دوشنبه 03 شهريور 1399 , 13:08
نگاهی به زندگی تنها شهید واقعه تهاجم نظامی آمریکا
سردار شهید «محمد منتظر قائم» در اسفند سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در یزد متولد شد. وی در شامگاه ۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در حالیکه برای جمع آوری اسناد و بررسی تهاجم نظامی آمریکا به طبس رفته بود توسط خائنین به کشور به شهادت رسید.
یزد، سردار شهید «محمد منتظر قائم» نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپاه یزد بود و مسئول تصفیه کمیته انقلاب که در اسفند سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در یزد متولد شد.
وی در شامگاه ۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در حالیکه برای جمع آوری اسناد و بررسی تهاجم نظامی آمریکا به طبس رفته بود توسط خائنین به کشور و ایادی استکبار جهانی با بمباران هوایی منطقه به شهادت رسید.
در ادامه بخشی از سطور زندگی سردار شهید را ورق میزنیم.
حکایت سرخ و ماندگار محمد، از کویر خشک و پرت افتادهای در سرزمین تفته طبس آغاز میشود. زادگاه او فردوس است. شهری به معنای بهشت که مردمان سختکوش آن به خوبی با طبیعت خشن و گداخته کویری همساز و همراه بوده و در مسیر تهاجم توفانهای موسمی، استوار و پر ابهت، قد برافراشتهاند.
محمد آفتابیترین نوزاد کویر توفان خیز، در اسفند سال ۱۳۲۷ نام افتخار آفرین خویش را با تبسمی نسیمانه در دفتر روزگار به ثبت رساند. خورشید وجود او در خانواده ای طلوع کرد که سرشار از آفتاب ایمان و لبریز از اخلاص و سیمای پاکشان، سجاده زلال سحر و باغ تجلی نیایش بود.
پدرش مرحوم حاج شیخ «علیاکبر منتظرقائم» مجاهدی پارسا و از مشاهیری است که همگام با نسل تیغ و سجده، پیشینه مبارزه و جهاد را از سال ۱۳۱۴ ه ش در یوم ا… خونین مسجد گوهر شاد مشهد، در کارنامه زندگی سراسر مجاهدت خویش، به ثبت رسانده است و مادرش بانویی است متقی و اسوه، از خانوادهای اصیل و مذهبی و برخاسته از کویر مقاوم، صبور و شکیبا در برابر ناملایمات روزگار، مرحوم حاج شیخ علی اکبر خود در سفری پر رمز و راز، از کویر یزد به گوشه ای دیگر از کویر (فردوس) مهاجرت نموده و در آنجا با خانواده ای مذهبی، ازدواج می کند و به مدت ۲۵ سال اقامت می گزیند. سکونتی پربرکت و آکنده از تلاش و خلوص در خاطر مردمان این منطقه.
محمد این غنچه نورسته گلزار دیانت و طهارت خانواده منتظر قائم، دومین فرزند خانواده است. ایام خردسالی محمد، دوران ابتلا به آزمایشهاست. او در دو سالگی دچار بیماری سخت و دردناکی می گردد که با عنایت خداوندی و توسل به ائمه اطهار این بیماری پس از مدتی معالجه و درمان میگردد. شخصیت محمد در این دوران به خوبی شکل میگیرد. روح مقاومت در برابر سختیها، شجاعت، جسارت، تحرک و هوشمندی و زیبایی در رفتار کودکانه محمد هویدا بود.
مادر دلیر پرورش میگوید: در کودکی به خاطر طبیعت این دوران وقتی دعوایی با همسن و سال خویش میکرد، آن بچهها بدون کوچکترین آسیبی، گله میکردند ولی محمد مظلومانه، سکوت میکرد. وقتی پیراهن محمد را بیرون میآوردم، میدیدم چندین جای بدنش کبود و آثار زخم است ولی با این حال هیچگاه دیده نشد لب به شکوه و گله باز نمای. یعنی اینکه مقاوم بود و اهل ناز نبود.
