چهارشنبه 12 آذر 1399 , 12:00
مثل شهید فخری زاده نداریم!
فاش نیوز - چرا در دهه شصت مسئولین را ترور میکردند و در دهه هشتاد و نود دانشمندان را؟
این یک سوال و یک ابهام بزرگی است که همه مردم پیگیر حصول نتیجه و جواب آن هستند. همیشه اوقات، در همه احوالات، افرادی قادر به حصول یک نتیجه هستند که در چهارچوب آن مورد حضور داشته باشند. البته مهمتر از حضور، احساس مسئولیت در قبال مورد از اساسیترین رکن رسیدن به یک جواب است که باید به عرض مبارک همگان برساند. در دهه شصت انقلابیها مسئولیت داشتند و نفوذیها کارشان، دادن گرا به دشمن بود؛ مثال: شهادت رجایی و با هنر، بهشتی مظلوم، شهدای حزب جمهوری اسلامی هفتاد و دو مسئول انقلابی و شماره یک از هر جهت.
با اتمام جنگ و ارتحال امام راحل و به خصوص تنها ماندن مقام معظم رهبری در خیلی از مسائل مصائب و مشکلات نفوذیها مسئولیت گرفتند و انقلابیها در جهت پیشبرد اهداف انقلاب زدند به قلب کار و رفتند به سمت سربلندی و خودکفایی کشور.
خوب طبیعی است که وقتی نفوذیها مسئولیت داشته باشند، گرا دادن به دشمن کار خیلی سختی نیست. وقتی شبکه نفوذ در کشور گسترش گرفت، به قول حضرت آقا که فرمودند (عنصر نفوذی مثل موریانه پایههای نظام را سست خواهد کرد.) سست نموده پایههای نظام را و امروز دقیقاً همین است؛ خیلیها به اشتباه فکر میکنند که اگر بهشتی شهید شد و او را ترور کردند، ایران پر از بهشتی هاست. نه عزیزان بزرگوارم، اینگونه نیست که اگر میبود، امروز ما هیچ مشکلی نداشتیم و اینگونه نخبگانمان را از ما نمیگرفتند.
این که ما در مراسم تشییع یک بسیجی بزرگی مانند دکتر فخری زاده میگوییم ایران پر است از فخری زادهها، این صرفاً یک مانور اقتداری است و ما بودن در صحنه را به رخ دشمن می کشیم که انجامش لازم و ضروری است؛ چرا که دشمن اگر بفهمد ما با از دست دادن نخبه ای اظهار عجز کرده ایم، قافیه را باخته ایم و دشمن را بر خودمان غالب نموده ایم و این آب ریختن در آسیاب دشمن است تا سنگ آسیابش با سرعت هر چه تمام تر بچرخد اما واقعیت چیز دیگری است.
واقعیت این است که شاید خیلی زمان ببرد تا یک محسنی متولد بشود، نوجوانیش در زمان استبداد و خفقان یک دولت شاهنشاهی سپری بشود و این نوجوان کنکاشگر و حقیقت جو و پرتلاش خفقان را استبداد را عیناً ببیند و در موقعیتش قرار بگیرد.
مثال خود حقیرم (سال پنجاه و سه که از شهرمان متواری شده بودیم، به دلیل ترک خدمت سربازی که پدر با اسلحه و لباس نظامی محل خدمتش را ترک نموده بود و به منزل آمده بود، با مساعدت فامیل به خصوص تیمسار لطیف امیریان که بعداً در ارتباط با ایشان هم باید سخنی گفته بشود، ما به اندیمشک رفته و آنجا خانهای اجاره نمودیم تا پدر از ساواک و ژاندارمری و زندانی شدن در امان باشد.
در یک دستگیری پدر به خاطر شکایت یک مغازه دار، من همراه پدرم به پاسگاه اندیمشک رفتیم. وقتی وارد پاسگاه شدیم، خدا را گواه می گیرم که با چشمان خودم دیدم که جوانی زیبا و بلند اندام، روی پای گروهبانی افتاده و کفشش را با زبان میبوسید. با چند بار تکرار بوسیدن، گروهبان گفت: پاشو برو گورت را گم کن که نبینمت!
دیگر این مطلب در ذهن من لابهلای امواج مغزم لانه کرد تا در جریان انقلاب و راهپیمایی های انقلابیون، با اینکه سنی نداشتم و یازده دوازده ساله بودم ولی صف اول راهپیمایی، یا تصویر امام در دستم بود یا پلاکارد و با همهی توان و با اعلام انزجار و نفرت فریاد میکشیدم؛ چرا که آن تصویر در ذهنم مانده بود. صدای سیلی که آن سروان کثیف شاهی به صورت پدرم زده بود، در گوشم طنین داشت. انزجارم به اندازه شعله های تون حمامهای بزرگ بود. از اصل موضوع دور نشویم.
این که محسنی فخری زاده این استبدادها را ببیند و یک باره انقلاب بشود و این نوجوان وارد عرصههای انقلاب بشود و بعد جنگ بشود و فخری زاده درس و مشق و مدرسه و پدر و مادر و زندگی را رها کند و به جبهه برود و رزمنده ای همنشین شهدا باشد و درمعرکه همهی خدا را ببیند، امدادهای خدا را ببیند و ببیند که دوستانش همرزمانش برای رسیدن به خدا چه تلاشهایی میکنند و هشت سال در محیطی زندگی کند که بهترین مخلوقات خدا آنجا زندگی میکردند و جان شیرینشان را برای اقتدار و سربلندی، اهدا نموده و راضی به این مهم یعنی شهادت هستند و همه این تجارب را در خویش نهادینه کند و در مهمترین مرکز دفاعی کشور وارد عمل شود.
و هر صبح و شبش همراه باشد با شهدا و امام شهدا و آنقدر جهاد و تلاش و کوشش شبانه روزی بکند تا به مرحله ای برسد و کشور را برساند که دشمنان انقلاب بیست سال قبل، نام ایشان را در کلیشه نام های دشمنانش و نخبگان هسته ای ثبت نماید و بارها اعلام کند که دکتر محسن فخری زاده از مهم ترین تلاشگران هستهای ایران است به طوری که ناتانیاهو کودککش به عنوان دشمنی خطرناک نامش را بر زبان بیاورد و نام او را در سرفصل تقویم روزانهشان ثبت نمایند و منتظر گرای دشمن و ایجاد موقعیت باشند تا هفتم آذر ماه، دشمن داخلی همان نفوذی های مصداق کلام امام خامنه ای، گرایی دقیق این ابر مرد مجاهد و این اسطوره تکرار نشدنی و این نیروی فعال و بی بدیل را بدهند و این گونه مظلومانه در مقابل چشمان همسرش ترور کنند.
این یعنی دستگاه امنیتی ما مشکل دارد، این یعنی وقتی ظریف جاسوس موساد را با لبخند بدرقه میکند و یا میگوید که با بایدن رفاقت سی ساله دارم؛ نه باید توقع انتقام داشت و نه توقع پیگرد قانونی. بعد با همهی این معضلات و همهی این مصائب، ما بگوییم که ایران پر است از فخری زادهها. این ترور قطعاً همکاران داخلی دارد.
دوستان انقلابی نباید بی تفاوت باشیم و مدام ادای روشنفکری در بیاوریم. باید دقت عمل داشته باشیم. یک سرباز خوب مانند حاج قاسم باشیم توجه بفرمایید در تاریخ 1394/02/30 امام خامنه ای میفرمایند: اجازه هیچگونه بازرسی از هیچ یک از مراکز نظامی به هیچ کسی داده نخواهد شد و پاسخ ایران به هرگونه شیطنت، بسیار سخت خواهد بود.
بعد آمانو در شهریور همان سال از مرکز پارچین بازدید میکند؛ این یعنی دشمن بین خود ماست و نیاز به تلاش و جستوجوی اطلاعاتی عملیاتی ندارد. همین که در مقابل ولی فقیه جبهه گیری کنی، یعنی عین دشمنی با ولایت فقیه و اصول نظام و جای هیچ شبهه ای در این مهم نیست.
امیدوارم که با گفتن حقایق، البته با رعایت خطوط قرمز ترسیمیِ حضرت آقا، خیلی زود به اهداف انقلاب و شهدا برسیم.
والسلام من اتبع الهدی
| رضا امیریان فارسانی
یکی از آشنایانی سراغ دارم که به هیچ عنوان حاضر به بردن نام شغل خود و حیطه اختیار خود نداشته ، در برابر دارای آزادی عمل هستند تا حتی محافظان ایشان ، خیلی بی سر و صدا او را مشایعت کنند تا به راحتی در مراسمی چون دعای کمیل ، نماز جمعه و ... به راحتی حضور پیدا کرده و به تشریفات دینی خود آسیب نزنند.
خداوند به امثال این فرد نخبه و گمنام ، حتما" توجه خاصی مبذول خواهند داشت.