چهارشنبه 19 آذر 1399 , 09:00
اگر نمی شناسی، زخم زبان نزن!
شما که کم غنیمت جنگی نگرفتید! و گویا دیوار کوتاه تر پیدا نکردید، خوب حق دارید هرچه به این دیوار بکوبید، (آخ) نمیگوید.
مرتضی قنبری وفا - سهم بچههای جنگ از انقلاب و جنگ: همون سهمیهی دانشگاه، خودرو، مسکن و اشتغال، به اضافه ویلچر، پای مصنوعی، چشم مصنوعی، عصا و واکر و همچنین ریههای انباشته از گاز معطر بیک فرانسه، گاز خردل و گاز ساردین و کپسول اکسیژن، ده نوع اسپری مختلف ریه.
حالا دیگه خیلی سخته میشنویم شما که کم غنیمت جنگی نگرفتید! و گویا دیوار کوتاه تر پیدا نکردید، خوب حق دارید هرچه به این دیوار بکوبید، (آخ) نمیگوید. یک عمر درد و رنج را به جان و دل خرید، به قیمت از دست دادن سلامتی خود، بزرگترین نعمت خداوند. چه کسی حاضر است یک میلیارد بگیرد و چشمانش را بگیرند؟! هر کس میگوید من حاضرم، دروغگو است.
عزیز من راه جبهه که بسته نبود، باز بود، شما چرا نرفتید تا حسرت زندگی لوکس جانبازان بر دل شما نماند؟ به خداوندی خدا فقط کافیست 24 ساعت با یک جانباز قطع نخاع هم اتاق شوید، تا اوج مرارت و رنج آنان را ببینی ولی در صورتشان فقط همیشه لبخند میبینید.
تا به حال حرف دل بچههای دو چشم نابینا را شنیدهای؟ اگر شما نشیدهاید، من شنیدهام که میگفت: دلم میگیره، همه جا سیاه هست میرم ایوان، باز سیاهی، میرم حیاط، باز هم سیاهی، سیاهی و سیاهی و منی که مادرزاد نابینا نبودم و تا حدود 20 سال این ور تر، یا اون ورتر چشم داشتم، حرفهای دیگری از درد دل بچه جانبازان که خودشان دوست ندارند دیگران بدانند.
آنها با خدا عشق بازی میکنند و دل را در پی معشوقشان به باد دادند. وقتی خودشان با نجابت گلایه نمیکنند، من چرا کاسه داغتر از آش شوم؟ خودم ادعایی ندارم و فقط تو بیمارستانها آنها را با انواع وسایلی که به خود بسته اند، دیدهام و هرگز با دیدن شرایط آنها خودم را با آنها برابر نمیدانم، چون ایمان این همه صبر و توکل آنها را ندارم.
اگر پشت ویلچر یک جانباز قطع نخاعی را نگرفتهای اصلاً مهم نیست، فدای یک تار مویت، اما تو را به خدا بهش زخم زبان نزن، حتی"تو" هم نگو بهش، روحش میخراشد و روانش در هم میریزد. او نیازی به تمجید و خودستائی ندارد، ولی اما تحمل نیش و کنایه را هم ندارد.
پس اگر از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور رضایت نداری، به پای او ننویس، چون خیلی سخته او تاوان بیلیاقی و بیکفایتی بعضی از مدیران کشور را پس بدهد.
اگر حرفهایم برایت مبهم و ناخوانا است، یک عکس از دوران جوانیاش را قبل از جانبازی ببین. همون پاهایی که یک روز علم مسجد در روز تاسوعا و عاشورا را تحمل میکرد، حالا توان تحمل وزن خودش را هم ندارد. میدانی چرا؟ چون اون نشست تا تو بلند بشی و بایستی. حالا شما خودت هستی و وجدانت، شما خودت مقایسه و محاسبه کن.
والسلام
همان اندک ایثارگر نماهایی هستند که قبلا مطلب نوشتید
برخی ایثارگران نماها، از قوانین نامتعارف سود خوبی می برند و مردم عادی هم فکر می کنند همه ایثارگران اینطوری هستند
بنده چند بار به نقش این گروه ها اشاره کردم ، که یکی از لطماتی که جانباز نماها ، به قشر ایثارگران واقعی وارد کرده اند ، سخت گیری بی حد و اندازه کمیسیون های پزشکی برای تعیین درصد بوده و جانبازان زیر 25 درصد ، از قربانیان این گروه موذی و خطرناک هستند که علیرغم داشتن آسیب های جدی ، به خصوص جانبازان اعصاب و روان و شیمیائی ، درصدهای ناچیزی داشته و از زمان جنگ تحمیلی و پس از آن ، جانبازان زیر 25 درصد در مظلومیت شدید و مضاعف ، قرار گرفته و عواقب سخت آن را تحمل می کنند.
بنده شخصا" افرادی از این جانبازنماها را می شناسم ، که با جعل مدارک پزشکی یا تبانی با مسئولان و مدیران خویشاوندی خود ، با مکر و حیله درصد جانبازی گرفته و با دریافت حقوق حالت اشتغال از تسهیلات دیگر جانبازی ، بهره مندند و تا زمانی که خود بنیاد تمایلی برای شناسائی آنان ندارند ، امثال ما چه بکنند . جالب اینکه این گروه ، به مراتب بیشتر از جامعه طلبکارند و به مثال (کاتولیک تر از پاپ) هستند .
در پایان بنده نسبت به وجود این گروه جاعل ، اعلام خطر کرده و تقاضای اشد برخورد قضائی و قانونی با آنان را دارم ، چرا که ظلم این افراد به ایثارگران واقعی هشت سال دفاع مقدس، پایانی نداشته و برخورد جدی و قانونی می تواند ، اشخاصی که با این هدف وارد کمیسیون پزشکی می شوند را از عواقب جدی قضائی و مجازات آن ، منصرف کند.والسلام .
عزیزم شما می دانید من از خودی ها انتقاد می کنم چون از دشمن انتظار زخم زبان دارم ولی از خودی ها روحیه جهادی انتظار دارم چه کنم خودی های امروز هم چاله میز مقام ریاست پرستی افتادن و ما را تحویل نمی گیرند یاد . دارم اقای قبادی در تبریز مهمان بنده بودند با هم رفتیم سر مزار پدر شهیدم نوشته سنگ قبر خواند . محل شهدات ولفر یک شرهانی گفت عجب سید من هم در عملیات ولفجر یک قطع نخاع شدم با هم در یک عملیات بودیم عزیز دلم روزی که من دلنوشته ای در باره هاشمی رفسنجانی را نوشتم چون از نوجوانی خبر سیاسی را دنبال کردم انسان های هزار چهره را بهتر می شناسم عزیزم من انتقاد می کنم اخودی ها چون رسم روز گار این همیشه دشمن انتظار می نشیند تا چاقو خود را به قلب بزند از دایره حظف کند ولی دوستان از انتظار نداریم کار دشمن انجام دهند عزیزم روز گار عجیبی شده الان دوستان به جای خنجر دشمن به روی دوست خود شمشیر می کشند عزیزم فدات بشم چند روز پیش رفتم ادره اب اندیشه تبریز از بنیاد نامه بردم گفتم این پسرم مهندس مواد سالنی درست کرده اسکلت تمام کرده می خواهیم بنا بیاریم دیوار ها را بسازد عکس محل هم نشون دادیم گفت از بنیاد اوردی به من مربوط نیست من خودم جانبازم 9 سال هم جبهه دارم من تعجب کردم چون وقتی به اتاق رئیس ادره که می خواستم وارد شوم دود و بوی سیگارش همه اتاق گرفته بود به فرزندم گفتم راست می گوید جبهه جنگ ما 8 سال بود این یک سال اضافه را خدا می داند کدام جبهه بوده عزیزم بنده دو تا پسر دارم یکی میر شهابدین ایزدخواه ان یکی سید مهدی شهاب چون کار نداند با اینکه رتبه اول دانشگاه شهید بهشتی مشهد بود 16 تا مقاله ای اس ای دارد از خیلی کشور ها می خواستند برد انجا من نگذاشتم زدم به فکر حزب الهی خودم نگذاشتم بره الان در کار خانه بلوک زنی بالوک 18 کیلوی جابجا می کنه سخت کار می کند خواهش می کنم در گوگل انگلیسی سرچ کن میر شهابالدین ایزدخواه مقاله هاش می بینید خلاصه دادش دشمن بود دشمن های قدیم دوست بودند بچه های جبهه برای ظرف شستن واکس زدن پوتین های بچه ها شب بیدار می ماندن تا همه که خوابیدن کفش های بچه را واکس بزنند تا گمنام بمانند خسته هستم دادس قنبری وفا دعا فرما عاقبت بخیر بشم برم پیش شهدا
سخن از دل ما گفتی ما شاءالله فقط افسوسی که می خورم چرا این سخنان باید باطلا نوشت بعضی ها چرا این سخنان دردل ها نمی خوانند ندانسته حرف راحت می زنند