عشق و علاقه محمد به فراگیری نماز و قرائت قرآن و توجه او به مسائل معنوی که در شیرین کاریهای دوران کودکی محمد نمودار بود و شگفتی همگان را برمیانگیخت، هنوز در خاطر اقوام و نزدیکان به یاد مانده است و این شگفتی و آمادگی عبادی و معنوی در آن کویر تشنه، از سرچشمه زلال ایمان و تقوای پدر نشأت میگرفت که با دستان مهربان خویش، بذر سپیده و سحر میکاشت و شکوفه های اعتقادی و فکری محمد را به دست نسیم پاک آیههای تطهیر سپرده بود.
محمد ده ساله بود که پدرش به دلیل تزویر شکنی و حقگویی و برخردی که با یکی از روحانیون خود فروخته درباری در راستای اقامه فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر میکند، مجبور به مهاجرت دیگری میشود و باز دروازه های تقدیر دارالعباده یزد پس از سالها دوری با اشتیاق، پدر را فرا میخواند.
محمد کلاس چهارم دبستان بود که با زخمی متبسم از رنجها و دشواریهای سخت سالهای زمستان سرد استبداد به همراه خانواده به یزد مهاجرت میکند. پدر با شناخت و درک عمیق از وضعیت آموزش و تعلیم وتربیت، محمد را در دبستان تعلیمات اسلامی که در آن زمان توسط مرحوم حجت الاسلام و المسلمین «وزیری» اداره می شد ثبت نام نمود.
او دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد در این دوران سراسر فساد ستمشاهی، محمد با خودسازی و تزکیه نفس، این پشتوانه معنوی انسان، هنر خوب زیستن را به خوبی آموخته و در عمل رهرو صادق و راستین مکتب اسلام و احکام آن بود. محمد ۱۵ ساله است و در هنرستان با جدیت شروع به تحصیل نموده که در یلدایی ترین شب دیجور ستم، خروش ظلمت شکن خمینی کبیر، سکوت شب جور را میشکند و محمد را در حالی که شبنمهای عشق با ولایت بر گلبرگهای معطر وجودش نشسته به میدان پرمخاطره جهاد و شهادت، فرا میخواند.
او با زمینههای عمیق اعتقادی و بینش سیاسی بالا و تاثیرپذیری از سیره مجاهدانه پدر مبارز و آگاه خویش، به صفوف مقلدان و مریدان امام خمینی میپیوندد و از همان ابتدا با حضور فعالانه در جلسات مباحث مذهبی و سیاسی، بر آگاهی فکری خویش میافزاید و به توزیع و تکثیر تصاویر و اعلامیههای حضرت امام میپردازد.
محمد در سال ۱۳۴۶ در پی آشنایی با مرحوم احمد فتاحی، سرپرست انجمن دینی یزد به جلسات و مباحث انجمن دینی راه پیدا میکند. این انجمن در یزد بر خلاف رویه و مشی موسسان آن دارای بعد و مواضع سیاسی نیز بود و با حضور موثر محمد این جلسات به بررسی مسایل سیاسی و مطالعه کتاب ولایت فقیه امام تبدیل گردید محمد هیچگاه به برنامه های محوری انجمن در خصوص مبارزه با فرقه ضاله بهاییت به عنوان مسایل اصولی و بنیادی آن روز نگاه نمیکرد بلکه با عقیده ای اصیل و نگرشی والا، عامل رشد و نفوذ این فرقه سازیها و دیگر انحرافات موجود آن روز را در حمایت همه جانبه دستگاه حاکم از آنها میدانست و لذا فعالیتهای خود را در راستای افشاگری و رسوایی آفت اصلی جامعه سازماندهی میکرد و در آن شرایط حساس به خوبی موفق گردید در پوشش این کلاسها نسل جوان آن روز را با اهداف امام خمینی و نهضت خونین او آشنا سازد.
محمد در سال ۱۳۴۷ به خدمت سربازی اعزام گردید. مدتی را در شهر سنندج و سپس به شهر دامغان منتقل شد. او از همان ابتدا با بهره گیری از تجارب ارزنده خویش با حضور در مساجد شهر به تشکیل کلاسهای قرآن، حدیث و مباحث سیاسی پرداخت و دلهای بسیاری را مفتون خود ساخت. محمد با ارتباط فکری با مبارزین و جوانان این شهر، فعالیتهای ضد رژیمی را روز به روز گسترش میداد و در این راستا با بزرگوارانی چون شهید سید «حسن شاهچراغی» و … آشنا می شود.
محمد در حالیکه در ژاندارمری دامغان مشغول به خدمت بود با کمک برخی از همرزمان، بسیاری از جوانان دامغانی را برای اولین بار، با نام و اهداف بلند نهضت امام خمینی آشنا میسازد. گستاخی و بی پروایی او در این دوران، بارها شگفتی یاران و مردم را برمیانگیزد. نقل شده است که یک بار محمد، عکسی از شاه معدوم را در حالی که مزورانه لباس احرام به تن کرده و رد یکی از مساجد شهر، نصب کرده اندة می بیند.
او با حالت تنفر عکس شاه را پایین کشیده و گستاخانه در وسط بازار به آتش میکشد. محمد در این زمان، بارها به شهر سمنان میرود و ضمن ارتباط با طلاب حوزههای علمیه این شهر به تبلیغ دیدگاههای امام و تنویر افکار جوانان میپردازد. تاثیر محمد در شهر دامغان به حدی زیاد بود که پس از پایان خدمت وظیفه، مردم این شهر با چشمان اشکآلود و متاثر او را تا ایستگاه راه آهن، بدرقه مینمایند و در مراسم تشییع جنازه محمد نیز بسیاری از مردم دامغان با حزن و اندوه فراوان، در این مراسم شرکت مینمایند.
محمد پس از پایان خدمت سربازی در شرکت برق توانیر، مشغول به کار شد. او با حضور در جلسات دینی شهر کرج به طور رسمی کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی را محور برنامههای آموزش فکری و عقیدتی خود قرار داد. روشن ضمیری، ولایت پذیری و ژرف اندیشی محمد در طرح مباحث سیاسی روز و تشخیص اولویتهای عمده و بنیادی نهضت عظیم اسلامی، مخالفت تعدادی از سران انجمن دینی را برانگیخت و موجب شد، محمد رسما کلاسهای انجمن را منحل کند و به تشکیل کلاسهای مخفی مباحث سیاسی، ادامه دهد.
او پس از مدتی با جذب و گسترش فعالیتهای شبانه روزی خود گروهی را بنیان نهاد که دامنه اقدامات و فعالیتهای ضر رژیمی متشکل آنها بسیاری از استانهای کشور را پوشش میداد. محمد در این دوران یک دستگاه ماشین تایپ و تکثیر را که از اداره دولتی مصادره نموده است با مهارت و شجاعت تمام به یزد انتقال میدهد که بسیاری از اعلامیههای حضرت امام توسط گروهی که محمد تشکیل داده بود و برادرش (مرحوم حسن منتظرقائم) نیز در آن فعالانه شرکت داشت،توزیع میشد.
در بهمن ماه سال ۱۳۵۱ محمد با کمک اعضای گروه با یک برنامه ریزی منسجم، تعدا زیادی از اعلامیههای حضرت امام (ره) را در مناطق مختلف و حساس استان توزیع مینمایند. ساواک احتمال این اقدام را که انعکاس وسیعی یافت از جانب مبارزین داخل یزد را نمیداند، در اسفند سال ۱۳۵۱ محمد در شرکت برق توانیر در حالیکه مشغول به کار است توسط ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل میگردد و سپس چند نفر دیگر از اعضای گروه و از آن جمله مرحوم حسن منتظر قائم در یزد دستگیر و به زندان اوین در تهران منتقل میگردد.
محمد این روح بلند و خستگی ناپذیر در این دوران سخت و طاقت فرسا، در برابر شکنجههای وحشیانه مزدوران ساواک، نه تنها سر تسلیم و سازش فرود نیاورد بلکه بارها با شیوه های مختلف رفتاری خود، جلادهای ساواک را تحقیر میکرد. به اظهار برادران همرزمش روح مقاومت و شجاعت کم نظیرمحمد، موجب عجز و درماندگی مزدوران میشد و هیچ نتیجهای از فشارها و شکنجههای متوحشانه خود نمیگرفتند.
محمد یکی از نمونههای ارزنده و کمنظیر مقاومت انقلابی در سیاه چالهای هولناک زندان بود که شکنجه کران مشهوری چون حسینی، رسولی و … هیچگاه نتوانستند قامت فکری و عقیدتی این سرو شکوهمند نهضت امام خمینی را بشکنند. او پس از رهایی زندان، به علت اینکه از شرکت برق توانیر اخراج شده بود، مجبور گردید در کارخانههای چون ویتانا، پشم شیشه و پلاستی ران به کارگری مشغول شود.
این بار محمد با تغییر تاک تیک در شیوه مبارزاتی به ارتباط فکری و سیاسی با کارگران ادامه داد و موفق شد در مدت کوتاهی بسیاری از کارگران را به حرکت عظیم انقلاب و آرمانهای امام (ره) آشنا سازد. محمد چندین مرتبه از سوی سازمان مجاهدین خلق دعوت به عضویت و همکاری میگردد ولی او که در زندان اوین با درایت و روشن بینی تمام به انحرافات فکری و اعتقادی این گروه پی برده بود، با تبعیت از خط اصیل اسلام ناب محمدی و رهبری امام (ره) نه تنها عضویت این سازمان منحرف را نمیپذیرد، بلکه سعی میکند،شخصی را که به عنوان رابط سازمان از او دعوت نموده و دارای گرایشهای مارکسیستی و التقاطی است با مبانی اصیل اسلام، آگاه و دعوت نماید. و چون موفق نمیشود در یک اقدام قاطعانه با این شخص قطع رابطه میکند.
محمد سپس در کنار برادر مبارز خویش زنده یاد حسن منتظر قائم که از پایه گذاران گروه مسلح فلاح بود با این گروه مرتبط می شود و فعالیتهای مبارزاتی خود را با نیروهای مخلص اسلامی ادامه میدهد. با نضج حرکت انقلاب اسلامی و خیزشهای مردمی در شهرها، محمد جهت سازماندهی تظاهرات و راهپیماییهای مردم یزد، به این استان عزیمت مینماید و با تجربه و سابقه خوبی که در گروههای مسلحانه ضد رژیمی داشت، جوانان مبارز یزدی را سازماندهی نموده و در جریان عملیات انفجاری قرار میگیرد. با طلوع فجر انقلاب اسلامی محمد با عضویت در کمیتههای انقلاب به حراست و پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت.
پس از مدتی او به عنوان بنیانگذار و نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپاه یزد انتخاب و مسئول تصفیه کمیته انقلاب گردید. او باتلاشهای شبانه روزی خود به جذب نیروهای مخلص و سازماندهی سپاه پاسداران همت گماشت و در آن شرایط حساس اول انقلاب با قاطعیت و مدیریتی کم نظیر به خوبی با توطئه های ضد انقلاب و اشرار روبرو شد.
پس از شورش و توطئه ضد انقلاب در مناطق غربی و به ویژه خطه کردستان در حالیکه هنوز دو ماه از تشکیل سپاه یزد نگذشته بود او با درک صحیح از شرایط زمانی در فرماندهی تعدادی از پاسداران یزدی نخستین گروهی بودند که به این مناطق رهسپار شدند. محمد در جهاد با ضد انقلاب طی عملیاتهای مختلف موفق میشود بسیاری از مناطق اشغالی را از تصرف اشرار و ضد انقلاب آزاد نماید و به علت لیاقت، شجاعت و وارستگی شخصیت به سمت فرمانده سپاه سقز نیز انتخاب گردید.
حماسه آفرینی و دلاوریهای محمد در مناطقی چون پاوه، بوکان، سقز، بانه، روان سر و… نهایت فداکاری و جانبازی بود. پس از بازگشت از کردستان با توجه به نقش حساس دانش آموزان در آینده کشور با حضور در مدارس به آموزش عقیدتی و نظامی دانش آموزان پرداخت. او در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی گروههای موتلفه اسلامی به عنوان نامزد انتخاباتی مجلس انتخاب میگردد.
محمد با اصرار این گروهها نامزدی را پذیرفته و خود فاقد روحیه تبلیغات انتخاباتی بود که البته روشن بود به علت وجود کاندیداهای سرشناس دیگر و عدم آشنایی عموم مردم نسبت به وی، انتخاب نمیشد.
سرانجام محمد در شامگاه ۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در حالیکه برای جمع آوری اسناد و بررسی جریان تجاوز نظامی آمریکا به منطقه طبس رفته بود، توسط خائنین به کشور و ایادی استکبار جهانی با بمباران هوایی منطقه به شهادت رسید و در سفری سرخ اوج آفرین شهر عشق گشت.