پنجشنبه 22 آبان 1399 , 12:50
سرباز، سید ساداتی!
تا زنده بود فرمانده سپاه قدس بود و حالا که شهید است و زندهی ابدی، فرمانده سپاه فتح قدس و در شهر خطشکنان سپاه کربلا این پلیس مومن وظیفهشناس هم...
فاش نیوز - آن روز در ساری معاون اجتماعی پلیس مازندران هم روی کاغذ شماره ای نوشت. این آقای به اصطلاح ما سربازی رفتههای نظامجمعخبردار، یک سرهنگ تمام نیروی انتظامی است؛ با همان اقتدار و جذبه و گیرایی یک پلیس. آخرسر هم روی کاغذ نوشت: «سرباز سید ساداتی»
انگار قاسم سلیمانی با همان نوشتهی روی مزارش، همه جای دنیا را فتح کرده است. سردار سلیمانی حالا فرمانده لشکر سربازان اسلام شده است. همهی آزادمردان دنیا را فرماندهی میکند. مگر نه آنکه شهید زنده است؟!
تا زنده بود فرمانده سپاه قدس بود و حالا که شهید است و زندهی ابدی، فرمانده سپاه فتح قدس و در شهر خطشکنان سپاه کربلا این پلیس مومن وظیفهشناس هم به سربازی او اقتدا می کند و می نویسد: سرباز سید ساداتی.
عالم سرباز کسی شدهاند که خود را سرباز اسلام میدانست و اینجا هم این پلیس به تأسی از او مینویسد: سرباز سید ساداتی.
هوای مازندران خنک است و دلربا. انگار تابستان و مردادماه نیست. اما نمیدانست که چه شده است که در این خنکیهای ساری هوای خرماپزان هرمز را کرده بود.
هوای نخلهای خرمایی که بالای سر شهدای هرمز در گلزار شهدای هرمز آن روز سبز بودند و زرد میشدند و حالا دیگر به اصطلاح خرماپزان شدهاند و رسیدهاند، در هوای شهر خطشکنان سپاه کربلا و لشکر ۲۵ کربلا و خطشکنان والفجر ۸ در هوای استان خطشکنان در هوای استان سرداران شهید خانطومان، در هوای حسین قمیها و بلباسیها، موسی درویشیها، هرمز هم هواییش کرده بود.
شهدای عالم همه با هماند در همه جای دنیا. فکر میکرد حالا دیگر کمکم هرچه بنویسد از حاج قاسم دور میشود. فکر نمیکرد سنگ مزار حاج قاسم در کرمان، بر روی کاغذنوشتهی معاون اجتماعی پلیس مازندران دوباره یادآور شود آن زمان که سرهنگ روی کاغذ نوشت سرباز، همانطور که سرلشکر و سپهبد گفت بزرگترین عنوان و سمتش سربازی است. باز هم یاد حاج قاسم کرد و فقط گفت: بر مزارم بنویسید «سرباز سلیمانی».
هوای سیستان و بلوچستان هم مازندرانی شده است و اینجا امیر مختارها دارد. امیر مختار آن پلیسی است که داماد یک ماه بود. آن مازندرانی قهرمان که همین چند صباح پیش و در همان حول و حوش روزهای شهادت حاج قاسم در سیستان و بلوچستان، در نبرد با کفاری که با پول غربیها به خاکمان هجوم آوردند به شهادت رسید.
راستی یادت باشد که آرزوی حاج قاسم این بود که در دوران بازنشستگی، فرماندار سیستان شود. مازندرانیهای شهید سیستان و بلوچستان، رزمندگان بدون مرز هم حاج قاسمی هستند.
آن شب جمعه که میگفتند ایام کروناست و نمیشود به گلزار شهدا رفت، در میدان امام خمینی ساری یکبار در تمام عمر آرزو کرد که ایکاش قدش بلندتر بود؛ ایکاش قامتش بلندتر میشد، بلند بلند بلند... آنقدر بلند که بتواند در میدان امام خمینی ساری شبانه و دزدانه از دیوار بالا برود و برسد به بالای دیواری با ارتفاع بلند و طول بسیار زیاد که تکهتکهاش دستههای گل بود. میخواست این دسته گلها را غبارروبی کند. این دیوار زیبای میدان امام خمینی ساری عجب دیواری است. همهاش عکس شهید است، همه اش خوشگلان خوش قد و قامت خوشروی مازندرانی که چون اعراف بر بالای دیوار هستند و تو باید التماسشان کنی که «انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» این اعراف هم مردانی هستند که با سیمایشان شناخته میشوند « رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ ... انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» تو را به خدا نگاهی به ما بیندازید تا از نورتان بهرهای بگیریم.
آن طرفتر از میدان امام خمینی ساری یک بانک میبینید که بیشتر شبیه نمایشگاه دائمی دفاع مقدس است؛ عجب بانک پول نزدهای! تصاویر شهدای شهید شدهی مازندران در سوریه بر دیوار این بانک نقش بسته است. همهشان با همان چهرههای باز و زیبا و خرسند و برافروخته و شهیدایی که آخرسر هم شهید شدند و به مراد دلشان رسیدند؛ و آدم دوست دارد بهجای برداشت پول از عابر بانک کنار این تصاویر، فقط بوسه بکارد بر سیمای شهدای مازندران. عابران دنیایمان که به بانک جهانی الهی وصل شدند و مثل من و تو پایهی حقوق و درآمد و خانه و سکه و ماشین نماندند و عبور کردند!
| عباس کرمی