شناسه خبر : 79327
شنبه 15 آذر 1399 , 23:40
اشتراک گذاری در :
عکس روز

بی مهری در چه حدی!

جانباز و فرزند شهید - اینجانب از سال 64 هم جانباز هم فرزند شهید هستم. تاریخ مجروحیت بنده با تاریخ شهادت پدر عزیزم که یکی از فرماندهان سپاه هم بودند فقط 10 روز فاصله هست. بنده در عملیات والفجر هشت8 در منطقه فاو و پدر عزیزم در منطقه خودمان توسط ضد انقلاب ها به شهادت رسیده بودند. حتی بنده در مراسم شهادت پدر عزیزم نبودم و در عملیات بودم. 3 روز مانده بود به روز چهلم40 بنده از بیمارستان شهید دکتر بدیهی شیراز مرخص شدم و رسیدم خونه سراغ عزیزترین کسم را گرفتم. بعد از دو روز مجبور شدن حرف راست بگن که خبر شهادت پدرم بود.

به هر حال شکر گذاریم به درگاه خداوند متعال ولی مسئولین محترم بنده از همان تاریخ که مجروح و فرزند شهید هستم تا سال84 نه خودم و نه اهل خانواده پا به اداره بنیاد شهید نگذاشته بودیم ولی در سال83 دیگه در حالت مجبوری به اداره کل و پیش مدیر کل رفتم. همراه با همسرم قسم کسی در اداره کل پیدا نشد که بنده را به عنوان جانباز و فرزند شهید بشناسد از مدیر کل تا آبدارچی باشد اگه کارت بنیاد همراهم نبود قبول نمی کردند.

بعداً که کارت بنیاد را نشان دادم فقط تعجب کردند که چرا در طول این چندین سال یک بار به اداره کل نرفته ام و ای کاش باز هم نرفته بودم چون که اتفاقی که اون روز برای بنده پیش اومد بگم تعجب می کنید که بعد از چندین و در اولین برخورد مدیر کل با بنده چطوری شد و تازه هم از بیمارستان مرخص شده بودم و کاملاً زمین گیر شده بودم با اینکه مدیر کل بنده را با آن وضعی که داشتم دید و متوجه وضع جسمانی بنده شد و بنده برای ایشان درخواستی نوشته بودم و در درخواست خودم یک میلیون بعنوان مساعده ازحقوقم شده بودم بعد از تمام شدن حرف همون درخواستم را دادم دست ایشان اگر می دانستم اون بلا را به سرم می آورد هیچ وقت چنین اشتباهی نمی کردم

درخواست بنده را باز کرد و دید که بنده یک میلیون تومان درخواست کردم. دیگه نه گوش هایتون بشنود و نه چشمان تان ببیند هر چی بی حرمتی اهانت بود توهین بود برای بنده و درحضور ملاقات کنندگان و همسرم همراهم بود گفت و در آخر هم چنین حرفی باز گفتن چرا نمیری از مردم بگیری؟ به من زنگ بزنند بیام تو را ببینم کیف و حال کنم؟ برو بیرون.

فقط نگاهش کردم بجای بنده ملاقات کنندگان گفتن که درخواست چی نوشته که تو اینطوری اهانت و توهین و بی حرمتی میکنی؟ خود مدیر کل چیزی نگفت و من هم چیزی نگفتم. همسرم گفت که فقط یک میلیون مساعده خواسته که این همه حرف ها گفت خلاصه همان روز از اداره کل با چشمان پر از اشک اومدم خونه و بعد از دو روز دیگه رفتم بنیاد شهید شهرستان خودمان.

حال ببینید رئیس بنیاد شهید شهرستان چطوری برخورد کرد مدیر کل اهانت و توهین و بی حرمتی کرد ولی رئیس بنیاد شهید شهرستان راهی بیمارستان کرد. بنده را چنان با مشت برسینه ام کوبید که در بنیاد شهید بی هوش شده بودم. هر چی همسرم داد و فریاد می کند که بنده را ببرند بیمارستان رئیس بنیاد از ترس درهای بنیاد را قفل می کند. نمی گذارد کسی بیاید نه می گذارد کسی خارج شود. بعد از نیم ساعت به هوش اومدم بلند شدم گفتم اگه بنظر شما کم زدی دوباره میتونی بزنی. دیگه اومدم خونه به همه جا و برای بنیاد تهران بارها و بارها شکایت کردم از حراست تا رئیس کل بنیاد شهید ولی هرگز کسی نشد که جوابی دهد و بگوید دست هر دو درد نکند که شما را به چنین روزی انداخته اند؟

مسئولین محترم حرف هایم اینقدر زیاد است که با نوشتن تمامی ندارد ولی منتظر اون روز هستم که یکی از مسئولان بالا مقام به استان آذربایجان غربی بیاد و یا یکی ازمسئولان بنیاد خداشناس حرف های بنده را ببیند و پیگیری کند آن وقت خواهم گفت که وضع چطور است و هر مسئولی که حرف های بنده را ببیند و پیگیری نکند هیچ وقت حلال نخواهم کرد. چونکه میخواهم بدانم به کدامین گناهم که مترکب نشده بودم این دو مسئول چنین بی آبرویی کردند با من؟ آیا گناه بنده چی بود؟ یا قبلا این دو مشکلی که داشتیم که تا اون روز هیچ وقت همدیگر را ندیده بودیم پس چرا با بنده چنین رفتار زشت و ناپسندی انجام دادند؟

پس خواهش می کنم اگه خدا را می شناسید اگه ایمان دارید پیگیر این موضوع باشید هر وقت و هر زمان بگین هر کجای دنیا باشد با چنین وضعی دارم خواهم  آمد. قبلاً از زحمات شما بزرگواران تقدیر و تشکر می کنم.

جانباز و فرزند شهید از استان آذربایجان غربی

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi