی داشت و نشریه «سینما جهان» برای تحریریه‌اش درآمد کافی به همراه نداشت. این نشریه صرفا اعتبارآفرین بود تا فعالان در آن بتوانند در سطوح مختلف رسانه‌ای شناخته تر شوند و دامنه فعالیت خود را گسترش دهند.

این چهار نفر به صورت مستمر با صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بدون هیچ لکه سیاهی در کارنامه‌اشان همکاری داشتند و تا قبل از این دستگیری کمتر منتقدی در نشریات سینمایی موفق به حضور در سیما و در حوزه برنامه سازی می‌شد.

امیرعزتی برای همیشه به فنلاند رفت کما اینکه کار ترجمه فیلم را به صورت قانونی و با یکی ازموسسات شبکه نمایش خانگی با عنوان مستعار ادامه داد. اما همین دستگیری و پرونده سازی توسط مافیای سینما سبب شد مقصر این اتفاق از منظر برخی از آنان حاکمیت قلمداد شود و پس از خروج از ایران به فاصله چندی همکاری خود را با رسانه معارض روزآنلاین آغاز کرد.

محمد عبدی نیز به چنین سرنوشتی دچار شد و در یک اتفاق تاثر برانگیز بدون آنکه فردی سیاسی یا معارض حاکمیت باشد جذب رسانه‌های فارسی زبان عمدتا مخالف شد و سعید مستغاثی متاسفانه سال‌های دشواری را پشت سر گذاشت و به سختی توانست این توطئه، برای کمرنگ کردن فعالیت واعتبارش را پشت سر بگذارد.

جالب اینجاست تا مدت‌ها برای کم اثر کردن مشی او تهمت‌های امنیتی را به او نسبت می‌دادند و دامنه فعالیت این سینمایی نویس نخبه را محدود کردند تا اینکه مرحوم حسن شایانفر (کیهان) زمینه‌ بازیابی این نویسنده را فراهم آورد و مستغاثی توانست  به سختی  فعالیت‌هایش را از سر بگیرد.

بیشتر بخوانید:

حمایت مدیر گروه هنر و تجربه از کمپین‌های کشف حجاب/آیا وزیر ارشاد واکنشی قاطعانه به این رویکرد نشان خواهد داد؟

آقای علم‌الهدی طرفدار کمپین چهارشنبه‌های سفید که از دوران بسیار جوانی در دولت اصلاحات، در همان مقطع دستگیری این چهار منتقد از مدیران سازمان سینمایی وقت بود، با علم و آگاهی به اینکه می‌دانست این توطئه از سوی مافیای سینما و نشریات سینمایی برای به چالش کشیدن اعتبار رسانه‌ای و اجتماعی این چهارنفر صورت پذیرفته دست به چه اقدام موثری زد؟ جالب اینجاست که ایشان در مقام مدیر با طرح تجمیع دفاتر پخش فیلم، بیشترین خدمت را به همان کسانی اعطا کردند که گزارش دروغ و جعلی به نهادهای نظارتی، قضائی و پلیسی ارائه کردند. در آن مقطع این طیف سینماگران با طرح تجمیع دفاترپخش، هسته مافیای پخش را در سینمای ایران تشکیل دادند.

اما نکته مهم در مورد نحوه عملکرد علم الهدی به عنوان تاسیس کننده نهاد هنر و تجربه این است که وی همزمان با تاسیس این گروه سینمایی، نشریه‌ای را با همین عنوان تاسیس کرد که هزینه گزافی را به سازوکار سازمان سینمای و گروه هنر و تجربه افزود. با اینکه علم الهدی هم اکنون مدیریت گروه هنر و تجربه را برعهده ندارد اما به عنوان موسس این گروه سینمایی، نشریه هنر و تجربه با نویسندگان و منتقدان فراوانی چند سالی محتوا تولید کرد، اما هیچ کدام از این نقدها بازتاب مردمی نداشت. جدول زیر هزینه‌های رسانه‌ای هنر و تجربه را در سال ۱۳۹۸  نشان می‌دهد اما مسعود فراستی ۴ پاراگراف در صفحه اینستاگرام خود در مورد اثری سینمایی منتشر می‌کند و بازتاب گسترده‌ای در میان رسانه‌ها پیدا می‌کند. جالب اینجاست که نشریه فرم و نقد  فراستی بدون هیچ حمایت دولتی تقریبا نایاب می‌شود و خاصیت جالب این مجله این است که هیچگاه مشمول زمان نمی‌شود.

 

 

اما اگر کارنامه کامبیز کاهه را از حیث فنی ارزیابی کنیم، او در مقام مترجم عملکرد قابل اعتنایی داشت و حتی اغلب نوشته‌های وی در مورد سینمای ایران بازتاب دهنده ترجمه‌های او در حوزه سینما بود. نمی‌توان مسعود فراستی و کامبیز کاهه را با یکدیگر مقایسه کرد. فراستی تمام دریافت‌های آکادمیک و سواد اکتسابی خود را تبدیل به نقد فیلم می‌کند، در صورتیکه کاهه همواره به منابع انگلیسی زبان توجه ویژه داشت.

 

آقای علم الهدی منتقد گفتمان فراستی،   با بودجه و اعتباری که در حوزه رسانه‌ای هنر و تجربه در اختیار داشت، آیا توانست منتقدی آلترناتیو و هم‌وزن فراستی را به جامعه منتقدان معرفی کند؟ در واقع نشریه هنر و تجربه جز تمجید از فیلم‌های نمایش داده در این حوزه و کپی و پیست کردن محتوای ماهنامه فیلم، توانست سبب ارتقا و رشد فیلم‌های نمایش داده شده در این گروه سینمایی شود!؟

سئوال مهمتر این است که چرا علم‌الهدی دانش سعید مستغاثی را به عنوان منتقد تراز ستایش نمی‌کند؟ او در میان چهارنفری که در سال ۱۳۸۱ دستگیر شده‌اند وجوه تالیفی بومی‌اش کاملا عیان است، اما چون مستغاثی با کیهان همکاری می‌کند، در چهارچوب نظری علم‌الهدی نمی‌گنجد در صورتیکه از حیث دانش آکادمیک و اکتسابی در مرتبه‌ای به مراتب بالاتر از کامبیز کاهه قرار دارد.

قیاس فراستی با تتلو و تعبیر او به احمدی نژاد یک شبه!

اما در متن انتقادی علم الهدی با طعنه، او جنس تقلبی و ثمره مطرح شدن چهره‌های نظیر امیر تتلو معرفی می‌شود. این قیاس در عمده رسانه‌های مخالف فراستی مطرح می‌شود. اما این قیاس به هیچ خواستگاه رسانه‌ای در داخل کشور ارتباط ندارد و نخستین بار وب سایت رادیو فردا نخستین بار تحت عنوان محتوایی با عنوان «حکومت تحقیر، توبه و خودشیرینی» با اشاره به تغییر رویکرد تتلو به ترویج چنین قیاسی پرداخت.

متن انتقادی سایت فرارو با شگرد بارها تکرار شده کنکاش در گذشته مسعود فراستی

 

 

 

اما گذشته مسعود فراستی و گرایشات سرخ(چپ کمونیستی) او در گذشته آیا می‌تواند کارنامه فعالیت‌های او از مجله سروش تا  زمان حال تحت‌الشعاع قرار دهد؟ استمرار و تاکید بر یک گفتمان واحد از مجله فردوسی (قبل از انقلاب) تا زمان حال می‌تواند نشان دهد که او در حوزه نقد فیلم  دچار چرخش ایدئولوژیک نشده است. بررسی کارنامه، نوشته‌ها و آثارش نشان می‌دهد حتی تغییر ایدئولوژیک نمودی در آثار فراستی نقدها، کتب و آثار شفاهی‌اش ندارد.

 

 

آیا اصرار بر یک گفتمان واحد در حوزه نقد سینما می‌تواند دستاویزی باشد که او را «ام‌الفساد» خطاب کنند. کمال تبریزی در گفت وگویی این عنوان را در مورد فراستی به کار می‌برد. در صورتیکه فراستی طی سی سال اخیر از منابع دولتی به اندازه تبریزی بهره نبرده است. یکی از همکاران او در مجله سوره در دهه شصت به مشرق می‌گوید: او از شهید سید مرتضی آوینی همواره کمترین دستمزد را دریافت و بیشتری کار ممکن را انجام می‌داد. آیا دستمزد رسانه‌ای و حق التحریرهای سالیان متوالی فراستی از تلویزیون و مجلاتی با اتصالات دولتی بیشتر از بودجه‌های کلانی است  که در اختیار فیلمسازی نظیر کمال تبریزی قرار داده شده!؟ آیا ارقام دریافتی فراستی و تبریزی قابل مقایسه است؟ ام ‌الفساد زمانی معنا پیدا می‌کند که فراستی از منابع دولتی یا خصوصی مشکوک بهره‌برداری کرده باشد. آیا مستندی دال بر این موضوع، برای ارائه از سوی مخالفان فراستی وجود دارد؟

 

 

ام الفساد خواندن این منتقد از جانب تبریزی  به این دلیل است که فراستی ضمن نقد فیلم «ما همه باهم هستیم» به نقد سرمایه‌گذار فیلم پرداخت. افکار عمومی و دایره انتشار اطلاعات آنقدر گسترش یافته است که مخاطبان سخنان فراستی به سادگی متوجه عمق ماجرا خواهند شد.

 

 

 

 

حمله منتقدان کارمندی به فراستی

یکی از منتقدانی که مکرر علیه مسعود فراستی مقالات فراوانی را منتشر کرده، مهرزاد دانش کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد و مدیر کل دفتر امور چاپ و نشر این وزارتخانه  است. مهرزاد دانش، دانش آموخته دانشگاه امام صادق(ع) نگارش در حوزه سینمایی را در مجله سوره به سردبیری وحید جلیلی آغاز کرد و در مورد سینمای ارزشی و انتقاد از سینمای خاتمی و دوره اصلاحات به عنوان سینمایی نویسی با جهت‌گیری سیاسی خاص شناخته می‌شد. منتقدی که حتی با حضور چهره اصولگرایی مثل ضرغامی در سیما نخستین تمجیدنامه را درباره  در ماهنامه فیلم منتشر کرد و محتوای مهرزاد دانش درباره ضرغامی مضمونی مشابه با عنوان مرسوم "هوا دلپذیر شد" بود. او در یادداشتی در مورد فراستی او را به عدم آگاهی به اصول نقد متهم می‌کند.  

نقد عملکرد سینمای دوره اصلاحات با قلم مهرزاد دانش در سوره قبل از چرخش‌ ایدئولوژیک

 

مطالبه سینمای مقاومت به قلم مهرزاد دانش قبل از چرخش ایدئولوژیک

تقدیر مهرزاد دانش یکی از اعضای حلقه منتقدان جشنواره جهانی فجر از فیلم گرگ‌نما، فیلمی که به صورتی نمادین و تمثیلی از صهیونیست‌ها حمایت می‌کند

گزارش مفصل مربوط به عکس بالا را بخوانید:

چرا از فیلم‌هایی با موضوع حمایت از صهیونیست‌ها در جشنواره جهانی فجر تقدیر می‌شود؟

 

 مهرزاد دانش مطالبه گر سینمای مقاومت و منتقد سینمای دوم خرداد ناگهان در پیچشی عجیب در جمع منتقدان جشنواره جهانی فجر از فیلمی با محتوای حمایت از صهیونیست‌ها تمجید می‌کند و مدافع تمام قد سینمای اصغر فرهادی می‌شود و البته فراستی که انواع و اقسام فساد سینمایی در محتوا، مضمون و  پول‌های آلوده را نقد می‌کند به دشمن شماره چنین نویسنده‌ای تبدیل می‌شود.

متاسفانه در  چهارچوب نقد سینمایی در کشومان میان ریویونویس و منتقد فیلم تفاوتی نیست. مراجعه به آثار و نوشته‌های دانش، علی رغم تمامی ادعاهای رسانه‌ای، فراتر از یک ریویو نمی‌رود و اگر محتوای آثار این نویسنده مورد ارزیابی یک کارشناس واقعی قرار بگیرد دانش در جمع ریویو نویسان دسته‌بندی خواهد شد که عمدتا ابعاد داستانی فیلم را تعریف می‌کنند.

یادداشت مهرزاد دانش پس از چرخش ایدئولوژیک دهه هشتاد در ستایش از فرهادی

بیشتر بخوانید:

آرمان فلسطین در سینما با نمایش فیلم‌های فرهادی در اسرائیل کمرنگ شد؟

 منتقدان کارمندی در رسانه‌های مجازی و مکتوب در مخالفت با فراستیم، شمارشان کم نیست. به عنوان مثال سام بهشتی نویسنده سینمایی، کارمند روابط عمومی پردیس تئاتر شهرزاد و بدون آنکه در رسانه‌های رسمی نقد جریان‌سازی را منتشر کرده باشد و یا حداقل با عنوان منتقد شناخته شود، عملکرد فراستی را ظاهرا به چالش می‌کشد.

 

 

نکته جالب‌ اینجاست که شغل دوم فراستی در مقطعی خاص که مشغول کافه‌داری بود به عنوان نقطه‌ ضعف او در اظهارات منتقدان کارمندی مطرح می‌شود. در صورتیکه استقلال فراستی، در طول ۴۰ سال اخیرو ارتزاق سخت، از مفر نقد و آموزش زبانزد است و بسیار شرافتمندانه‌تر از مشاغلی همچون روابط عمومی است.

در میان این حجم از هجمه‌ها علیه فراستی گاهی نویسندگان محترمی، مستقل از گرایش سیاسی یا چرخش‌های ایدئولوژیک، نه در مقام منتقد، بلکه در مقام نویسنده و روزنامه‌نگار، برای فراستی بدون منصب داشتن قضاوت، حکم شلاق صادر کرده‌اند. در صورتیکه آقای کیوان کثیریان مهمترین انتقادی درباره فراستی مطرح می‌کند، شیوه حکم صادر کردن درباره آثار سینمایی است، اما خودش در مقام روزنامه‌نگار برای دیگران حکم صادر می‌کند.

 

و آرزوی شلاق خوردن مسعود فراستی تنها رویای کیوان کثیریان جانشین سابقِ سردبیر روزنامه جوان در اوایل هشتاد و یادداشت نویس امروز روزنامه شرق  نیست و رویاهای سایر سلبریتی‌ها و اهالی سینماست. گویی آن خشم فروخفته در مورد کامبیز کاهه و تحریریه «جهان سینما» بار دیگر در حال شعله‌ور شدن است، اما این گزارش‌ها و رویکردها تاثیر خود را از دست داده است و حنای سران سینما نزد محافل امنیتی و قضایی کارکردی ندارد.

 

خودمهم پنداری در مواجهه با فراستی

احمدطالبی‌نژاد نویسنده قدیمی سال‌های ماهنامه فیلم نیز از جمله کسانی است که بارها علیه فعالیت مسعود فراستی موضع گرفته و انتقادات خود را درباره او منتشر کرده است. طالبی‌نژاد از نویسندگان قدیمی ماهنامه فیلم است که قلم بسیار توانایی دارد که گرایشات ژورنالیستی در آن نمود بیشتری دارد. آنچه در طول این سال‌ها طالبی‌نژاد تحت عنوان نقد منتشر کرده، با هیچ الگو توسعه‌مدارانه‌ رسانه‌ای به نقد فیلم شباهت ندارد.

 

 

آثار طالبی نژاد عمدتا دلنوشته‌هایی درباره فیلم، کارگردان و میزان علاقه او به اثر یا سازنده‌ آن است. اما چون عرصه نقد فیلم در دهه شصت خالی بود و مثلث مسعود مهرابی، عباس یاری، هوشنگ گلمکانی در انتخاب نویسندگان ماهنامه فیلم تعیین کننده بوده، طالبی‌نژاد در دهه شصت با چرخش ابروباد مه خورشید فلک به عنوان منتقد شناخته شد. در صورتیکه دل‌نوشته‌های او درباره سینما هیچ ارتباط آکادمیک یا ساختاری با نقد فیلم ندارد و در بسیاری موارد نظرات او کاملا شخصی است.  

متاسفانه به دلیل  عدم نظارت‌ کافی بر فضای نقد و از سوی دیگر مهم نبودن این عرصه، سام بهشتی از پرسنل روابط عمومی پردیس شهرزاد می‌تواند مسیر طالبی‌نژاد را کپی کند و به عنوان منتقد سینما شناخته شود و نکته مهمتر این است که بیشتر از آنکه شاخصه‌های نوشتاری و اشراف علمی در متون مختلف مبنای ارزیابی باشد، رابطه‌ها با دفاتر فیلمسازی در اهمیت یک منتقد و درگاه انتشار محتوایش تعیین کننده است.

هوشنگ گلمکانی پدرخوانده نقد کارمندی!

 

واکنش هوشنگ گلمکانی به اظهارات اخیر فراستی

 

 

اما در میان مخالفان اخیر فراستی از  هوشنگ گلمکانی نویسنده سابق روزنامه آیندگان که پس از انقلاب سال‌های متوالی گرداننده ماهنامه فیلم بود به سادگی نمی‌توان عبور کرد. پس حواشی برنامه دورهمی گلمکانی بالاخره نسبت به اظهارات اخیر مسعود فراستی واکنش نشان داد ودر اینستاگرام خود نوشت:

ببخشید، این سومین بار است که این عکس را هر بار به بهانه موضوعی مربوط به مسعود فراستی پست می‌کنم. عکس بهتری از بیلیاردبازی‌های‌مان ندارم. تازه با نادیده گرفتن اصول fair play آمده چسبیده به من که نتوانم درست ضربه بزنم. اما مناسبت این دفعه، دعوت او به مناظره‌ای درباره موضوع نقد فیلم است. این دعوت را قبلا هم کرده بودم. در زمان جشنواره سی‌وهفتم قرار گفت‌وگو برای برنامه «هفت» گذاشته شد اما ظهر آن روز تماس گرفتند و موضوع را عوض کردند که نپذیرفتم و قضیه منتفی شد. بعد دعوتش کردم به برنامه مجازی مجله «فیلم» بیاید که قرار شد در این باره سر میز بیلیارد مذاکره و احیانا توافق کنیم اما متاسفانه توفیق بیلیارد دست نداد.

 

دوسه سال پیش هم یکی از دوستان مطبوعاتی پیشنهاد انجام این مناظره در یکی از دانشگاه‌ها با امکان پخش زنده آنلاین را داد که گفت مسعود نپذیرفته. در زمان حشنواره اخیر فجر خودش تماس گرفت و گفت بیا در برنامه «هفت» صحبت کنیم درباره نقد. گفتم حالا دیگر من نمی‌آیم، به دلیل فضای تلویزیون و به‌خصوص برنامه «هفت». الان دعوتم را تکرار می‌کنم: مناظره‌ای درباره موضوع نقد فیلم، یا در برنامه مجازی ماهنامه «فیلم»، یا یک زمین بی‌طرف. بعدش هم برویم چند پارت بیلیارد بزنیم که دلم لک زده برای آن ماهوت سبز و صدای دل‌انگیز برخورد شارها، البته با حفظ فاصله و رعایت پروتکل بهداشتی.

بازهم باید به صورت تخصصی به سراغ نوشته‌های چهل سال اخیر گلمکانی رفت. گلمکانی ضمن احیای ماهنامه فیلم، نویسندگانی را به عنوان منتقد به جامعه مطبوعاتی معرفی کرده  و این موضوع صرفا به دلیل فضای محدود مطبوعاتی در دو دهه شصت و هفتاد است.

گلمکانی در هیچکدام نوشته‌های هیچگاه نسبت به هیچ فیلمساز ایرانی انتقاد جدی نداشته است و ماهنامه را بر اساس جهت‌گیری خودش طوری اداره کرده که زمینه کمترین دلخوری را برای اهالی سینما بوجود آورد. اگر ماهنامه فیلم در مقاطعی مطالبی را تحت عنوان نقد در دهه شصت و هفتاد درباره اثر فیلمسازی منتشر کرده، الزاما دلایل هنری نداشته و نکته مهمتر این است ماهنامه فیلم همواره نقش روابط عمومی مدیریت سینمایی رادر آن دو دهه بازی کرده و همچنان همین رویه را حفظ کرده است.

گلمکانی در تنها مناظره‌اش این مسئله را رد کرد که ماهنامه فیلم هیچگاه، سیاست‌های سازمان سینمایی وقت را پیش نبرده است. با توجه به دسترسی به آرشیو ماهنامه فیلم   اثبات کارمندی بودن روش گلمکانی کمی دشوار است اما ارجاع به احکام اخیرتمامی ادعاهای گلمکانی را در مورد ادعاهایش در مناظره با فراستی رد می‌کند. ایشان خدمات خود را در قالب مجله فیلم با برجسته کردن پاراجانف و تارکوفسکی و سینمای گلخانه‌ای مطلوب سید محمد بهشتی قبول نمی‌کند اما در شورای سیاست‌گذاری «هنر و تجربه» برایش احکام دولتی صادر می‌شود.

 

بیشتر بخوانید:

انتقاد تند و تیز فراستی و افخمی به یک مجله/ جریان نقد روشنفکری سیاست زده و محافظه کار است

گلمکانی: من محافظه کارم! / فراستی: کیارستمی و مخملباف محصول مجله «فیلم» بودند

چرخش‌های ایدئولوژیک در رویه گلمکانی و ماهنامه فیلم کاملا مشهود است، اعوجاجات ماهنامه فیلم در ادامه گفتمان فیلمفارسی هوشنگ کاووسی برای تایید سیاست‌های مدیریت سید محمد بهشتی از تاختن به دوبلورهای سینما به دلیل گویندگی در آثار قبل از انقلاب ابایی نداشت، چون در فیلمفارسی‌های گذشته گویندگی کرده بودند و در مقاطعی ایرج دوستدار را به تمسخر می‌گرفت و  سال‌ها بعد صفحه‌ای  را در تمجید گویندگان و دوبلورها تاسیس کرد.

گلمکانی روی جلد مجله هنر و تجربه

در مقاطعی از سیاست‌های سینمای عرفان‌زده گلخانه‌ای دهه شصت با متر و معیار پاراجانف و تارکوفسکی، حمایت می‌کرد و  و سال‌ها بعد گلمکانی در یادداشتی از علاقه سال‌ها پنهان شده خود به این فیلم آوای موسیقی پرده برداشت و مجموعه این اعوجاجات حرفه‌ای نشان می‌دهد که رویه نقد فیلم آنطور که ادعایش در این ماهنامه مطرح می‌شود، آنچنان جدی نبوده و منتقدان این نشریه دچار همان چرخش‌های ایدئولوژیک، رویه نقد کارمندی و تبلیغ سینما با معیار مقدس سازی از سینماگران و سلبریتی‌ها همچنان دربرنامه‌های تصویری این ماهنامه مشهود است. گلمکانی چگونه می‌خواهد در میزانسن مناظره با فراستی قرار گیرد. در صورتیکه فراستی طی چهار دهه همواره سیاست‌های خودش را پیش برده است و تابع هیچ سیاست گذار و سیاست‌مداری نبوده است.

  گلمکانی با پیشنهاد مناظره با فراستی به عرصه خطرناکی ورود خواهد کرد. حالا که ماهنامه فیلم در فضای مجازی آغاز به فعالیت کرده است، نقش روابط عمومی سازمانی سینما در حوزه نقد و منتقد در این نشریه آشکارتر شده است. البته استثناهایی در این مجله وجود دارد و افراد شرافتمند و مستقلی مثل دکتر مصطفی جلالی فخر مطالبی را به نگارش درآورده‌اند که البته گلمکانی با انتشار مطالب این منتقد آزاد اندیش و یکی از نخبگان این حوزه برای ماهنامه فیلم سوپاپ اطمینانی ساخته است.

جوکرهایی که فراستی را به جوکر تشبیه می‌کنند

در میان کنایه‌های مجازی که درباره فراستی پس از برنامه دورهمی منتشر شده، مهدی خردمدل خبرنگار فرهنگی یکی از سایت‌های خبری در توییتی می‌نویسد: عزیزی امروز اینها را به جوکر تشبیه کرد: «عصر، عصر جوکرهاست. تا قبل از اینکه فحش بدهند، دیده نمی‌شدند و حتی تحقیر می‌شدند. حالا روی کاپوت آن ماشین ایستاده‌اند و یک گروه دور و اطرافشان فریاد می‌زنند!»

 

همین توییت تناقض‌های علمی نویسنده را هویدا می‌کند. جوکر و ماهیت وجودی او در شهر گاتهام‌سیتی بر مبنای آشوب و برهم ریزی شکل گرفته است. در میان سخنان حسن‌عباسی، نادر فتوره‌چی، مسعود فراستی و ... آیا میل به قانون گرایی و انتقاد برای به تعادل رسیدن را می‌توان فهم کرد یا اینکه هرج‌مرج‌طلبی را؟ باسوادنمایی منتشر کننده این توییت و سایر توییت‌هایش را می‌توان به چالش کشید، اما جوکر واقعی مروج و سمبل هرج و مرج طلبی است. سایت تابناک نیز برای بدنام کردن و ادامه مسیر جوکر بدون گزارشی بدون سند را درباره دستمزد هشت میلیون تومانی فراستی منتشر می‌کند.

 

 

در واقع این رسانه و بخش فرهنگی آن خبری بدون مستند منتشر می‌کند و در پیوست با تکذیب تهیه ‌کننده و مسعود فراستی  و شکل‌گیری یک هرج و مرج رسانه‌ای در تکذیبه خود خواستار انتشار نحوه هزینه کرد برنامه هفت می‌شود. اینک قضاوت را به مخاطبان فرهیخته مشرق واگذار می‌کنیم. کسی که در برنامه دورهمی با استدلال به سرمایه‌گذاری نفتی در حوزه سینما انتقاد می‌کند، آیا خودش حاضر است پول کلانی را از صدا و سیما دریافت کند؟ سینما و نقد از منظر این گروه، زمانی آرمانی خواهد که جشنواره جهانی فجر هر ماه برگزار شود و استاد رضا میرکریمی ماهانه یک فیلم سینمایی بتواند بسازد و همه رسانه‌های داخلی و خارجی یکصدا سینمای ایران را ستایش کنند.

اما نظر مردم در توییت‌های زیر کاملا مشخص است که حضور فراستی در برنامه دورهمی بر خلاف منتقدان کارمندی، مترجمان و مجیزگویان دفاتر سینمایی و به قول فراستی کیف‌کشان سینما، با اقبال گسترده‌ای مواجه شده است به این امید که میز نقد هفت مثل برنامه دورهمی در دوره جدیدش قبل از ساعت ۱۲ از شبکه سوم سیما پخش شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  •  
  •  
  •  
 

نظر شما

 
نام
 
ایمیل
 
نظر شما *
 
captcha
* لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
 
 
 

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi