شناسه خبر : 81128
شنبه 09 اسفند 1399 , 10:49
اشتراک گذاری در :
عکس روز

سربازی که شهید خرازی را نشناخت

فرمانده وقت لشکر امام حسین (ع) تردید داشت که ادامه عملیات در مدت کوتاه شکل بگیرد؛ اما به محض شنیدن فرمان امام راحل مبنی بر ادامه عملیات گفت: «من دیگر روی کم و کیف این عملیات بحثی ندارم. این تکلیفی که امام برای ما تعیین فرمودند، اتمام حجت است. باید با تمام توان مهیای این عملیات شویم.»

 

 خوزستان در زمستان سال ۱۳۶۵ تحرک دیگری داشت. زمزمه انجام عملیات گسترده توسط ایران ورد زبان رسانه‌های گروهی شده و ماهواره‌های جاسوسی دنبال رد پای ۱۰۰ هزار نفری می‌گشتند که وارد خوزستان شدند. سپاه سوم عراق در یک آماده‌باش کامل به سر می‌برد و ژنرال «ماهر عبدالرشید» خطوط شلمچه تا طلاییه را بیش از سایر جبهه‌ها زیرنظر داشت. با وجود آن همه امکانات مهندسی برای پدافند شرق بصره، هنوز تجربه تلخ عملیات والفجر ۸ چون پتکی بر سرش فرود می‌آمد. رادارها و دستگاه‌های استراق سمع، حساسیت ایرانی‌ها در اطراف جزیره ام‌الرصاص را هشدار می‌دادند. تب و تاب غرب خرمشهر همه را حساس کرده و عراقی‌ها در آماده‌باش کامل به سر می‌بردند. با وجود این، تحرکات یگان‌های نظامی ایران در منطقه عمومی خرمشهر هر روز به طور تصاعدی بیشتر می‌شد. جنگ به مرحله‌ای رسید که دو طرف با آمادگی کامل رودرروی یکدیگر قرار گرفتند.

قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) طرح عملیات کربلای چهار را از چند منطقه به اجرا درآورده و به رغم موفقیت چندگردان، با آمادگی عراق در محور جزیره ام‌الرصاص، عملیات متوقف شد. سپاه سوم عراق جشن و پایکوبی راه انداخت و ماهر عبدالرشید، ژنرال پیروز شرق بصره، در برابر خبرنگاران خارجی مانور می‌داد. مارش پیروزی سراسر رسانه‌های عراق را فرا گرفت، اما فرماندهان عراق همچنان به دنبال رد پای ۱۰۰ هزار نفری می‌گشتند که به جبهه‌ها اعزام شدند. در آمار عراق آمده بود که نزدیک به ۹۰ هزار نفر ایرانی کشته شدند، اما خودشان می‌دانستند این افراد در خوزستان کمین کرده‌اند.

منطقه برای چند روز آرام گرفت، اما عراق هنوز مست پیروزی کربلای چهار بود و به تحرکات پشت پرده ایران توجهی نمی‌کرد. این شناسایی‌ها توسط گروه هایی از اطلاعات عملیات قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) صورت می‌گرفت و فرماندهان قرارگاه در زمانی بسیار کوتاه طرحی را در دستور کار خود قرار دادند. اگر چه هنوز لشکرها در منطقه حضور داشتند، اما تحرکی از خود نشان نمی‌دادند. حاج حسین که در عملیات کربلای چهار با استعداد دو گردان وارد عمل شده بود، پس از توقف عملیات به سازماندهی آن دو گردان پرداخت. حضور اغلب نیروها در اطراف مناطق عملیاتی شلمچه، ایجاب می‌کرد که قرارگاه عملیات بعدی را در همان منطقه تدارک ببیند و به طور گسترده‌تری وارد عمل شود. جمعی از فرماندهان نظامی در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) جمع شدند. فرمانده یکی از قرارگاه‌های سپاه گفت: «شلمچه مرکز ماشین‌های جنگی عراق است. ما از اینجا به بصره نزدیک‌تر خواهیم شد. رمز شکست با پیروزی ارتش عراق در این منطقه نهفته است و باید تکلیف آن را روشن کنیم.»

حاج حسین تردید داشت که عملیات در این مدت کوتاه شکل بگیرد. با وجود این، تصمیم گرفت نظر خود را اعلام کند.

فرمانده سپاه با اشاره از او خواست تا نظرش را بگوید.

- تا بیاییم لشکرها را آماده کنیم، حداقل یکماه طول می‌کشد. ما شرق بصره را برای انجام عملیاتی وسیع بررسی نکردیم. اگر عملیات کربلای چهار تکرار شود، چه خواهد شد؟ مگر این که...

حاج حسین سکوت کرد و چیزی نگفت، اما فرماندهان مشتاق بودند تا نظرش را کامل کند. همان طور که سرش پایین بود، خیلی آرام ادامه داد: «کاش عملیات متوقف نمی‌شد. ما باید پاسخگوی مردم باشیم. با وجود این، در صورت شروع عملیات، لشکر امام حسین (ع) آماده است.»

بار دیگر جلسه در سکوت فرو رفت. یکی باید پادرمیانی می‌کرد و جلسه را از آن حالت بیرون می‌آورد. فرمانده قرارگاه احساس کرد نظرات حضرت امام (ره) راه‌گشای جلسه است. چشم از حاج حسین برداشت و گفت: «وقتی خدمت حضرت امام (ره) گزارش عملیات را ارائه دادیم، ایشان فرمودند: شما از شکست یا توقف عملیات خوف نداشته باشید. ترس از این داشته باشید که در این ناملایمات سستی بین رزمندگان ایجاد شود. اجازه ندهید که بین عملیات وقفه ای ایجاد شود. بروید و هرطور شده عملیات را ادامه بدهید.» فرمانده قرارگاه تأملی کرد و سپس ادامه داد: «راستی چرا حضرت امام به این نتیجه رسیدند که باید عملیات را ادامه بدهیم؟» حاج حسین قبل از همه گفت: «من دیگر روی کم و کیف این عملیات بحثی ندارم. این تکلیفی که امام برای ما تعیین فرمودند، اتمام حجت است. باید با تمام توان مهیای این عملیات شویم.» دیگر حاج حسین در جلسه حرفی نزد و سعی کرد حساس‌ترین محورهای عملیات را انتخاب کند.

فارغ‌التحصیل مکتب ولایت که عاقبت به خیر شد

چند روز از آغاز عملیات می‌گذشت. حاج حسین از عملیات راضی به نظر می‌رسید. شاید نتیجه آن همه گریه و زاری خود در برابر خدا را به عینه می‌دید. او با تمام وجود وارد این عملیات شد. انگیزه اطاعت از فرمان امام برایش شیرین و گوارا بود. اگر تجربه هفت سال جنگ مغرورش می‌کرد، اکنون نمی‌توانست رابطه امام با جنگ را به خوبی لمس کند. اگرچه قبل از عملیات امیدی به پیروزی نداشت اما پس از سپری شدن چند روز، لشکرش پشت سومین دژ شرق بصره در غرب نهر جاسم مستقر شده بود. آنها آنچه را در شرق بصره می‌خواستند، به دست آورده و برای تثبیت این مواضع، به سلسله عملیات‌های دیگری نیاز بود...

فارغ‌التحصیل مکتب ولایت که عاقبت به خیر شد

آن‌چه خواندید بخش‌هایی از کتاب «عقیق» مجموعه خاطرات سردار رشید اسلام «حاج حسین خرازی» بود. در ادامه به مناسبت سالروز شهادت این فرمانده دلیر (هشتم اسفند)، خاطراتی از زندگی او را می‌خوانید.

///

///

///

///

///

///

///

///

 

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi