شناسه خبر : 77231
یکشنبه 02 شهريور 1399 , 13:08
اشتراک گذاری در :
عکس روز

حاج قاسم: دو نفر اگر من را ببخشند شهید می‌شوم

 

عکس دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی با لباس نظامی

یک شب را هم در کربلا پیش ما بود. از سر کوچه‌ای که الان هتل ماست فهمیده بودند که به قول خودشان حاج قاسم آمده. غلغله ی آدم بود.

 آنچه در ادامه می خوانید، برشی از مصاحبه ی مهندس حاج علی مهاجری، رئیس ستاد بازسازی عتبات استان کرمان و از فرماندهان قدیمی سپاه در کرمان و فرمانده قدیمی حاج قاسم، به نقل از فصلنامه نشان ارادت، نشریه ی داخلی ستاد بازسازی عتبات است.

گاهی وقتها ایشان که می‌آمدند کربلا، یک‌سر می‌آمدند و ما خدمتشان بودیم. آن موقع هم با ابومهدی بودند و آقای پورجعفری هم همراهشان بود. خلاصه خیلی حالت خاص و ارادتمندانه‌ای به موضوع داشتند. بحث‌های داخلی بود و صحبت‌هایی با هم داشتیم. دو ماه قبل از عرفه بود. یک روز ایشان را بالای گنبد برده بودم. دیدم خیلی خلاصه حالت خاصی پیدا کرد. حول و حوش عرفه بود که دوباره آمدند. خیلی حال عجیبی پیدا کردند. یعنی کاملا معلوم بود مثل آن ملائکی که در دور ضریح بودند ایشان هم در آن حالت بود. من پشت سر ایشان ایستاده بودم. برگشت به من خیلی جدی گفت «فلانی دو نفر اگر من را ببخشند من شهید می‌شوم. یکی این پورجعفری یکی هم خانمم.» گفتم «حالا حتما پورجعفری می‌بخشد ولی خانمت...» من کاش می‌توانستم خانمش را روزی ببینم و بگویم هیچ موقع ایشان را نبخشد

 یک شب را هم در کربلا پیش ما بود. از سر کوچه‌ای که الان هتل ماست فهمیده بودند که به قول خودشان حاج قاسم آمده. غلغله ی آدم بود. همین مغازه‌هایی که سلام می کنیم جواب ما را نمی‌دهند، همه ریخته بودند دور ماشین ایشان. با یک یک اینها حال و احوال می‌کرد. دست می‌داد، روبوسی می‌کرد. ما رسیدیم سر کوچه ای که آشیخ مهدی نگهبانی دارد. دو سه نفر ایستاده بودند و رو کردند به حاجی گفتند «ما وضعمان خوب نیست، می‌خواهیم برویم به مشهد.» بلافاصله رو کرد به آقای پلارک و گفت «کار اینها را با من هماهنگ کن، بفرستیدشان بروند مشهد.».

مردم دور ماشین را حلقه کرده بودند و محافظانی هم بودند. ابومهدی هم که بود، نگران بودند. یک عراقی آمد، به بچه کوچکش گفت «بیا برو دست حاج قاسم را ببوس.» اما اینها اجازه نمی‌دادند. من رفتم پهلوی ماشین و گفتم «حاج آقا این بچه.» از ماشین پیاده شد، همین حالتی که در بغل می گیرند، پدرش را بوسید و خلاصه آن سفر رفت. سفر بعدی آمد، باز با ابومهدی آمد. او را از جلوی باب‌السلام آوردیم، گفتیم ببریم‌بالا کسی متوجه نشود. تک‌تک خادمان می آمدند با اصرار که ایشان را ببینند و روبوسی کنند. کارگرانی که کار می‌کردند، تعطیل کردند. عراقی‌ها همه‌شان می‌آمدند و می‌ایستادند و با ایشان عکس می‌انداختند.

منبع: مشرق نیوز
اینستاگرام
وقتی زیرمطلب حاج قاسم خالی ازکامنت است یعنی آن اصل مبهم ماجرارابه یقین تبدیل میکنیم ما گاهی میشود یک مطلب مالی پست گذاشته میشود مثلا بگویندبنااست بنیادبه حقوق ومعیشت ایثاگران پانصدهزارتومان کمک کند تعدادکامنتهای نوشته شده قابل شمارش نیست ومیبینی یکساعت تکمه موس راچرخ میدهی وهنوزکامنت هست اما درمتنی ازسرداردلها انسانی که انسانیت راشرمنده خودش کرد ژنــــــــــــــرالی که این لقب راارتشهای بزرگ وقلدروصاحب اقتدارجهان به اوداده اند یک کامنت نیست درحالیکه اگراین دلنوشته هاواین خاطرات به زبانهای گوناگون دنیادرفضای مجازی گذاشته شود کمترین بازدیدآن ملیونی میشود این نشان از آن داردکه مانگاهمان ازمعنویات به مادیات کشیده شده است ودرددارداین نوع موضوع ایکاش بشود برگردیم میگویند درکاردنیا وزندگی هیچوقت تقاضای برگشت نکن وهمیشه به جلو رفتن فکرکن اما نیازاست برای سریعتررسیدن به اهداف به عقب برگشت وباموازین موجوددرعقبه برای رسیدن به کمال حرکتی جهشی داشت این لازمه کاراست وایکاش برگردیم به سالهای شصت وهمنشینی بابهترین بندگان خداووقف دادن خویش باآن شرایط .
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi