01 ارديبهشت 1403 / ۱۱ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 79599
دوشنبه 08 دي 1399 , 09:05
دوشنبه 08 دي 1399 , 09:05
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
وعده صادق، سقوط اسرائیل و حکومت های وابسته
امانالله دهقان فرد
باید جریان داشته باشیم!
علیرضا رجایی
تفکر انقلابی و روحیه جهادی اساس تفکر بچه های انقلاب است
داریوش بهمن یار
روحیۀ ملی، عزت نفس، پهپاد و موشک نقطهزن
سید مهدی حسینی
وعده صادق!
امانالله دهقان فرد
دیوار خیبر فرو ریخت؛ پیدا و پنهان عملیات ایران
محمد ایمانی
پاسخ موشکی به موشهای صهیونیست
سیدحسین اخلاقیدوست
شگفتانه حمله تاریخساز!
محمدکاظم انبارلویی
ایران کلید حل معماهای محال است
احمدرضا بهمنیار
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
به نام خدا ای سردار دل ها تو بودی سردار دل های ما ما هیچ وقت تو رو از یاد نمیرم چون سردار سلیمانی مثل پدرمان بود اصلا باورم نمیشه که تو رفتی ما همیشه تو رو به یادمان نگه میداریم هیچ وقت تو رو از یاد نمیرم سردار سلیمانی بهترین بود و قوی و مهربان بود
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
نمونه شوخیهای شهید خرازی با بچههای لشکر
غلامحسین هاشمی
کمپوتی که مزهاش جاودانه شد!
محمد مجیدی
تقابل گشت ثارالله(ع) و القارعه با دسیسههای منافقین
سید مجتبی گنجی
سادهترین روش مبارزه که بعثیها را به ستوه آورد
محسن جامبزرگی
معرفی کتاب
جنگ که تمام شد همه الهی شکر گفتند و برگشتند سر زندگی خودشان ، کشاورز مشغول کشاورزی شد و آهنگر به دکان آهنگری برگشت ، محصل سر کلاس حاضر شد و معلم مشغول تدریس ....
رزمنده ها برگشتند ولی تمام روحشان در صحنه های نبرد باقی ماند ، در خانه و محل کار خود حاضر بودند ولی روحشان درگیر شبهای حادثه بود ...
هر ماه و هر سالی که گذشت بیشتر و بیشتر احساس جاماندگی میکردند ، اولین کسانی که احساس آنها را درک کردند خانواده هایشان بود که درگیریهای روزمرگی او را با رزمنده درونش بواضح مشاهده میکردند .
جامعه یا آماده نبود ویا نخواستند که آماده باشند تا با قهرمانان در شآن قهرمان برخورد کنند .
مسئولین وجامعه هشت سال وقت داشتندتا آموزش ببینند که چگونه از آن دلاوران قدردانی کنند ولی متاسفانه کاهلی خود را نیز پای رزمندگان نوشتند .
روز به روز که میگذشت فاصله آداب و رسوم جامعه با سنت اهل دل و عشاق خون و خطر و شهادت بیشتر شد تا آنجایی که نه بجای تجلیل بلکه دشمن هم شمرده شدند . قهرمانان برای فتح یک خاکریز تا خاکریز بعدی جانبازی میکردند ، خون خود را فدای وجب به وجب خاک پاک ایران میکردند اما جامعه آماده نشده بود تا آنها را پذیرا باشد .
جنگ درون و بیرون رزمنده ها روز به روز بیشتر شد ، تفاوت مشق عشق ، با نرخ عشق ، سنت خون وشهادت ، با کرسی و عمارت ، مهارت سرنیزه و ماشه ،
با شماتت و ریشخند ، هر روز او را به چالشی جدید وادار میکرد تا آنجائیکه نرخ جانبازی او را با درصدی محک زدند ، تا هم نرخی برای هشت سال دلاوری و مردانگی او تعیین و هم رفع تکلیف از مسئولیت خود کرده باشند .......
القصه !!!!! با قانون نرخ ، منت جای زحمت را گرفت ،
رزمنده ها بمانند گوشت قربانی شرحه شرحه به دنبال گمگشته ای بنام درصد بودند . همه فداکاریهای گذشته در قالب عددی بفروش رفت . خاکریزها در یک خط بودند خط مقدم جنگ در یک خط بود ، همه از یک خط دفاع میکردند وهمه یک هدف داشتند ، همه یک عدد بودند ، همه واحد بودند ، اما !!!
بعد از جنگ برای هرکسی عددی و نرخی تعیین کردند که نام زیاده خواه را برخود گرفت ..... رزمنده ها بمانند اسطوره ها پنجه درپنجه دشمن گذاشته بودند اما حریف حال زمانه خود نبودند ، آنها هر روز سر سفره خود دعا میخواندند ، ولی گوشت خورشتشان تبدیل به سویا شد و چند کیلو برنج خانه شان هم برای همیشه خدا حافظی کرد و به خاطره ها پیوست ...
وسرانجام تراژدی بی حرمتی به خانواده شهدا و جانبازان تا به منزلگه متولی آنها هم رسید ، عده ایی را بجرم توهین به زندان انداختند ، وابستگان درجه یک آنها را از مزایای قانونی خویش محروم کردند و لوله اسلحه شان را بر روی شقیقه فرهنگی بی همتا نشانه رفتند تا عبرت دیگران شویم . والسلام .