یکشنبه 05 بهمن 1399 , 12:55
همین و بس!
فاش نیوز - بسم الله الرحمن الرحیم؛ بعضی از دوستان میپرسند؟ چرا مثل گذشته نقد نمیکنی؟ و چرا اندک و کم مینویسی؟.. به نظرم همه چیز آنقدر روشن شده است که نیازی به هیچ توضیح اضافهای نیست. کافی است یک روز حرفهای مسئولان را گوش بدهید، بعد نگاهی به زندگی خودتان و اطرافیانتان بیندازید. همین و بس!
در حوزهی نقد سیاسی به بیهودگیِ نوشتن رسیدهام؛ زیرا ما با یک ناشنوایی عامدانه مواجهیم؛ جایی که مدیران بهاصلاح اعتقادی ندارند، همه چیز را کاملا" میدانند و در جهان بهتریناند.
من نه پیشگو هستم و نه چیز زیادی از سیاست سرم میشود؛ اما به بیهودگی نوشتن در این حوزه رسیدهام و کارهای دیگری میکنم که شاید مفیدتر باشد. مثل اصلاح یک قلط! املایی!
هر چه در مورد رانتها و تبعیضها و رنج مردم و درد ملت و آرمان شهدا گفتیم، فقط افزایش حقوق بیشتر برای مدیران نجومی بگیر و معوق ماندن ماهها حقوق ناچیز کارگران و ایثارگران را دیدیم!
مثلا" بهمن گذشته یعنی حدود یک سال پیش وقتی هر چه ما و دیگر دوستانمان در مورد کرونا نوشتیم، اصلا" جدی نگرفتند و گفتند پروتکل اقلیمی ما فرق دارد. ما آنقدر در جهان ممتاز و موفق بودهایم که تجربیاتمان را به کشورهای دنیا هم صادر میکنیم و... تمام.
امروز وقتی میبینم دارند همان کارهایی که باید پارسال انجام میدادند را با سُس سرزنش مردم انجام میدهند، مطمئنتر میشوم که نوشتن ما جز ایجاد دردسر برای خود و خانواده هیچ فایدهای ندارد.
حوصله کردید داستان تکراری «چوب و پیاز و سکه» در ایران! را بخوانید بدون تغییر حتی یک ویرگول!
«گناهکاری را نزد حاکم بردند. حاکم گفت: یکی از این سه مجازات را انتخاب کن: «یا یک من پیاز بخور، یا ۱٠٠ سکه بده، یا ۵٠ چوب بخور!»
مرد با خودش گفت: وقتی میشود پیاز خورد، کدام عاقلی چوب میخورد یا پول میدهد؟ برایش پیاز آوردند. دو پیاز که خورد، دهانش سوخت. گفت: «درد چوب از پیاز کمتر است. چوب بزنید!»
هنوز ده چوب نزده بودند که اشکش درآمد و با خودش فکر کرد: «آدم عاقل تا پول دارد، چرا چوب بخورد؟» ۱٠٠ سکه داد و آزاد شد.
حاکم گفت: کار آخر را اگر اول انجام میدادی لازم نبود هم چوب را بخوری، هم پیاز را؛ و در آخر سکه هم بدهی!»
این خلاصهی بسیاری از تصمیمگیریها در ایران است. در آخر کار و بعد از صرف هزینهی بسیار، همان کاری را انجام میدهند که باید اول انجام میدادند!
اول از اساس تکذیب و انکار میکنند و میگویند هرکس این حرف را بزند معاند است؛ بعد کمی قبول میکنند که «بوده اما اینطور نبوده»؛ بعد میگویند «اینطور بوده ولی کار دشمن بوده»؛ بعد که دیگر راهی باقی نمیماند، از مردم رشید، فهیم، همیشه در صحنه و ... میخواهند کمک کنند؛ و در آخر، هم این مدیران و این وزیران اعتماد اجتماعی را مخدوش میکنند، هم هزینه! میدهند، هم به مردم و کشور و انقلاب اسلامی خسارت وارد میکنند و ...
این ماجرا هر بار در شکل تازهای تکرار میشود. اسم داستان فعلی را هم که همه مردم میدانند...
| محمدرضا سابقی
...
عنابستانی و سرباز سیلی خورده!!
عجب داستانی ساخته این نماینده!!