یکشنبه 15 فروردين 1400 , 15:40
بهار امسال، بهاری به رنگ و بوی گل نرگس
خورشید که گیسو میافشاند... دل دیگر تاب ماندن نمیآورد و میخواهد پا را تا شکوفههای تازهی درختان و سبزی خوشرنگ دشتها و کوهها بکشاند... و دل برخی هم میپرد تا گنبدی طلا در آن دوردست... که قلب همه در آنجا جا مانده!...
شهید گمنام - خورشید که پوشیه از رو کنار میزند و گیسوان طلاییاش از لای روسری زرد رنگش بیرون میافتد... با چشمان براقش به اطراف نگاهی میاندازد و با شیطنت، مشتی پولک آبی از آن بالا بر روی زمین میپاشد.
پولکهای باران که زمین را نمناک کرد، لبخندی میزند و باز هم مشتمشت پولکهای باران را بر سر زمین سرد و خشک و زمستان دیده میپاشد... گیسوان طلایی را از روی گونههایش کنار میزند و چشمی میچرخاند که ببیند تمام کوه و دشتها را خوب شست و شو داده یا نه... جایی نمانده باشد که باران نخورده باشد و خیس نشده باشد.
دلش که از سیراب شدن تمامی زمین و سبزهها خنک شد... پولکپاشی را تمام میکند و روسری زرد رنگش را درمیآورد و گیسوان طلاییاش را در دل آسمان پریشان میکند.... میچرخد و دلربایی میکند و با برق نگاهش، دل سبزهها و ریشهها و شاخهها را میبرد و با تلالو انوارش، سبزهها و شکوفهها را به روییدن دعوت میکند.
خورشید بهار، دیوانه است... مست میتابد و دل میبرد از هر چه ریشهی خشکیدهی زمستانی و شاخهی بیشکوفه و دانهی بیانگیزه... عشق میدهد و مهر میتاباند تا وقتی که خوب زمین را عاشق کرد... خودش گوشهای از آسمان، بر روی سکویی از ابری سفید بنشیند و موهای نورانیاش را بریزد دورش و سر برآوردن سبزهها و جوانه زدن شاخهها و تاب خوردن چکاوکها و دور چرخیدن پروانهها و نغمهسرایی بلبلها و زمزمهی رودخانهها و چشمهها را در روشنی آسمان تماشا کند.
بهار، پیوند دل و دیوانگی... سبزی و دشت... آسمان و باران... عاشقی و شیفتگی... دلدادگی و بلبل... شاخهها و جوانه... ساحل دریا و قدم زدن... درختان و برگهای سبز روشن و ....ست.
بهار درهم آمیختن تلالو طلایی نور خورشید با آبی زلال آسمان است و هزار چشمِ تماشایِ زیباییهای این فصل زیبا... و عید و شادی و تازگی و تمیزی و حضور با همدیگر و ظهور سبزیها و تازگیها و شادیها و امیدها...
حال و هوایی که عوض میشود و روحی که تازه میشود و دلی که امیدوار به روزهایی تازه و سراسر عشق و خوشبختی، امیدواری و لبخند و شادکامی و رضایت...
بهار از همان ابتدای زندگی هر آدمی، عروس فصلها بوده و با آمدنش انگار که آدمی منتظر سر رسیدن یک عروس زیبا با دامنی پر از گل و گلبهیست که دامنکشان از در خانه و شهر سر برسد و همهی چشمها را با زیباییهایش خیره کند.
هر چند امسال، سالی متفاوت برای ما بود و برای برخی از ما هم متفاوتتر... ! و یک سال بهویژه در فصلهای سردِ از سر گذرانده، به دلیل دست و پنجه نرم کردن با محدودیتهای بیماری کرونا، بسیار رفت و آمدها کمتر و دلها تنگتر از همیشهی زمستانها...
اما با فرا رسیدن و نزدیک شدن صدای پای فروردین ماه... با وجود تمامی محدودیتها، انگار باز هم جانی تازه در دل مردم دمیده شده و شهر به جنب و جوش افتاده...
هر چند صورتهای گلگون از حال و هوای بهاری، با ماسک پوشیده شده ... ولی شور و عشق و شادی آمدن بهار و خانهتکانی و چیدن سفرهی هفت سین، از وجود آدمها در خیابانها و شهر و... فوران میکند و کبوترهایی که یک سال به شکلی نفسگیر در قفس زمستان و کرونا و... گرفتار بودند، انگار پر رهایی گرفتهاند و دلشان برای دید و بازدیدهای قدیمی و همیشگی تنگ شده و صورتها خندانتر از زمستان است.
محدودیتهای سال گذشتهی بیماری منحوس کرونا برای همه سخت بود اما برای برخی بسیار سختتر... برای جانبازان و خانوادههایشان... شاید آدمهای عادی از کوچهها با ماسک رد شدند و ندیدند اما... در گوشه گوشهی برخی خانهها، جانبازان مجبور شدند یک سال در خانه بمانند و حتی روی خورشید و آسمان و برف و باران را نببینند!....
رزمندگان قهرمان این سرزمین که 8 سال، هفتسین دلدادگی خود را با ساعت مچی شکسته و سیم خاردار و سبزهی بیابان چیدند و 8 سینِ سروری و سالاری و سرسپردگی را با سربندهای سرخ و سبز و سفید رقم زدند تا بهارهای ما... بهار باشد و بماند!... بدون ناامنی... بدون تجاوز و بدون استثمار!....
و حال که این دلیرمردان پا به سن گذاشتهاند، با انواع مجروحیتها و بیماریها بیش از بقیهی مردم، میزبان مهمان ناخوانده و ناخواستهی کرونا شدند و چه بسیار جانبازان شیمیایی که در این یک سال اخیر به شهدا پیوستند و در جمع سفرهی هفت سین خانوادهشان نیستند...
کسانی که بیماری زمینهای دارند، بیشتر در معرض خطر بودند و جانبازان و خانوادههایشان چه کشیدند در این یک سال!... و چقدر بیماری و چقدر به شهادت رسیدن و فراق ... و چقدر محدودیت!... قفسی بیشتر از همیشهی مجروحیتهای تن!... قفسی که دیگر نه تردد نه ورزش نه دیدار دوستان نه جمعی نه رفت و آمدی نه دل باز شدنی!... و جز خدا که میداند چه گذشت بر دلهای تنگ در قفس حبسشدهی این بزرگواران و اهل و عیالشان!....
بهار آمد و جوانهها سلامشان را دادند اما عمر بسیاری از پدران و مادران شهدا خزان شد و بر زمین ریخت... و چقدر مادر و پدر شهید که تنها شست وشو دهنده مزار پسر بودند و با کرونای امسال از دست رفتند!....
وامصیبتا که کرونا امسال زمستان تر از زمستان شد و ... واحسرتا از عاشقانی که پر کشیدند....
و به جز این عزیزان سفر کرده به آغوش شهدا.... کرونا امسال داغ دیگری هم بر سینهها گذاشت و شهدای سلامت را به جمع شهدای ما اضافه کرد!... چقدر پزشک و پرستار از جانگذشته، از دست رفت و مرضی رضای الهی قرار گرفت و چه مادرها و پدرها و همسرها عزادار شد....
بهاری باشد روح تمام پرستوهایی که پر کشیدند برای رسیدن ما به بهاری زیباتر....
خورشید که گیسو میافشاند... دل دیگر تاب ماندن نمیآورد و میخواهد پا را تا شکوفههای تازهی درختان و سبزی خوشرنگ دشتها و کوهها بکشاند... و دل برخی هم میپرد تا گنبدی طلا در آن دوردست... که قلب همه در آنجا جا مانده!...
امسال بهارمان، رنگ و بوی گلهای بهشت را با خود دارد و رنگ دیگریست... بهارمان با قدمهای ماه زیبای شعبان همقدم شده و شروعش با میلاد عشق تمام قلبها، امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) همراه شده و هنوز دو قدم جلوتر نرفته از بهار... باید میلاد سرور و تاج سرمان، گل زیبا و بهاری نرگس، حضرت حجتابنالحسن (عج) را جشن بگیریم...
امسال سر سفرههای هفت سین، جز دعای دم تحویل سال، دعای منجی عالم نیز با ماست و شادی بهار امسالمان افزون است هرچند چهرهی بسیاری از مردان و زنان قهرمان و ایثارگرمان، قاب گشته و بر سر سفرهی هفتسین خانهها نیستند و جای خالیشان مایهی دلتنگی ست.
امید که جای تمامی پدران و مادران شهدا، جانبازان مظلوم و غریبمان و شهدای سلامت در بهشت فردوس سبز و متعالی باشد و خدا به دل صبور خانوادههایشان صبر عطا کند و بهارشان را به مهر و عشق خود عطرآگین کند...
و امید که مردمم بحق اهل بیت صاحب ماه عزیز شعبان، با حضور بهار روح و جانی تازه بگیرند و سالی زیبا را آغاز کنند.
امسال که بهار رسید و از کاروانهای راهیان نور جا ماندیم... امید که تحت دعای شهدا باشیم و با نگاه آنها دلمان عطر شهادت بگیرد ...
و حَسن اولئک رفیقا...
یهدی الی الشهاده...
به من میاد یعنی بی شما باشم
چه سالی اون سال که بتونم من
لحظه ی سال تحویل کربلا باشم
بیخیال سبزه و سکه و سیر و سمنو
سر سفره ی حسین اومدی اینجوری بگو
سین مثله سفره ی کرم
سین مثله سایه ی حرم
سین مثله ساعت حرم،بوقت زهرا
سین مثله سرور که توایی
سین مثله سائل که منم
سین مثله سینه زدنم،به عشق آقا
سین مثله سلام آقا
سلام شاه کربلا
سین مثله سلام حسین
سلام بین الحرمین
پیشاپیش فرارسیدن سال 1400 را به همه شما تبریک عرض می نمایم
همه دعایم برای شا این است خانم و آقای دست اندر کار این سایت همواره سلامت باشند تا ظهور دولت امام عصر عج عاقبت بخیری الهی را برایتان آرزومندم
...
بهاری باشد
روح تمام پرستوهایی
که پر کشیدند
که شهیدند
...