پنجشنبه 04 دي 1399 , 13:00
به ابوذرهای زمان نگویید محتاج و معسر!
اکبر کاشانی حصاری - خاطرهای از یک شب معجزه خداوند بزرگ، آن هم در دیدگان پیرترین رزمنده ... ابوذر زمان!
ما در تپه های قلاویزان بودیم. همان سنگری که نامش، دیدگاه صدام لقب گرفته بود، از فاصله ای که ماشینها از جاده اصلی کوههای ایلام به سمت مهران تردد میکردند، گرا به توپخانهی خود داده و عزیزان رزمنده را به خاک و خون میکشیدند و طراحان این سنگرها و کانالها و میدانهای مین گذاری شده به وسعت کیلومترها که توسط همین کشورهای اروپایی انسان دوست و به اصطلاح خودشان بشر دوست و سنگرها و جاده ها و کانالهای آنچنانی که برای ارتش بعثی عراق طراحی کرده و میساختند. بله آنان با اینهمه سلاح و تجهیزات مدرن بودند.
من به عنوان مسئول گروهان کمین، با دیگر عزیزان رزمنده حدود پانصد متر ازخط را تحویل گرفته بودیم. راه اصلی ورود و خروج از تپههای قلاویزان به سمت مهران و بالعکس به سمت عراقیها و ارتفاع تپهها مثل مثلث شیب دار از ده متر تاسی متر و ما از نظر دید در نوک تپهها در سنگرها و کانالهای ساخته شده خودشان و لحظه ای نبود در طول روز و شب که آتش خمپاره و توپخانه بر سر ما نبارد.
ما در طول این مسیر که حالت نیمه نعل اسب بود و کانالهایی که شلیک توپ و خمپاره بعضی از کانالها را خراب کرده بود و در تیررس و دید آنها قرار داده بود، سه سنگر کاملا مسلط که دید بهتری داشتیم، انتخاب کردیم و هر سنگر دو نفره نگهبانی و یک سنگر هم پایین تپهها که سنگر کمین شبانه بود که سه و یا چهار نفره تک تیرانداز و تیربار چی و دو نفر دیگر با یک بیسیم چی مستقر شدیم.
یک شب از سر شب، آتش سنگین تا حدود ساعت یک بامداد ریختند که باعث مجروح شدن تعدای از بچه ها شد. ابوذر ما چشمانش مثل عقاب و دوربین دید در شب بود. باهم مشورت کردیم. من به او گفتم. هی آتش سنگین و یکدفعه سکوت دارد و او خودش کل بچه ها را از سنگر مرکزی که محل استراحت بود، آماده باش کرد و در کانالها تقسیم کرد و من با سنگر کمین با بیسیم و به عقب کشیدم و با عقبهی لشکر هماهنگی و به آنان احتمال هلی برد و پاتک دشمن را دادم و ابوذر ما در بلندترین سنگری که دید داشت، منطقه را رصد میکرد.
حدود یک ساعتی گذشت که با رمزی که بین خودمان دو نفر بود، مرا خبر کرد و وقتی به سنگر او رسیدم گفت: به بچهها بگو هلی برد چند تا هلی کوپتر که داشتن برای عملیات آماده میشدن و تماس با لشکر برای نیروی کمکی برای دفاع از جاده اصلی و گرا به توپخانه و اعلام آماده باش به تیپ و لشکرهای دو طرف ما آماده شوید.
دستور به من رسید بیست دقیقه آنان را سرگرم کنید تا ما برسیم و پیش دستی ما با بلند شدن اولین هلی کوپتر از پشت خاکریزها با بلند کردن صدای الله اکبر انجام شد و از سنگرهای ایزایی پایین کانال چند نفری رفته و شروع به تیراندازی به سمت عراقیها کردند که هلی کوپتر در جا نشست و ده دقیقه بعد، آسمان پر از منور مثل روز روشن شد و ما ساکت شدیم.
منورها خاموش و همه جا ساکت و آرام بود. با هماهنگی با پدافند ضد هوای گفتم زمانی که از بالای سر ما رد شدن با تک تیر اندازی به سمت آن اعلام مسیر آنان را می دهم که ناگهان صدای تیر اندازی از سمت راست ما که لشکر عاشورا بود شدید شد و از بالای سر ما هم صدای تاپ تاپ شنیده شد و ابوذر ما، با انگشت دست مسیر آن را نشان داد و من با شلیک چند تیر رسام به سمت آن و بعد پشت سر ما بچه های کمکی چند تا منور شلیک کردن و از سه تا هلی کوپتر یکی را زده و دیگری با ارتفاع کم نیروهای خودش را پیاده کرد که تا سپیده صبح با آنان درگیر شدیم و توپخانه آنان عقبه ما را زیر آتش سنگین خود قرار داده بودند و تمام آنان یا کشته و یا اسیر ومجروح شدند. هر چند از نیروهای ما هم شهید و مجروح شدند.
این خاطره از آن شب هلی برد عراقیها بود که اگر معجزه خدادادی چشمان این پیر و ابوذر زمان ما نبود، عراقیها ما را قتل عام کرده و دوباره آن دیدگاه صدام احیا و قتل عامی دیگر به پا میشد....
اگر همین عزیزان که حالا از دید شما مسئولین معسر و گدا خوانده میشوند. همان سربازان مکتب امام (ره) از سن پانزده تا بیست ساله ها بودند که در حق برادر دینی خود ایثار کرده و سینه را جلوی گلوله کالیبر پنجاه میدادند.. با درصد و امتیازها جز بدبینی و ضربه بر عقاید دینی آنان نیست.
باید هوشیارانه و دور از جناح بازیها قانون مند و نظارت شود ان شاالله. حق یارتان ای حق طلبان. یک اسلحه برای شلیک اگر اجزای آن کامل نباشد. همچون چوب دستی است. پس این عزیزان در دفاع مقدس هرکس در سنگر خود صادقانه و برادروار خدمت و دست در دست و با هم بر دشمن تا دندان مسلح پیروز شدیم.
با این ظلم که در حق ایثارگران کردید آخه برادر من اگر به 25 درصد 2ملیون میدادید به 15 درصد 1500 میدادید نکه هیچ این چه قانونی است نوشتی مسول تو هستی وای به روز قیامت شماها که بچهای مردم رفتند و امروز بی حقوق و بیمار ول کردید بیابان من هیچکس کاری ندارم حرف دل خودم را میزنم وای بحال قیامت شما همین دردم زیاد است
صحبت نکنم بهتر است خدا نگهدار
سوالی در مورد مخارج بیمارستان من رزمنده که بیمه سلامت بوده وهستم.چرا امسا ل برج سه برای تامدید دفترچه معادل سی صد هزاار تومان پول دریافت کردن وبرای حادثه دستم که از مچ شکسته بود بجز مخارج دداروودرمان دویست هزار تومان بیمارستان مدنی کرج از من دریافت کرده.چرا مسولین نظارت ندارندوجواب گو مشکل من نیستنند.ومن با هیجده سال بیمه تامین اجتماعی وده ما ه بسیجی وبیست وپنج ماه خدمت سربازی در سپاه قانون بازنشستگی. به من تعلق نمیگیرد.ودرضمن طبق گواهی پزشک ارتروز شدید ورماتیس مفاصل رنج میبرم شما را به خدا راهنمایم کنید .وضعیت خیلی بهرنجی دارم .امانم رابریده.چرا مسولین مارا ایقدر زجر میدهند.وحق قانونی مارا ذره ذره کرده ویک تصمیم جامع نمیگیرند.شمارا بخدا سوگند دیگر توانی با این فشارهای اقتصادی وگرفتاری خانوادگی برایم نمانده .واگر حالا که احتیاج به حق خودم رادارم ندهید .سرپل سراط جلویتان را میگیرم.مولا نگهدارتان .شماره ملی من ۰۴۲۱۲۸۷۶۱۶ میباشد.
من کسای مشناسم که طرف سرباز بود فرار کرد آمد نرفت تا
جنگ تمام شد رفت یه پرونده درست کرد 70 درصد شیمیای گرفت من رفتم به پرونده طرف نگاه کردم دیدم از یه بیمارستان نامه آورده بعد هرچه گشتم این بیمارستان را پیدا نکردم برگشتم دیدم اون نامه را از داخل پرونده برداشتن
دیگه دیدم اگر برم جلو خودم مشگل پیدا خواهم کرد حالا ای برادر جان کسی را مشناسم 36 ماه بهترین نیروی بسیج بود در جبهه امروزه یک درصد ندادن 5 تا بچه داره بدونه درآمد انسان آینها میبیند میخواد بشینه گریه کنه آخه این چه عدالتی است یکی مثل اون سرباز فراری یکی مثل این بنده خدا که یه بیمه نداره خدا بگم چکار بکنه این قانون نویس ایثارگران را با این قانونش یا یکی 25 درصد امکانات داره ولی 24 درصد هیچی نداره آخه این شده قانون خب برادر من به 25 درصد میدادی 2 ملیون به 24 میدادی 1800 نکه هیچ خدا بگم چکار کنه با این نوشتن قانونت یا یکی 70 ماه جبهه داره هیچی نمیگیرد یکی 15 روز جبهه داره 25 درصد از اول حقوق و امتیاز میگرد انسان میخواد گریه نکند میشه عدالت ماشاالله سرریز شده از این ابوذرها زیاد داریم که در آخر عمری با گریه عمرشان تمام شد درد زیاد است ولی کو کسی گوش نمیده خدا به شما عزیزان یار رهبر کمک کنه حرف دل این عزیزان را باز گو می کنید بلکه یک فرجی بشه در آخر عمری پیش خانوادها شرمنده نشن