یکشنبه 14 دي 1399 , 09:23
خاطرهای که به درد مسئولان میخورد!
فاش نیوز - سالها پیش یک روز از سرپل تجریش، از قسمت شمالیاش عبور میکردم. در کنار رودخانه پارکی کوچک بود. مردی روی نیمکت نشسته بود. من را از دور شناخت؛ صدایم زد. معلم سابقم و آدم قابل احترامی بود. شنیده بودم مسئولیتی در آموزش و پرورش دارد. گفتم: چرا اینجا تنها نشستهاید؟ گفت بنشین تا داستانی را برایت تعریف کنم و شما هم آویزه گوشت کن.
شروع به گفتن کرد؛ گفت زمانی که من مسئولیتی را پذیرفتم، تازه فهمیدم چه آدم برزگی هستم! از همه جا زنگ میزدند و سفارش میکردند برای استخدام، برای انتقالی، برای ثبتنام مدرسه؛ تا نصف شب زنگ میزدند. مجبور میشدم تلفن را از پریز بکشم تا چند ساعتی بتوانم بخوابم. غرور آنچنان بر من غلبه کردهبود که خود را آدم بزرگی میپنداشتم.
الان که یک ماه است استعفا دادهام هیچکس فلانفلان شده یک زنگ نزده بگوید فلانی حالت چطور است! تازه فهمیدم من خودم نبودم؛ هرچه بوده آن میز بوده است؛ من چکاره بودهام!
بله؛ انسان دوجایگاه دارد؛ یک جایگاه مطلق و یکی جایگاه مکانی اگر مطلق بودی و ماندی که ماندگار و دوستداشتنی باقی میمانی؛ اگر به خاطر مکان، مقام و ثروت باشد، از شما جدا شدنیست و ناپایدار؛ که اگر از دست برود، کسی دیگر تحویلت نمیگیرد.
در ریاضیات هم هر عدد دو جایگاه دارد؛ جایگاه مطلق و جایگاه مکانی. برای مثال، عدد یک، مطلقش یک است. اگر یک و یا چندتا صفر جلویش بگذاریم، جایگاهش تغییر میکند؛ یعنی مکانش عوض میشود مثل 10 و 100 و 1000 و ...
پس سعی کنیم همیشه مطلق باقی بمانیم که مال و مقام دنیا ناپایدار است.
محمدحسین یحییزاده