شناسه خبر : 79544
سه شنبه 25 آذر 1399 , 10:01
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ما را رها کرده اند...

 فاش‌نیوز - بنده مدت‌هاست که از ناحیه‌ی چشم، پوست و اعصاب و روان و ریه ناراحتی دارم که درسال ۸۶ از طرف سپاه استان معرفی شدم برای انجام کمسیون بدوی. جواب مثبت بود که شیمیایی هستم؛ البته خود لشگر سیدالشهدا و تیپی که بنده اعزام شده بودم تأیید کرده بودند و کمسیون پزشگی عالی نیز تأیید شدم و معرفی شدم برای تعیین درصد به بنیاد شهید جنب مسجد مادر در بزرگراه شهید رجایی. خلاصه وقتی که کمسیون انجام شد، کسی که داشت رسیدگی می‌کرد، یک چوب بستنی در حلقم کرد و درآورد و گفت تمام شد؛ برید تا۲۰روز دیگر جوابش برایتان می‌آید. بعد از دقیقا"۲۰روز پیامکی آمدکه آقای فلانی، به شما ۰٪ تعلق می‌گیرد!

مجددا" رفتم و اعتراض دادم و از طرفی از سمت بیت رهبری اقدام کرده و نامه‌ای نوشتم. در جواب گفتند این شماره نامه‌ی پیگیری؛ بروید به بنیادشهید، ان‌شاءالله که رسیدگی شود. رفتم بنیاد هرچه گشتند داخل کامپیوتر و روی میز، هیچ نشانی از نامه بیت رهبری پیدا نشد. به من گفتند برید؛ پیدا شود به شما خبر می دهیم. پیگیر اعتراضم شدم که در جواب گفتند که برج ۱۰/ ۱۳۹۹ بنده برای تعین درصد به بنیاد رفتم. گفتند: جواب منفی بوده و ما شما را در اولویت گذاشتیم. متأسفانه از زمانی که کرونا آمده هیچ کمسیونی انجام نمیشه اما شما دراولویت هستید.

بنده مانده‌ام چکار باید انجام بدهم تا بتونم از این وضعیت بیرون بیایم بلاتکلیف مانده ام و وضعیت جالبی هم چه از نظر سلامتی و چه از نظر مالی ندارم؛ به طوری که حتی دیگر چندسال است که پیش پزشگ معالجم هم نمی‌توانم بروم؛ ازپس بار مالی‌اش برنمی‌آیم؛ توان کارکردن ندارم. به خاطر شمیایی بودنم واقعا" اذیت می‌شوم و بلاتکلیف مانده‌ام. البته ماهیانه کمک‌معشیتی یک‌میلیون‌تومانی دریافتی دارم و مستأجر و دو فرزند دارم که درحال حاضر هر دو دانش‌آموز هستند. شما را به خدا صدای ما را به گوش مسئولین برسانید؛ بامشگلات فراوانی داریم دست و پنجه نرم می‌کنیم.

خیلی خیلی ازاین موضوعی که برایم پیش آمده داریم رنج می‌کشیم که اینجا نمی‌شود بازگو کنم. ۱۴ساله بودم که رفتم دفاع مقدس یعنی با افتخار می‌رفتیم. با شهیدکاوه بودم و راننده‌ای که از طرف شرکت نفت مشهد اعزام شده بود، راننده‌ی شهید کاوه بود و من بیسیمچی شهیدکاوه بودم. دریکی ازاتفاعات توپ مستقیم تانک به ماشین ما اصابت کرد. راننده بعد از اینکه اعزامشون کردند به پشت خط، شهید شد یا جانباز، نمی‌انم. بنده هم تمام پشتم سیاه شد و بیهوش بیرون از ماشین افتاده بودم. شهیدکاوه را از آنجایی که بدنش پلاتین داشت، موج گرفته بود و از جایش نمی‌توانست حرکت کند. نمی‌دانم چقدر کشید که با بدبختی با صحبت‌های شهیدکاوه به هوش آمدم. خلاصه که ما تا اینجایش را فکر نمی‌کردیم که زنده می‌مانیم و باید تقاص جبهه رفتنمان را پس دهیم.

ببینید ما رفته بودیم تا دشمن را از میهن بیرون کنیم و این استقبال از رزمنده‌های مثل بنده واقعا"شرم‌آور است که اینجوری ماها را به فراموشی سپرده و ما را رها کرده‌اند دراین اوضاع. به قرآن حق مانیست که باتمام مشگلاتمان تنها بمانیم. این یکی ازمرحله‌هایی است که به جبهه رفتیم. آخرین بار سال ۶۵ بود که در آنجا شمیایی شدم و بعد  آن دیگر روی خوش سلامتی را ندیدم بابدبختی کامل داریم روزمان را شب و شبمان را روز می‌کنیم. امیدوارم روزی برسد که بتوانیم باحمایت شما عزیزان به این مشکلات پایان بدهیم. ان‌شاالله خداوند خیر و برکت به شما بدهد که پیگیر کارها و مشکلات ایثارگران هستید.

التماس دعا

| مجتبی دره

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi