شناسه خبر : 78264
جمعه 25 مهر 1399 , 08:19
اشتراک گذاری در :
عکس روز

منتشرنشده از شهید بهشتی درباره وفات پیامبر(ص)

حرف‌های منتشر نشده شهید بهشتی درباره وفات پیغمبر اکرم (ص)

در روز وفات پیغمبر اکرم (ص) حوادث گوناگونی در مدینه رخ داده است. ولی آن گوشه ای را که عرض می کنم این است که بلافاصله بعد از وفات حضرت محمد (ص)، علی(ع) و عباس (عموی پیامبر) و گروهی از بنی هاشم از خویشان پیغمبر و گروهی از صحابه پیغمبر رفتند.
 

در ۲۸ صفر، روز رحلت پیامبر چه حوادثی رخ داد

سیره معصومین سرشار از درس های بزرگی است که هرگاه به درستی تبیین شوند، راهگشای شرایط دشوار زندگی جمعی خواهند بود. صلح امام حسن(ع) یکی از بزنگاه های تاریخی است که مشحون از راهبردهای عملی با پشتوانه اعتقادی برای شرایط حساس و بحرانی جامعه مسلمین است. در این مانور هوشمندانه امام حسن مجتبی(ع) با روشن بینی در شرایط فشار راهی به چشم اندازهای پیش رو برای رسالت نبوی گشود. 

آیت الله شهید دکتر بهشتی به عنوان یک تربیت یافته مکتب اهل بیت(ع)، مناسبت ۲۸ صفر را دستمایه قرار داده و در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم آلمان در سال های حضور در مرکز اسلامی هامبورگ (۴۹-۴۴) به تبیین صلح امام حسن(ع) پرداخته و با نگاهی نو به تحلیل این رخداد تاریخی نشسته است. در ابتدای سخن نکاتی پیرامون رحلت پیامبر(ص) و موضوع جانشینی آن حضرت آمده است که در نوع خود از طراوت و تازگی برخوردار است. این متن از سوی بنیاد حفظ و نشر آثار شهید آیت الله دکتر بهشتی در اختیار صفحه اندیشه روزنامه ایران قرار گرفته است که برای نخستین بار منتشر می شود. گفتنی است که مکتوب حاضر، بخشی مختصر از سخنرانی تفصیلی شهید بهشتی است.

روز ۲۸ صفر، در میان مردم شیعه ۱۲ امامی یکی از روزهای پراحترام است.

درباره وفات پیغمبر اکرم (ص) از نظر تاریخی بسیاری از مورخین و محدثین مخصوصاً برادران اهل سنت ما روز دوازدهم ماه ربیع الاول را روز وفات پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده اند و به خاطر دارید که همین عده عموماً همان روز دوازدهم را هم روز تولد پیغمبر اکرم (ص) صلوات الله و سلامه علیه می دانند، بنابراین طبق نقل این دسته از مورخین و محدثین روز تولد و روز وفات پیغمبر (ص) یکی است؛ دوازدهم ربیع الاول.

گروهی دیگر از جمله بیشتر مورخین و علمایی هستند که روز بیست و هشتم ماه صفر را روز وفات پیغمبر اکرم (ص) می دانند و برخی از مورخین روز دوم ماه ربیع الاول و برخی روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول را [ذکر کرده اند]. ولی آنچه که مورد عمل است روز بیست و هشتم [صفر] در میان اکثریت شیعه و روز دوازدهم [ربیع الاول] در میان اکثریت برادران اهل سنت [است].

در روز وفات پیغمبر اکرم (ص) حوادث گوناگونی در مدینه رخ داده است و من از آن می گذرم. ولی آن گوشه ای را که عرض می کنم این است که بلافاصله بعد از وفات پیغمبر، علی(ع) و عباس (عموی پیامبر) و گروهی از بنی هاشم از خویشان پیغمبر و گروهی از صحابه پیغمبر رفتند سراغ غسل و دفن پیغمبر (ص) و در همان موقع هم عده ای از مردان برجسته مدینه رفتند سراغ تعیین تکلیف زمامداری امت اسلام بعد از پیغمبر اکرم (ص). به این نکته توجه شود که از مجموعه کلماتی که از علی بن ابی طالب (ع) در نهج البلاغه و در جاهای دیگر نقل شده این به دست می آید که علی (ع) این عمل افراد برجسته مدینه را که به فکر تعیین تکلیف مساله زمامداری امت اسلام بعد از وفات پیغمبر اسلام (ص) بودند تایید و حتی قدردانی و ستایش کرد. اعتراض علی(ع) و دوستان علی این بود که چرا برخلاف آنچه پیغمبر اکرم (ص) فرموده بود در آن جلسه عمومی علی(ع) به این مقام تعیین نشد و با او بیعت نشد.

این را از این نظر می گویم که بسیاری از آقایان اهل منبر را شنیده ام که در این روزها به صورت انتقاد و خرده گیری می گویند که بله، مسلمانان جنازه پیغمبر (ص) را گذاشتند و رفتند سراغ مساله حکومت. این انتقاد بسیار نابجا و بسیار خطرناک است. برای این که از نظر تعالیم اسلام روشن کردن تکلیف مساله زمامداری و اداره امت اسلام یک واجب فوری قطعی بوده و شرکت در مراسم غسل و کفن و دفن پیغمبر (ص) هم یک واجب قطعی است. باید گروهی به این واجب بپردازند و آن چند نفری که می توانند این کار را انجام دهند و بقیه به آن کار دیگر بپردازند. این نوع تعبیرها از توجه ریشه دار مردم به اهمیت مساله حکومت و زمامداری امت و تاثیر عجیب آن بر سرنوشت دین و دنیای مردم مسلمان کم می کند و می کاهد و این خطر بزرگی است برای مردم.

در سال چهلم هجرت، بعد از شهادت حضرت علی(ع) [مسلمانان] به عنوان خلیفه [جانشین] پیغمبر (ص) و زمامدار مسلمین با امام حسن مجتبی (ع) بیعت کردند. مورخین از قول جناد بن علی بکهام می نویسند در همان روزهای نیمه ماه رمضان، اواسط ماه رمضان بعد از جنگ صفین و بعد از غائله خوارج نهروان یک ارتش چهل هزار نفری مصمم برای جنگ تا پای کشته شدن با معاویه و سپاه معاویه، با علی(ع) بیعت کرده بودند. قرار بود در همان روزها این سپاه مصمم و متشکل برای خاتمه دادن به کار معاویه یاغی در شام حرکت کند. در همین موقع مساله ترور و کشته شدن ناگهانی حضرت علی(ع) به دست ابن ملجم مرادی در مسجد صورت گرفت. بعد از شهادت حضرت، سران این سپاه و سران کوفه که پایتخت بود چون سیستم کار بعد از پیغمبر اکرم (ص) در مورد تعیین حکومت این گونه شده بود که ارباب حل و عقد یعنی سرجنبان های پایتخت، حاکم و فرمانروا و زمامدار مسلمین را معین می کردند، بعد از شهادت علی(ع) پایتخت کشور اسلام، صرف نظر از قسمت شام و توابع آن، کوفه بود.

این بود که سرجنبان های کوفه آمدند با امام مجتبی (ع) فرزند بزرگ علی(ع) به عنوان فرمانروای اسلام و مسلمین بیعت کردند و این سپاه چهل هزار نفری هم کماکان آماده حرکت برای جنگ با سپاه یاغی شام بود. امام مجتبی (ع) در همان سال چهلم با این سپاه حرکت کرد. یکی از شخصیت های بسیار برجسته از نظر فرماندهی و همچنین از نظر اداره و کیاست مرد برجسته ای در عصر خودش به شمار می آمد قیس بن سعد بن عباده است او که از ارادتمندان و مخلصین علی بن ابی طالب (ع) بود. در دوران چهار سال و چند ماه زمامداری علی فداکاری های بسیار کرده است. بعد از شهادت امام علی(ع) جزو کسانی بود که با امام مجتبی (ع) به عنوان امام و فرماندار و زمامدار امت اسلام بیعت کرد. امام مجتبی (ع) قیس را با دوازده هزار نفر از این سپاه چهل هزار نفری به عنوان ستون جلوی سپاه جلوتر فرستاد. خود امام هم با بقیه سپاه حرکت کرد.

از کوفه آمد تا مدائن. در مدائن سپاه اتراق کرده بود برای این که روز بعد حرکت کند. عمال معاویه در کار حسن بن علی(ع). یکی از عمال معاویه شب هنگام ناگهان فریاد زد آی مردم! قیس بن سعد بن عباده کشته شده است، کوچ کنید. حرکت کنید. این عده بیست و هشت هزار نفری بدون این که به فرمانده درجه اول یعنی امام مجتبی (ع) مراجعه کنند، بپرسند آیا این حرف درست بود؟ غلط بود؟

یک مرتبه به هیجان درآمدند و همه از جا تکان خوردند. امام مجتبی (ع) از آنجا به خانه فرماندار مدائن وارد شد تا به وضع سروسامانی دهد. بلافاصله بعد از به وجود آمدن این صحنه غیر عادی، نامه ای از طرف معاویه به امام مجتبی (ع) رسید و آن حضرت را به صلح دعوت کرد. در ماه ربیع الاول یا ربیع الاخر یا جمادی الاول سال چهل و یکم یعنی بعد از پنج ماه یا هفت ماه از شهادت امیرمومنان، امام مجتبی (ع) ناچار با معاویه صلح کرد.

از سال چهل و یکم تا سال پنجاهم را امام مجتبی (ع) بعد از قرارداد صلح از کوفه به مدینه آمد و این مدت را در مدینه زندگی می کرد اما همین زندگی این گونه امام مجتبی (ع) در مدینه برای معاویه قابل تحمل نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرت معاویه امام مجتبی (ع) را مسموم کرد و حضرت مجتبی (ع) در هفتم یا بیست و هشتم ماه صفر در اثر سم رحلت فرمود.

و اما نکته ای که درباره امام مجتبی (ع) لازم است همه ما بدانیم مساله صلح امام مجتبی (ع) و روش خاصی است که امام مجتبی (ع) در این دوره از زندگی از سال چهلم تا سال پنجاهم هجرت داشت. این را عرض کنم که روی هم باید دو مطلب را به استناد مدارک تاریخی قبول کرد. یکی این که از نظر اخلاق، نرمش و آرامش در خلق و خوی امام مجتبی (ع) بیشتر به چشم می خورد. اما به این نکته هم باید اشاره کرد که امام مجتبی (ع) در طول تاریخ برای کشته شدن و مرگ آماده بود و از مرگ نمی ترسید، این را هم باید قبول کرد در صلح امام مجتبی (ع) آن روحیه صلح طلبی و آرامش طلبی به چشم می خورد اما ترس از مرگ به چشم نمی خورد. من روی فهمیدن این نکته بسیار تکیه دارم برای این که مکرر دیده ام که بعضی ها در این باره سوال می کنند که میان این دو برادر و این دو فرزند بزرگوار رسول خدا (ص) و علی مرتضی (امام مجتبی و حضرت سیدالشهدا) مثل این که خیلی فرق است.

این ها خیال کرده اند امام مجتبی (ع) می ترسید از این که کشته بشود و برای این که جان خود را نگه دارد با معاویه صلح کرد. حقاً این فکر غیر منصفانه است.

برای این که این قسمت از متن خوب روشن بشود این قسمت را باز از ابن اثیر نقل می کنم. ابن اثیر در کامل می گوید: بعد از این که امام مجتبی (ع) به خانه مسعود ثقفی، فرماندار مدائن رفت و بعد از این که نامه معاویه آمد و آن حضرت را دعوت به صلح کرد، امام مجتبی (ع) مردم را دعوت کرد و با آن ها این طور سخن گفت:

ابن اثیر می گوید: امام مجتبی (ع) به پا خاست ابتدا حمد و ثنای الهی بجا آورد، بعد فرمود ای مردم! ما در مقابل سپاه شام هیچ وقت حالت تسلیم به خودمان نخواهیم گرفت. در این که باید با معاویه و دستگاه بیدادگر و فاسد و هرزه او مبارزه و جنگ کرد هیچ تردیدی نداریم. اما وااسفا! امروز آن سلامت فکری و سلامت ایمانی و سلامت روحی پیر شده و به جای آن عداوت ها و دشمنی های داخلی و اختلافات داخلی صف یکپارچه مبارزه کنندگان با معاویه را پراکنده کرده.

امروز من می بینم شما مردم دو دسته اید. هر دو دسته برای کشته های خودتان احساسات به خرج می دهید، یک دسته نشسته اید و مراسم سوگواری کشته های صفین را به پا می کنید. گریه می کنید که وای پسرم! وای برادرم! وای پدرم! وای عمویم! وای شوهرم در جنگ کشته شد و دیگر قدرت روحی ندارید که به میدان جنگ بیایید. دسته دیگر برای کشته شدگان جنگ نهروان عزا گرفته اید و این دسته از من که فرزند علی (ع) هستم و در زمان فرمانروایی علی (ع) و به فرمان علی (ع) خوارج نهروان کشته شدند می خواهید از من و سپاه من انتقام بگیرید. من با چنین مردم و چنین سپاهی چگونه بروم با معاویه و دستگاه او بجنگم؟ الان به شما اعلام می کنم که معاویه ما را به راهی دعوت کرده است (من دوست دارم این جمله خوب در مغز همه بماند) معاویه ما را دعوت کرده است به چیزی که نه برای او عزت دنیاست و نه در آن عدل و انصاف و دادگری است، اما اگر شما مرد مرگ هستید، اگر از مرگ نمی ترسید، بیایید همین فردا به جنگ معاویه خواهیم رفت و (البته این مطلب را اضافه می کنم که) اگر شما نمی ترسید ما پس می زنیم این پیشنهاد معاویه را و این پیشنهاد معاویه را برمی گردانیم و محاکمه میان خود و او را به خدا و لبه تیغ شمشیرها واگذار می کنیم و اما اگر دلتان برای زندگی و ادامه دادن چند روزه دیگر زندگی می لرزد و اگر سر جان خودتان می ترسید ناچار باید قبول کنید پیشنهاد صلح را.

این بیان صریح امام مجتبی (ع) است در برابر پیشنهاد صلح معاویه. حالاقضاوت بفرمایید این عبارت صریح و کوتاه و قاطع را، آیا امام مجتبی (ع) از مرگ می هراسید که چنین سخن می گفت یا این سخنان پیشوایی است که از مرگ هراسی ندارد؟!

ابن اثیر نقل می کند به محض این که سخن امام مجتبی (ع) تمام شد از اطراف مردم فریاد برآوردند البقیه، البقیه! نه، ته مانده کار را باید نگه داشت امضاصلح، صلح را امضا کن. این بود شرایط خاص امام مجتبی (ع) هنگام پیشنهاد صلح معاویه.

ملاحظه می فرمایید امام مجتبی (ع) آماده است برای جانبازی و برای شهادت. مورخین شرکت امام مجتبی (ع) را در چندین جنگ حتی در زمان عمربن خطاب نقل می کنند. در آن زمان خود علی(ع) در جنگ ها شرکت می کرد. اما امام مجتبی (ع) با چه جنگ کند و چه جور جنگ کند؟ چه جور مبارزه کند که امکان یک مبارزه مسلح جدی طبق محاسبات صحیح اجتماعی برای امام مجتبی (ع) فراهم نبود. وقتی امکان این گونه مبارزه فراهم نبود امام مجتبی (ع) تصمیم گرفت یک نوع مبارزه آرام با معاویه شروع کند.

مبارزه آرام امام مجتبی (ع) این بود که تا امام مجتبی (ع) زنده بود در سرتاسر بلاد اسلامی شخصیت های برجسته ای وجود داشتند که با انتقادات صریح خودشان تا حدود معین، ۵ درصد، ۱۰ درصد و ۲۰ درصد جلوی حکومت مستبد و خودکامه معاویه را می گرفتند. امام مجتبی (ع) برای این که این مقدار از مبارزه را در میان مسلمان ها زنده نگه دارد و برای این که بی جهت مبارزه شدید بی اثر را دنبال نکند صلح با معاویه را پذیرفت. اگر امام مجتبی (ع) ساخته بود که دیگر مسموم کردن نمی خواست. شهادت امام مجتبی (ع) بهترین دلیل قاطع است برای این که امام مجتبی (ع) سازشکاری را با معاویه در پیش نگرفت و روش خاص از مبارزه را در پیش گرفت.

این است که در مورد این ۱۰ سال زندگی امام مجتبی (ع) توجه به این که ائمه شیعه همیشه پرچمدار حق و حقیقت و عدالت بوده اند باید کاملاً میان همه ما توجه به این نکته زنده بماند و توجه داشته باشیم که نه تنها حضرت سیدالشهدا حسین بن علی(ع)، قیام کننده علیه ناحق و انحراف و ظلم و ستم بود بلکه همه ائمه شیعه قیام کننده علیه انحراف و ستم بودند منتها هر کدام روشی متناسب با زمان و امکانات اصلی خود و روشی متناسب با حریف خود انتخاب کرده بودند.

 

منبع: سیمرغ
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi