شنبه 08 شهريور 1399 , 12:18
تشنه بود و آب بر او تشنهتر!
با عرض تسلیت روز تاسوعا و شهادت حضرت قمر بنی هاشم علیهالسلام، به همین مناسبت اشعاری را تقدیم ساحت مقدس آن حضرت می کنیم...
فاش نیوز - با عرض تسلیت روز تاسوعا و شهادت حضرت قمر بنی هاشم علیهالسلام، به همین مناسبت اشعاری را تقدیم ساحت مقدس آن حضرت می کنیم.
ای در یم خون خود شناور عباس
در عشق خدای خود تناور عباس
ای پرتو خورشید حسین ابن علی(ع)
سردار دلاور برادر عباس
***
جز فداکاری تو را در سر نبود
این فضیلت در کس دیگر نبود
هیچکس را تا کنون در هیچجا
هیچکس از تو برادرتر نبود
***
آن سبز که سرچشمهی هر احساس است
سقای شهید کربلا عباس است
آن را که هوای عشق او در سر نیست
در عالم عاشقی نمکنشناس است
***
ای در یم خون خود شناور عباس
در عشق خدای خود تناور عباس
ای پرتو خورشید حسین ابن علی
سردار دلاور برادر عباس
عطشانی
برق غیرت بر دلش میزد شرر
آتش غم در وجودش شعلهور
گفت ساقی باید از جان بگذرم
تا نبینم غنچهها را تشنهتر
رفت و از انبوهی دشمن گذشت
سدّ محکم از هجومش بیاثر
در میان رود پر آب ایستاد
تشنه بود و خسته بود و منتظر
دست زیر گیسوان آب برد
ناز کرد او را و آوردش به بر
بوسه میزد آب بر دستان او
تشنه بود و آب بر او تشنهتر
خواست تا یک جرعه تا لب آورد
خشکی بستانش آمد در نظر
گفت وای از اینهمه غفلت مرا
خویش را شرمنده کرد و دیده تر
مشک را سیراب کرد از آب رود
آبرو داد آب را از این نظر
با شتاب و بیمحابا رو نهاد
تشنه سوی خیمهها آسیمهسر
حمله آوردند رو به سیرتان
در میان نخلها بر شیر نر
ناگهان خاری ز خوارستان جهید
دوخت مشک و سینه را بر یکدگر
همچو ماه از آسمان آن ماهرو
بر زمین افتاد از اسبش به سر
ناگهان بانوی آب و آینه
گفت فرزندم! گرفت او را به بر
بود خورشید آن طرف در پیچ و تاب
در افق میدیدمش خونین جگر
جان گلهای معطر «ساقیا»
شرح غم را مختصر کن مختصر
بهروز ساقی
ظهر عاشوراکه می شد ، پدربزرگم به خانه ما می آمد و از اشعار حسینی اش برای من و خواهرانم می خواند . کار هر ساله اش بود . محفل حسینی باصفایی می شد . صدای گریه هایش را هنوز به یاد دارم . بعد عزاداری خانوادگی مان ، برایش چای می آوردیم . او با یه حال خوشی چایش را در نعلبکی می ریخت و جرعه می نوشید . خدا رحمتش کند !
او شاعر اهل بیت بود . طبع شعرش را از جوانی داشت . من در زیر یکی از اشعارش تاریخ 1331 هم دیدم . مومن بود و چهره ای نورانی داشت .
وقتی جنگ شد ، پدربزرگم یک روز از شهر اهواز خارج نشد . او در آن زمان پیرمردی گوژپشت شده بود ؛ اما رزمندگان را خیلی دوست داشت و بیشتر اشعارش در مدح و تجلیل از شجاعت و حماسه آنها بود .
امروز، که کربلا رفته ها می دانند فیض سفر نورانی شان را از برکت ایثار و حماسه رزمندگان دفاع مقدس دارند ، برای تجلیل از مقام همه رزمندگان ، شهدا ، جانبازان ، مداحان و پیرغلامان اهلبیت ، که دستشان از دنیا کوتاه شده ، من یکی از اشعار پدربزرگم مرحوم "هدایت الله عسکری" را برایتان می نویسم .
بر مشامم می رسد از جبهه بویت یا حسین
در دلم ترسم بماند آرزویت یا حسین
آرزو داریم رخ ساییم بر قبر اطهرت
تا فزاید قدر ما از خاک کویت یا حسین
پیر و برنا آرزو داریم طواف قبر تو
تا ببوسیم آستان مشک بویت یا حسین
تشنه نهر فراتیم و نصیب ما نما
تا بنوشیم جرعه ای چند از سبویت یا حسین
یا حسین ابن علی امداد کن رزمندگان
تا کنند از حرمت بیرون عدویت یا حسین
حال بنگر نوجوانان را میان جبهه ها
عاشقانه رزم دارند با دشمن زشت خویت یا حسین
تا که دست ما بود بر دامن پر فیض تو
می فزاید قدر ما از آبرویت یا حسین
هر کسی دارد هوای شهر و اقلیمی به سر
شد هدایت خوشه چین در جستجویت یا حسین
التماس دعا