شناسه خبر : 78709
دوشنبه 19 آبان 1399 , 11:43
اشتراک گذاری در :
عکس روز

برای هر شهیدی اشک ریختم

جانباز شیمیایی - عاشق آقامهدی باکری هستم عاشق خدا بیامرز حاج آقا احمدکاظمی هستم که فرمانده ام بود عاشق حاج آقا نصرالهی هستم خداوند بیامرزد. به خدا اینها فرشته بودند وقتی حاج آقا نصرالهی در بانه شهیدشد دوست و دشمن گریه میکردن. خودم باچشم خودم دیدم وقتی از تلویزیون شنیدم. حاج آقا احمدکاظمی شهیدشد دو ماه مریض شدم. حتی انگیزه ام برای زندگی از بین رفت. فقط گریه می کردم. وقتی آقامهدی باکری شهیدشد در لشکر۳۱ عاشور بودم شوکه شدم اشکم خشک شدوقتی آقامهدی برایمان سخنرانی می کرد من کیف می کردم. عاشق صحبت هایش بودم اما یه روز در لشکر ۸ نجف اشرف جمع شده بودیم حاج آقا احمدکاظمی برای ما سخنرانی کند.

روی خاک جمیعت زیادبود من هم تقریبا چهارم پنچم صف نشسته بودم  وقتی سرم را برگردانم به عقب نگاه کنم ناباورانه دیدم حاج آقا پشت سر م بالباس ساده بسیجی خیلی هم خاکی بوده نشسته من حول شدم خجالت کشیدم پاشدم حاج چرا اینجا نشستی دست من را گرفت کشید طرف خودش گفت بشین پسرم من و تورا یه خدا آفریده. شاید پیش خدا تو ازمن عزیزترباشی من خیلی جوان بودم ناراحت شدم گفتم من خاک پایت هم نیستم باز ناراحت شد دستش را کشید سرم عزیزتو هنوز وقت نکردی گناه کنی چندوقته به حدتکلیف رسیدی گفتم یک سال و خرده خندید و رفت برای سخنرانی.

بله آنها فرشته بودند آنها به هیچ چیزفکر نمی کردند به جز به ایرانمون به دینمون من دوستشون داشتم دوستشون دارم دوستشون خواهم داشت.
بدرود

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi