سه شنبه 25 آذر 1399 , 09:00
شهدای بینشان برای همیشه
فاش نیوز - سال ۶۱ بود و تازه عملیات محرم تمام شده بود و خیلی ها شهیدشده بودند.
از جمله "راه خدا امیریان" که در عملیات محرم در گردان آر پی جی رشادتهایی از خود به یادگار گذاشت. بهخصوص وقتی در مرحلهی دوم عملیات که برخی از بچهها شهید شده بودند و آن طرف کانال در نزدیکی تلمبه خانههای نفت، جا مانده و زیر آتش دشمن قرار گرفته بودند، راه خدا با همه توان خود در حال تخلیه پیکر شهدا بود.
گاهی میشد دو پیکر مطهر را بر دوش خود حمل میکرد و دو ساعت طول میکشید تا یک مسیر پنجاه متری را طی کند. چرا که تیربارچیهای دشمن بر منطقه مسلط بودند و به محض اینکه چیزی تکان میخورد، از دو سمت رگباری گلوله میبارید.
صحنه را باید دید تا شیرینی وصفش در دلت هیجان بر پا کند. صحنه را باید با عشق احساس نمود. باید نگاهت را به عشق بسپاری تا رقص شهادت را در رزم با دشمن ببینی. هر وقت توانستی اینگونه صحنه را بنگری، زیبایی کلام، خود به خود متبلور میشود.
با این وجود اگرچه محرم با همهی عشقبازیهای عاشوراییاش تمام شده بود و عملیات پیروزمندانه محرم توانسته بود اهداف از پیش تعیین شده را محقق کند، اما چهرهی حاج احمد هیچوقت از ذهنم محو نمیشود.
نزدیک عملیات والفجر مقدماتی در آبان ماه بود و عملیات محرم تازه تمام شده بود. رزمندگان در حال استراحت و سرکشی به خانوادههای خود بودند که عملیات والفجر مقدماتی در ذهن فرماندهان ارشد نظامی شکل گرفت. در فاصلهی زمانی دی تا بهمن ماه، شور عجیبی وجود داشت.
حاج احمدکاظمی به سرکشی و توجیه بچههای دارای مسئولیت پرداخته بود. ازجمله شهید عبدالصمد امیریان که آن روزها ابتدای مطرح شدنش در منطقه بود. فرماندهان جنگ فهمیده بودند که عبدالصمد آمده تا بماند و برای برگشتن نیامده است.
همگی فهیمده بودندکه عبدالصمد از همه توانش در راه انقلاب جان بازی می کند. به همین خاطر فرماندهانی چون عبدالصمد، زبانزد ارشدهای جنگ بودند. فرماندهانی مانند سردار عبدالصمد، سردار سهراب نوروزی، سردار ایرج بختیاری ازجنس حاج احمد کاظمی و حاج قاسم سلیمانی بودند.
آنها صفر تا صد دغدغه شان جنگ و گوش شان با همه وجود به لسان مبارک امام راحل دوخته شده بود. اگر در نقطه ای خسارتی به بار می آمد گویی همه زندگیشان به فنا رفته است. آنقدر وابسته به ارزش ها بودند که نهایتش شهادتشان شد.
همین حاج احمد شبهایی که سوزش سرما استخوان هر جنبنده ای را در موسیان دهلران تا عمق وجود می سوزانید در ساعات بامدادی سراغ شهید راه خدا می آمد و به دلیل اینکه به آن مناطق آشنایی قبلی داشت برای شناسایی او را به همراه می برد. بر این اساس تا سپیده در همان سرمای طاقت فرسای غرب جان خود را درکف گرفته و برای اهداف بهینه جنگ فداکاری می کردند.
این مطالب را در هیچ جای این سرزمین پهناور نه گفته اند و نه نوشته اند. این درحالیست که باقیمانده جاماندگان عرصه های دفاع مقدس با گذشت زمان یکی یکی به ابدیت می روند. و روزگاری فرا خواهد رسید که سردارانی مانند عبدالصمد سهراب، ایرج و راه خدا در نهایت مظلومیت همچنان گمنام خواهند ماند.
روزگاری فرا خواهد رسید که نوه های ما و نسل یعد از فرزندانمان نه حاج احمد را می شناسند و نه حاج قاسم را و نمی دانند که آرامش آنها مدیون چه کسانی است. گاهی وقتها وقتی که عکس های آن دوران را نگاه می کنم در لابلای آنها عکس هایی هستند که آنها را تفکیک می کنیم و می سوزانیم. گاهی وقتها عکس هایی ما را می سوزانند. تا همان سوزشی که حاج احمد کاظمی و پیشکسوت جنگ در سرمای آبان ماه ۶۱ در دشتهای وسیع شرهانی و موسیان می سوزانید را احساس کنیم.
نکته آخر اینکه سی و دو سال از پایان جنگ و دوران دفاع مقدس می گذرد. وقتی گذر آن دوران را در روز، ماه، سال، ساعت، دقیقه و ثانیه محاسبه کنی، رقمی نزدیک به 20 میلیون به دست می آید.
در پایان سخن باید گفت هنوز هم شهدا و سردارانی هستند که گمنام باقی مانده اند و این درد است و درد را از هر طرف که بنویسی و بخوانی می شود درد. این درد سالیان زیادی گریبان ما را گرفته است و گذر زمان هم آن را درمان نکرد. تا شهادت را به ما هم بدهند درد داشتیم درد داریم اما از نوع بد و این بی دردی همراه درد بین ما و شهادت فاصله انداخته است.
| رضا امیریان فارسانی