شناسه خبر : 81691
چهارشنبه 11 فروردين 1400 , 11:41
اشتراک گذاری در :
عکس روز

طوفان مشاجرات در ماه عسل آفتابی!

وقتی که با همسرت هم کفو نباشی، از دیدن جلوه‌های زیبای عشق هم بی‌نصیب خواهی بود. مدام از بی عشقی غر می‌زنی!...

فاش‌نیوز - شکوه و گله از دست همسر ناسازگار، در شعر پروین اعتصامی و مولانا به زیبایی بیان شده است.

پروین، هیچ وقت درباره ازدواج ناموفقش سخن نگفت؛ جز در غزلی که با این ابیات آغاز می‌شود:
ای گل تو ز جمعیت گلزار چه دیدی؟
جز سرزنش و بد سری خار چه دیدی؟
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

 

مولوی نیز حکایت زیبایی درباره‌ی اختلافات و ناسازگاری‌های بین زن و شوهر بر سر پول و مسائل مادی بیان می‌کند و آن را با شعری به چالش می‌کشد:
این درشت و زشت تر یا خود طلاق؟
این تو را مکروه تر یا خود فراق؟


  کتاب "رمان ماه عسل آفتابی" نوشته آلبرتو موراویا، نیز از جمله کتاب‌هایی است که می‌تواند به کمک یک مشاوره خانواده بیاید و از طریق آن مباحث مهمی مطرح کند. درباره‌ی اینکه چرا و چگونه مسیر عشق به بن بست می‌رسد و کار یک تازه عروس و نوداماد به مشاجره‌های اعصاب خردکن می‌کشد.  

 این رمان درباره‌ی زوجی است به نام "جاکومو"و "سیمونا"، که شوهر برای ماه عسل نقطه ای را در نظر می‌گیرد که برای خودش مکان خیلی زیبایی بوده است. در طول سفر مرد متوجه می‌شود که از نظر دیدگاه و عقاید، نقطه‌ی مشترک اندکی با همسرش دارد و همین باعث دوری آن دو از هم می‌شود.

 از نظر من اوج این داستان آنجاست که جاکومو می‌گوید: "خانواده‌ام با این ازدواج مخالف بودند زیرا سیمونا دارای افکاری بود که باعث بروز مشکلاتی در زندگیشان خواهد شد".

 جاکومو احساس می‌کرد زنش به او بی‌توجه است و به هیچ‌کدام از احساساتش پاسخ نمی‌دهد و هرچه سعی می‌کرد او را با خودش یک‌دل کند، موفق نمی‌شد. گره اصلی داستان در نام داستان بود. خواننده با دیدن اسم داستان به این می‌اندیشد که ماه عسل چقدر به عروس و داماد خوش گذشته، که اسم آفتابی را به خود اختصاص داده است. اما از همان آغاز داستان، ماجراهای بی‌محلی زن لو می‌رود. اما نویسنده با هنرمندی تمام، حس و حال سیمونا را طوری مطرح می‌کند که خواننده باز هم منتطر است در پایان داستان شاهد یک روابط عاشقانه از این زوج باشد.

  اما اگر داستان را تا آخر مطالعه کنید، پی می‌برید که جاکومو چه دلخونی‌هایی را کشید تا دلش ذره ای از محبت همسر گرم شود. در حالی که اوضاع روحی و روانی سیمونا به یک حال نبود. به یک منش متعادل رفتار نمی کرد. ابراز محبت در رفتارش نبود. به طوریکه جاکومو بالاجبار به زبان می‌آورد که آنها نباید با هم ازدواج می‌کردند. این باور از آنجا ناشی شد که سیمونا یک روشنفکر و عضو حزبی بود که سمتی هم در حزب داشت. در حالی که جاکومو اصلا از سیاست خوشش نمی‌آمد. دنبال یک زندگی آرام بود. وقتی کم محلی‌های تازه عروس نسبت به او  اوج گرفت، گفت: تو به خاطر افکارت از من دوری می‌کنی.

 

 دیدگاه سیمونا درباره شوهرش هم مثبت نبود. او فکر می‌کرد اگر خودش عقاید خاصی دارد، ولی شوهرش اصلا افکاری ندارد. او می دانست اگر کمی از مواضعش کوتاه بیاید، خیال شوهرش راحت می‌شود اما این روش برای سیمونا به هیچ وجه امکان نداشت. حرف روی اعتقادات بود. به آنها تعصب داشت.

  پایان داستان شوکه کننده بود، زیرا جاکومو اعتراف کرد با وجود تمام ابراز محبت‌های صادقانه ای که از خود نشان داده، متاسفانه نتوانسته است دل همسر جوان را به دست بیاورد. کما اینکه جاکومو شرح می‌دهد هنگامی که در کلیسا حلقه را به دست عروس زیبایش می‌نشانده، آثار پشیمانی را در رنگ چهره و برق چشمانش هم دیده است. در واقع این رمان به زیبایی، حال و احوال زوجی را شرح می‌دهد که هم کفو نیستند. وقتی که با همسرت هم کفو نباشی، از دیدن جلوه‌های زیبای عشق هم بی‌نصیب خواهی بود. مدام از بی عشقی غر می‌زنی!

 به همین دلیل مشاوران خانواده تاکید دارند، در هنگام انتخاب همسر باید معیار‌های اولیه‌ مهمی را انتخاب کنید و این معیار‌ها را در گزینه‌های خود به آزمایش بکشید. این معیار‌ها نباید خیلی غیرمنعطف انتخاب شوند. چرا که ممکن است هیچ کسی مطابق آنها پیدا نشود و تو تا آخر عمر بی همسر بمانی. اما بی معیار هم نباشید. معیار‌هایی مثل تفاوت سن، تفاوت قد، تفاوت ظاهر، تفاوت تحصیلات، تفاوت طبقاتی، تفاوت قومی، تفاوت زبانی و تفاوت دینی مواردی هستند که باید درباره‌شان دقیق و عمیق فکر کنید. امید به تغییر در آینده از مواردی است که خیلی از جوان‌ها از طریق آن دچار دردسر شده اند. گاه پیش می‌آید که ما با فردی مواجه می‌شویم که برخی از ویژگی‌ها و معیار‌های موردنظر ما را دارد، اما در یکی دو مورد، برعکس کاملاً متضاد با معیار‌های ماست. درست است که انسان در معاشرت و پیوند طولانی مدت با یکدیگر ممکن است تغییر کنند، اما برخی از ویژگی‌های شخصیتی انسان ممکن هست، هرگز تغییر نکند. رویایی فکر نکنید. شعار گونه عمل نکنید. حرف یک عمر زندگی است. وقتی از اول انتخابت درست نباشد، هر چقدر محبت کنی، برایت دستاورد آرام بخشی نخواهد داشت. آن وقت مجبوری مدام عشق را به محکمه بکشی و بگویی عشق کشک است.

 کفویت در ازدواج از نظر اسلام و در روایات متواتر مورد توجه بوده است. کفویت به معنای تناسب و همتایی و هماهنگی در ویژگی‌های اصلی افراد است؛ در جنبه‌های ایمانی، فکری، اقتصادی، سنی، ظاهری، خانوادگی، فرهنگی، تحصیلی ...

 در اسلام تاکید زیادی بر کفویت اعتقادی شده است، چرا که اعتقادات هر فرد درون مایه وجودی او را مشخص می‌کنند و تضاد در اعتقادات، تنش‌های زیادی در زندگی در پی دارد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مرد مۆمن، کفو و همتای زن مۆمن است؛ و مرد مسلمان، همتای زن مسلمان.» (وسائل الشیعه، ج14، ص44).

 زندگی محل مبارزه نیست که مدام با همسرت بر سر اعتقاداتت به بحث و مناظر بنشینی، شاید که اصلاح شود. آرامش روانتان بهم می‌ریزد. در حالی که ازدواج برای به آرامش رسیدن تو بوده است. خداوند متعال با آفرینش زوج و جفتی در کنار انسان، نیاز آرامش تو را برآورده کرد و برای اینکه  تو به آرامش برسی باید  به صورت قاعده مند ساز و کار آن را دنبال کنی؛ که همانا انتخاب همسر هم کفو است.

 دیوید میس، نویسنده کتاب موفقیت در زندگی زناشویی، معتقداست برای سعادت در زندگی باید معیارهای مشترکی در دو طرف وجود داشته باشد. اختلافات اساسی از نظر سن، نژاد، دین و فرهنگ غالبا مشکلاتی به وجود می آورد. او جمله زیبایی دارد. می‌گوید: تفاوت سلیقه و حتی تفاوت اخلاق می تواند باعث توسعه و رشد زندگی زوجین شود، ولی این اختلافات نباید بر اشتراکات در مورد پایه‌ها، معیارها و اصول فلسفه زندگی غلبه کند.

 ویلیام گلسر، نویسنده کتاب ازدواج بدون شکست (زنانی که شوهران دوستشان دارند، زنانی که شوهران ترکشان می‌کنند) معتقد است برای شکل گیری یک زندگی عاشقانه بر محور تعهد پایدار نیاز به محبت است. محبت زمانی به وجود می‌آید که بتوانیم خالصانه‌ترین احساسات و افکار خود را بروز دهیم و شریک زندگی ما نیز به نوبه‌ی خود همانگونه پاسخ دهد.

 در کتاب "چگونه از همسر خود عاشق واقعی بسازید" نکته‌ی کلیدی ارزشمندی در مورد عشق و صمیمیت بیان کرده تا بدانیم محبت واقعی چه ویژگی دارد: نیاز به صمیمیت در یک انتها به مقیاس وابستگی و در انتهای دیگر به جدایی می‌رسد. جدایی، معمولا نشان‌هایی از تنهایی، خودمختاری و استقلال با خود دارد. وابستگی، احساس وصل و درامیختن شدید با فرد دیگراست. در هر دو صورت محبت و صمیمیت به درستی نمودار نخواهد شد.

 نگارش درباره‌ی معیارهای درست انتخاب همسر بیش از این است و در این مقال نمی‌گنجد. اما شعری زیبا از جبران خلیل جبران، برایتان می‌نویسم که درک همه این مباحثی که ارائه دادم را برایتان اسانتر می‌کند:

یکدیگر را دوست بدارید،اما از عشق زنجیر مسازید

بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحل‌های جانتان در تموج و اهتزاز باشد.

جام‌های یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید.

از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک نان تناول مکنید.

به شادمانی با هم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هر یک برای خود تنها باشید.

همچون سیم‌های عود که هر یک در مقام خود تنها است، اما همه با هم به یک آهنگ مترنمند.

دل‌هایتان را به یکدیگر بسپارید اما به اسارت یکدیگر ندهید.

زیرا تنها دست زندگی است که می‌تواند دل‌های شما را در خود نگاه دارد.

در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک:

از آنکه ستون‌های معبد به جدایی بار بهتر کشند

و بلوط و سرو در سایه‌ی هم به کمال و رویش نرسند.

        
ربابه جعفری، ارشد مشاوره خانواده

اینستاگرام

...

وقتی همه غیب گو می شوند :

مملکت نیاز به عقل و عاقل ندارد ؟!

وقتی که سند

اصل و اساس سند همکاری ۲۵ ساله ایران و چین

منتشر نشده .

و کسی از مفاد آن اطلاعی ندارد .

چطور کسانی با آن مخالفت

و یا موافقت می کنند ؟!

پس معلوم میشود :

همه به فکر سود و منافع خودشان هستند .

و دین و وطن برایشان

مفهوم دلار دارد .

و می سنجند .

و با آن

مخالفت

و یا

موافقت

می کنند ؟!

...
شاید را کاشتند سبز نشد . انچه کشک است همان شایدیه که 99 درصد مردم ایران بهش اعتقاد دارن ... ولی یه شاید هست که من به سختی قبولش کردم .

قلبت که می زند سر من درد می کند

این روزها سراسر من درد می کند

قلبت که... نیمه ی چپ من درد می کشد

تب کرده، نیم دیگر من درد می کند

تحریک می کند عصبِ چشمهام را

چشمی که در برابر من درد می کند

☆☆شاید تو وصله ی تن من نیستی، چقدر

جای تو روی پیکر من درد می کند

هی سعی می کنم که ترا کیمیا کنم

هی دستهای مس گر من درد می کند

دیر است پس چرا متولد نمی شوی؟

شعر تو روی دفتر من درد می کند

نجمه ی زارع
یه زمانی پسر بهمراه بزرگ خانواده میرفت خواستگاری !
اگه به توافق میرسیدند به دختر یه انگشتر نشون میزدن که یعنی این ماله منه !!!!
این میشد نامزدی ! بعد دختر و پسر طی چند ماه نامزدی به خلقیات و رفتار همدیگه طی این چند ماه آشنا میشدن اگه پسره ناتو بود معتاد بود عرق خور بود بد اخلاق بود دزد بود والی آخر تویه این چند ماه خودشو نشون میداد و خانواده دختر انگشترو پس میدادن میگفتن تو به خیر مارو بسلامت ..... واگه دختره مشکل روانی ( روانی دوقطبی چند قطبی) غرغرو و یا مشکل دیگه ایی داشت پسره انگشتر خودشو پس میگرفت !!!
اما حالا همه چی شده کشک ، کلک ، دروغ ، ریا کاری ، تزویر ، پنهان کاری حاد ، و الی ....
یه صحبت اولیه میشه میرن واسه عقد !!!!!!!! ( خطر )
بعد از عقد تازه یکی از دوطرف متوجه میشن ای بابا ! اینکه خلقیاتش بامن جور نیست . چرا انقده بیخیاله . عشقی تو وجودش نیست . نصف مهریه میره واسه اجرا پسره میره زندون دختر میره پی یللی طللی خودش !!!! پسره بعد خدا سالی یا خدابدهکاری از زندون در میاد دیگه میترسه زنی اختیارکنه ... شما بگو خانم دکتر جعفری چی میشه فساد زیاد میشه ... دختر باد میکنه ... پسره میره صیغه ایی بی تعهد گیر بیاره ... دختره شده مطلقه اسمش بد در میره تویه محل اما پسره هر کار خلافی خواست انجام میده چرا ؟ چون یه بار داغش کردن ... بطور کلی فعلا اوضاع اینجوریه ...
پس نقطه سر خط .... عشق یعنی کشک . حالا میخواد رمان باشه ... قصه باشه ... قصیده باشه ...
عشق یعنی کشک .
از من یه نصیحت به جوونا !!!
قبل ازدواج اگه تونستی با زنت آشنا بشی بردی وگرنه...
به جوان هایی که قصد آشنائی و ازدواج دارند توصیه دارم به کتاب کویر اثر دکتر شریعتی با عنوان (دوست داشتن از عشق برتر است) رجوع کنند تا مرز عشق کور تا دوست داشتن عقلائی را درک کنند.
البته این کتاب کویر نایاب است و کافیست همین عنوان داخل پرانتز را سرچ کنید.
این مطلب فوق العاده زیبا و دلنشین است و خود بنده این کتاب را 35 سال پیش تهیه کردم و مجذوب این مطلب شدم ، اگر بخوانید حتما" تائید می کنید .
تولدت مبارک جمهوری اسلامی
.. 12 فروردین خوش آمدی...
شایعه شده بعد قرارداد چین و ایران با اون همه بندها ، شدایط جوری میشه که انتقال دختر چینی به ایران آسان شده و پسرهای ایرانی این دخترهای کم خرج و پر کار را می گیرند ... نسل ایرانی ورچیده میشه ...
بعدش من گفتم این حرفها چیه ؟ دروغه ... راستش ته دلم خوشحالم که بدنبال این رخداد پسرهای چینی هم میان و ....

حالا کی ضرر می کنه ... دختر ایرانی یا پسرای ایرانی ؟؟
خخخخ

کم همه چیز را از چشم دخترا ببینید ..
علی ناله کنان به دوستش که قدرت مشاوره دادن داشت گفت من خیلی بدبختم .
دوستش گفت چرا ؟ چی شده ؟
علی گفت زنم هر روز صبح که میشه میگه پول بده پول بده ...
دوستش گفت واقعا در این اوضاع این بدبختی بررگیه ؟ حالا پولا رو چکار می کنه ؟
علی گفت : نمی دونم . من تا حالا بهش پول ندادم که بدونم کجا خرج می کنه ،،،،،،،،،(@_@)

چرا پاک کردی
من از اینکه یه ادمهای بی تخصص انگ اختلال دوقطبی و سه قطبی ا اگه دلشان بخواد چهارقطبی هم می زنند در حالی که اصلا این قطبها وجود ندارد ، خیلی ناراحتم . حتی مگه فکر کردید هر روانشناسی هم از این اختلالها سردرمیاره ... این روزها مدرک گرفتن مثل اب خوردن شدن . مهم اینه که انگیزه درست برای داشتن این تخصص داشته باشی که بر پایه منفعت مالی نباشد . پای صحبت همین روانشناسها بشینی دلشون خونه از دست این روانشناسان و مشاوران زرد ....
اختلال دو قطبی نشان از فشار زیاد زندگی از سوی ظالمان بر شانه های نحیف یک انسان واقعی ایجاد می شود
اما اختلال دو شخصیتی دیگه از آن حرفهاست ... گرگی که در لباس بره می ره چی بهش می گنننن

. خوب نگاه کنید ازشون همین جا هم هست . اختلال شخصیت گاهی تحمیل از طرف اجتماع است . یعنی طرف هیچی بارش نیست ولی می خواد خودش را خوب جا بزنه ولی خودش می داند اصلا خوب نیست . اما اجتماع ازش می خواد خوب باشد . پس گاهی دوگانگی شخصیت از بیرون به انسان تحمیل می شود، مثلاً جامعه در اوضاعی زندگی می کند که اشخاص نمی توانند آزادانه آنچه هستند ، باشند و آنچه هستند نشان بدهند، ان فرد ناچار در درون چیزی هست اما در برون چیز دیگری می شود، چون شخصیت ذاتی اش را نمی تواند نشان بدهد. همین ادمها که بیرونشان آدمها را کشته و درونشان ما را کشته ... یعنی همین دو شخصیتی ها ...
همینا که از حسادت به دیگران اختلال دوقطبی می زنند خودشان اختلال دو شخصیتی دارند . اگه یکی بره درباره ماهیت واقعی شان پرده بردارد مثل یخ در مقابل آفتاب تابان تابستان آن ابهت پوشالی شان اب میشه می ره تو زمین ...
من از فاش نیوز می خوام اجازه ندهد تو این سایت بدون تخصص به کسی انگ زد
حرف زدن درباره این مسایل برای فرصت طلبها مثل اب در هاون کوبیدن است . ادمهایی داریم که کارشان این است که آزاده ها را به گام مرگ بکشانند ... اینا همان دو شخصیتی ها هستند ...
همینا که پاک می کنید من میفهمم مثل اون بازی گرگ و خرگوش بود که گرگه چشم خرگوش بسته بود هی می گفت گرمه گرمه ....
قشنگ کار شما هم نشان می دهد به هدف نزدیک شدم ... گرمه گرمه گرمه ... داغ ... سوزانه .... تنوره .... کوره یه .....
سر به سرم نگدارید ...
هر کی جای من بود الان روزی سه بار زیر شوک برقی می بردنش
ولی شکر خدا ما همچنان مقاوم هستیم و در حال دفع پاتکها ... شب ماه مبارک براتون نمایش خنده داری دارم ...
مگه نمی خواهید تا درست بشم ...بهم تیکه و کنایه نزنید ... والا تا اخرش همینه که میبینید ....
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi