شنبه 04 مرداد 1399 , 09:43
یادی از جانبازشیمیایی سینما نکرده ایم!
ایرانمنش به خاطر نجابت و داشتن روحیه بسیجی، هیچگاه در جلوی دوربین تلویزیون هرگز به جانبازی خود اشاره ای نداشته و در گمنامی در کنار بسیاری از جانبازان کشورمان با تبعات جسمی جانبازی خود کنار آمده.
فاش نیوز - رضا ایرانمنش، از هنرمندان بسیجی و جانباز شیمیائی کشورمان می باشد. متاسفانه شرایط حال جسمانی این هنرمند کشورمان، مساعد نیست و حال وخیمی دارد.
رضا ایرانمنش به خاطر نجابت و داشتن روحیه بسیجی، هیچگاه در جلوی دوربین تلویزیون هرگز به جانبازی خود اشاره ای نداشته و در گمنامی در کنار بسیاری از جانبازان کشورمان با تبعات جسمی جانبازی خود کنار آمده.
در این مطلب، فقط به خاطر اینکه گوشه ای از دردهای این جانباز که داستان زندگی بسیاری از جانبازان، به ویژه جانبازان شیمیائی می باشد، به زندگی این هنرمند ایثارگر خواهیم پرداخت تا اندکی از بار هنرمندان جانبازان، به تصویر کشیده شود.
رضا ایرانمنش 19 شهریور ماه سال 1346 در جیرفت کرمان متولد شد. او مدرک فوق لیسانس کارگردانی خود را از دانشگاه تربیت معلم دریافت کرده است
«رضا ایرانمنش» تاکنون در بیش از 60 فیلم تلویزیونی و سینمایی به ایفای نقش پرداخته و در چند سال اخیر به دلیل وضعیت جسمانی به نگارش فیلمنامه و کارگردانی روی آورده است. او در فیلمهایی چون تلفن، ترور، کمین، دکل، آخرین شناسایی، سجاده آتش و... به عنوان بازیگر حضور داشته و سفر عشق به سرزمین وحی، روژان و اورامان نیز از آثار او در زمینه کارگردانی هستند. در سال 1372 برای بازی در فیلم سجاده آتش نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر شد
وی در عملیات های متعددی حضور داشت و در عملیات والفجر 8 به علت استشمام گاز خردل، جانباز شیمیایی می شود
یک سال بعد از شیمیایی شدن در سن 19 سالگی در سال 1365 ازدواج کرد، و در حال حاضر صاحب یک دختر بنام غزل 19 ساله و یک پسر بنام علی 27 ساله می باشد. همسرش را حضور خدا در کنارش می داند و می گوید همسرم همیشه برایم نمونه ای خوب از صبر و ایثار است که برای زندگیمان تمام توانش را گذاشته است.
در خاطرات حضورش در جبهه به یکی از مصدومیت هایش اشاره می کند: ما در عملیات والفجر 4 در منطقه پنج زین عراق تپه هایی را تصرف کردیم. یک جایی سنگر می کندیم که ما را غافلگیر کردند و من در آن اوضاع تیر خوردم؛ اما متوجه نشدم تا اینکه یکی از بچه ها بهم گفت تیر خوردی. من گفتم نه؛ دیدم خون و خاک با هم مخلوط شده. روی شلوارم مثل گل شده بود و زمانی که آن لحظه را دیدم افتادم و دیگر نتوانستم حرکت کنم (خنده). یکی از دوستانم من را با خود به منطقه امن برد.
رضا ایرانمنش میگوید، من فقط نام جانباز را با خود یدک میکشم، آنهایی که جانباز واقعیاند، قابل تقدیرند. همدلی در جبههها این روزها به خوبی نشان داده میشود. در زمان جنگ اگر همدلی همرزمان نبود، ۸ سال که نه ۸۰ سال دیگر هم به آنچه شایسته کشورمان بود نمیرسیدیم و نگذاشتیم یک وجب از خاک ما دست اجنبیها و دست آنها به نوامیس ما برسد.
وی افزود: گاهی اوقات من ناراحت میشوم؛ میگویند که جوانان ما را به آنجا میبردند و روی میدان مین میفرستادند. در صورتی که یک مسابقه و چالش بود، شبی که عملیات داشت لو میرفت و زمان نبود بچههای تخریب بخواهند که میدان مین را معبری بزنند و اینجا بود که یک ایثار و از خودگذشتگی و همدلی اتفاق افتاد.
این هنرمند کشورمان تأکید کرد: عدهای از بچهها میگفتند ما با پاهای خودمان میرویم و مینها را منفجر میکنیم. ما چند نفر فدا شویم بهتر از این است که یک گردان برایش اتفاق بیفتد. همدلی که این روزها دیدم، من را به یاد آن روزها انداخت. من در شبکه دوم سیما، پزشک خودم را دیدم که بیش از ۴۵ روز است که منزل نرفته است و در بخش کرونای بیمارستان در حال خدمترسانی است.
او در گفتوگویی درباره حال و احوال این روزهایش بیان کرد: بعد از اینکه در بیمارستان بستری شدم عصبهای پایم بر اثر آمبولی مشکل پیدا کرده بود و حالا هر دو پایم از کار افتادهاند و باید فیزیوتراپی کنم تا خوب شوند. اما زمانی که به دنبال این بودم با فیزیوتراپی وضع پاهایم را درست کنم کرونا آمد و فعلا" نمیتوانم کاری کنم، چون بیرون نمیتوانم بروم و انجام فیزیوتراپی در منزل هم سخت است چون به دستگاههای زیادی نیاز دارد. البته فعلا خودم کمی فیزیوتراپی سادهتر را در منزل انجام میدهم ولی باید با دکتر صحبت کنم تا ببینم چه باید کرد.
او در خاطراتش از لحظات کمای خود چنین می گوید :
من تقریباً ۱۷ بار به بیمارستان رفتم، ۴ سال پیش هم یک بار به کما رفتم، شاید باورتان نشود اما من ۴ ساعت کاملاً مرده بودم و بعد از ۴ ساعت دوباره برگشتم. خاطرات واضحی را به یاد دارم، احساس میکردم در خلأ هستم، میتوانستم خیلی سریع به هر جا که اراده کنم بروم. اما دلم نمیآمد از کنار جسمم آن طرفتر بروم، مثل یک رؤیا بود. یکی از بچهها از بههوش آمدن من - بعد از یک ماه کم هوشی- فیلم گرفته بود، در فیلم دیدم که گریه و التماس میکنم و همه را به قرآن قسم میدهم که نمیخواهم برگردم، من سبک و رها بدون هیچ دردی در ابرها بودم، اما هر لحظه به زمین نزدیکتر میشدم دلم نمیخواست برگردم. اما بالاخره برگشتم و دوباره سنگین شدم دوباره دردها برگشتند. قبل از هوشیاری کامل صدای بوق دستگاهها به من یادآوری میکردند که برگشتهام و میفهمم دوباره به «بیمارستان آتیه» آمدهام.
این بازیگر درباره روزهای کرونایی جامعه نیز گفت: مردم در این چند سال اخیر با بحرانهای مختلفی مثل زلزله و سیل مواجه شدند و همیشه بخشی از مردم سختیهای آن را به جان خریدند و بخشی دیگر هم کمک میکردند اما الان اتفاقی افتاده که همگانی و جهان شمول است و فقط متعلق به ما نیست. این در حالی است که عدهای در کشور ما ماجرا و در واقع جان خود را شوخی گرفتهاند. یعنی این طور نیست که بگوییم فقط به جان بقیه اهمیتی نمیدهند چون برای خودشان هم ارزشی قائل نیستند. آنها فکر میکنند همین که دو سه روز را در خانه ماندند کافی است و اصلا" به این فکر نمیکنند که شاید ناقل این ویروس باشند و چند نفر دیگر را دچار کنند، همین شده که ناگهان آمار مبتلایان در کشور بالا رفت.
ایرانمنش افزود: به نظرم مردم با رعایت بهداشت و خونسردی خود میتوانند جلوی این ویروس بایستند و فکر نکنیم یکی دو روز رعایت کردیم دیگر کافی است و مشکل از سر ما رد شده. همه باید با همفکری و همراهی هم و خودداری از سفر کردن کارها را به نوعی پیش ببریم که آمار تلفات و مبتلایان این ویروس زودتر کم شود و مردم به زندگی عادی برگردند
وی گفت: اما درباره مسئولان میخواهم بگویم، میدانم که شرایط سخت است و با کمبودهایی مواجه هستند. این مسئله احتکار و گرانی هم فقط برای کشور ما نیست اما مهم این است که وقتی قولی میدهند به آن عمل کنند. ما شنیدیم که گفته شد در برابر آنهایی که اقلامی مثل ماسک احتکار کردهاند آنقدر ماسک در بازار عرضه میکنند که محتکرکنندگان پشیمان شوند و ماسکها روی دستشان باد کند، ولی هیچ چیزی ندیدیم. واقعا" نیازی نیست اگر تواناییاش نیست چنین حرفهایی بزنیم.
وی در پایان خاطرنشان کرد: از گوشه و کنار میشنویم که مردم میگویند خسته شدیم و در قرنطینهایم و دیگر بس است. آمدن بیرون هم جان خودمان را به خطر میاندازد و هم باعث میشود که زنجیره را ادامه دهیم. این هم شرایط خاص است شاید گوشزد و تلنگر باشد. در زمان سربازی برخی میگویند این روزها سخت است اما وقتی میگذرد و سالها بعد میگویند که یادش بخیر کاش آن روزها برمیگشت. اما یک چیزی را بگوییم تحملش خیلی کمتر میشود. ما میتوانیم در منزل راه برویم، کتاب بخوانیم اما بدانیم که برخی جانبازان ما که قطع نخاع گردنیاند، روی تخت خوابیدهاند، کمی دلمان را کنار دلشان بگذاریم و بدانیم آنها چه میکشند.
در پایان، با درخواست دعا از عزیزان برای بهبودی حال این هنرمند با ارزش کشورمان، امیدواریم با نشان دادن ایثار این عزیز جانباز شیمیائی فداکار و گمنام، با اینکار هر چند ناچیز قسمتی کوچک از تکلیف و رسالت خود را پس از پایان جنگ نشان دهیم. التماس دعا. والسلام
مرتضی قنبری وفا
خداوند سلامتی بهتان عطا کند..من خودم جانباز نخاعیم و سال 85 در محل زادگاه شما جیرفت منطقه میل فرهاد در درگیری بااشرار مجروح شدم و قطع نخاع شدم.. ارادت خاصی به مردم خونگرم و باصفای جیرفت دارم..
و بخصوص اینکه شما جیرفتی هستین و همرزم خودمان،خیلیییی دوووستتان دارم و از صمیم قلبم براتان دعا میکنم..
جانباز قطع نخاعی،گمنام.
ما گمنام و گمراه هستیم و در ایثار ، شما نزد خداوند از همه مشهور تر و سرشناس تری.
هنگام مناجاتت از خداوند بخواه امثال من ، دچار حب مقام و قلم نشویم و راه درست را طی طریق کنیم.
عزیز گمنام از آبرویت نزد ائمه خواهش می کنم ما را از دعای خیرت بی نصیب نذاری.
بنام جانباز 70 .