چهارشنبه 05 خرداد 1400 , 11:40
این چه قوانینی است که وضع می کنید!
آقایان و متولیان قانونگذار، این چه قوانینی است که وضع می کنید!
چرا قوانین ایثارگری بار اخلاقی ندارد! دو قانون وضع شده را قید می کنم، سپس تحلیل آنان و تفسیر آن؛
یک: جانبازان متوفی 70 در صد، شهید محسوب می شوند.
دو: فرزندان شهدای شاغل، از قوانین مزایای امتیازات یک جانباز 50 در صد، بهره می برند، بجز دو مورد...
حال با شاره به این دو قانون، خودم را مثال می زنم، که باید بمیرم و کفنم بپوسد تا تنها فرزندم، مشمول این امتیازات قانونی شود!
اگر در طول تاریخ بشریت، از روز نخست تا به حال بنگریم، دیده ایم همهی پدران، با هر دین، ملیت و قومیتی، همیشه و همه جا برای نجات و حمایت از فرزندانشان، از جان خود مایه می گذارند. حال دین اسلام و شیعه که دین ماست، چه می گوید؟
فرزندان جانبازان 70 درصد، با تمام مشکلات و سختی های پدرشان کنار آمدهاند و هیچکدام راضی به مرگ پدرشان نیستند؛ مانند فرزند خودم. اما خود من باید آرزوی مرگ کنم؛ تا زندگی فرزندم ارتقاء پیدا کند! به والله، آرزوی چنین مرگ زود و به هنگامی را دارم. حال که خودم زندگی خودم را کردهام و پس از مرگم، خانواده ام تامین هستند، چرا آرزوی مرگ نداشته باشم!
اکنون 53 سال دارم و در نهایت، چقدر دیگر می خواهم عمر کنم؟! اکنون فرزندم شاغل و متأهل است و در ابتدای زندگی مشترک با همسرش. فقط دوست دارم چند صباحی بگذرد، لذت داشتن نوه را تجربه کنم؛ که می گویند: (نوه، از فرزند نیز، عزیزتر است). حال که چنین چیزی است که می گویند، حاضرم زودتر به دیار باقی بروم، فرزندم بتواند با استفاده از مزایای قوانین فرزند شهید، زندگی به مراتب بهتری داشته و فرزند خود را، که نوه ام محسوب می شود، بیشتر حمایت کند؛ حتی اگر بنده در قید حیات نباشم!
در انتهای این بحث، دو پیشنهاد دارم:
یک: این قانون را اصلاح کرده و اجازه دهید از اکنون که زنده ایم فرزندمان، فرزندان جانباز 70 درصد، مانند فرزندان شهدا از این قوانین بهره ببرند.
دو: یک مرگ خود خواسته کم درد، در اصطلاح پزشکی در دنیا (اوتانازی) را که در چند کشور اروپایی، مانند هلند، اتریش و... قانونی بوده و اگر شخصی بابت درد یا هر مشکلی در زندگی، تقاضای مرگ دارد، به او می دهند، برای بنده قائل شوید؛ چون هنگام تولد بابت زندگی، اختیاری نداشتم؛ ولی اکنون که با مرگ بنده زندگی فرزندم و نوهی ندیدهی دلبندم، زندگی به مراتب بهتری خواهند داشت، این حق را به بنده هبه کنید. والسلام
| مرتضی قنبری وفا
حسن جان عزیز ، شما درست می فرمائید ، گویا خودم اشتباه کردم . به روی چشم ، تکرار نمی کنم ، اما جای سئوال است چطور قانون گذاران محترم ، این دو قانون را وضع کردند ، تا امثال ما از روی بی اطلاعی ، چنین برداشتی نمائیم !
حال با این شرایط ، فرزندان شهدا ، دچار ظلم مظاعف هستند و شده اند ، چوب دو سر سوز ! از تذکر شما ، بی نهایت سپاسگذارم و ممنونم . در پناه حق ، پیروز باشید.
کاملا" درست میفرمائید ! امیدوارم لیاقت ، عمو بودن را داشته باشم !
عشق منی ، به وجود شما و امثال شما ، مفتخرم !
درود خدا به ارواح طیبه ، پدرت و همسنگرانم ، در هشت سال دفاع مقدس !
اما گاهی اوقات آنقدر دلتنگ میشوم ، هنگامی یک دوست ما را دچار رنجش خاطر می کند و دلشکسته می شویم !
اصلا" از زندگی بیزار می شوم و از خدا این سئوال همیشگی را می کنم : خداوندا چه حکمتی بود من زنده بمانم ! این زندگی چه دارد ! چرا منو نبردی پیش خودت !
خب معلومه ، لیاقت نداشتم ! پس بذار لیاقت زندگی شرافتمندانه را داشته باشم و آدم باشم !( آدم سه حرفه ! آدم بودن خیلی حرفه !)
خداوندا بذار آدم باشم و انسان ! همین
سید علی جان ممنونم و خدا یارت
صبر و تحمل شما را می ستایم ، شما را به این جمله معروف می رسانم : هر انقلابی که از راه تودها ، به ثمر می نشیند ، در ابتدا فرزندان آن انقلاب ، قربانی می شود.
برادر عزیزم ، دردها و آلام ، آنچنان سنگین است که ایثارگران واقعی ، تنها چیزی که از انقلاب و هشت سال دفاع مقدس نصیبشان شد ، درد است ، زخم و ترکش ...
برای خود بنده نفس در این هوا و بلواهای ، دغل و سیاست ، سنگین و غیر قابل تحمل شده ، ولی دادن حسرت یک آخ را در دل بدخواهان را به اراده خود می گذارم ، تا بدانند : ما سیلی خوردیم ، فحش خوردیم ، ترکش خوردیم ولی یکقدم پا پس نکشیدیم .
برادر بزرگوارم این حرفها شعار، از روی شکم سیری نیست ، بلکه دیواری است با عظمت در برابر بدخواهان :
ما زنده به آنیم گه آرام نگیریم ، موجیم که آسودگی ما ، عدم ماست ...!
درود به نجابت امثال شما ، بنده شرمسار روی شما ، با کشیدن تحمل این همه درد
برادر بزرگوارم مبهوت عزیز ، آقای دکتر محمود انوشه که بی شک یکی از بهترین روانشناسان روز کشورمان است ، مطلبی دارند با این مضمون : اگر زیاد باشید ، زیادی می شوید ! باید در هر موضوع و حوزه ای ، باید اعتدال داشت و افراط نشود .
بنده نیز اکنون احساس می کنم ، کمی از مرز اعتدال خارج شده ام و زیاده روی نموده ام ، به همین دلیل تصمیم داشتم ، مدتی سکوت اختیار کنم ، اما هنگامی که مطلب شما را مشاهده نمودم و اینکه نسبت به بنده حقیر ، اظهار لطف و محبت فرمودید ، تصمیم گرفتم در چند خط ، پاسخ شما را بدهم تا خدای نکرده ، دال بر بی ادبی بنده ، محسوب نگردد.
مبهوت عزیز ، شما ایثارتان بالاتر از بنده می باشد ، شما هم آزاده هستید و هم جانباز ، بنده شما را لایق تر می دانم ، به احترام به ایثارگری شما ، کلاهم را برداشته و به شما تعظیم می کنم ، امیدوارم بتوانم با این زبان الکن ، دست و پا شکسته ، تنها گوشه ناچیزی از ایثار شما و امثال شما را ، بیان کنم ، هر چند هیچ زبان و قلمی قادر به وصف مقام ایثارتان نیست .
از شما سپاسگذار و ممنونم که با این سخنان محبت آمیز ، نسبت به بنده حقیر ، افتخار دادید ، دیگر سخنی به ذهنم نمی رسد ، جزء اینکه شرمنده محبت شما دوستان هستم ، فعلا" قصد دارم مدتی سکوت اختیار نمایم ، تا بتوانم با تمرکز بیشتری به اطرافم اشراف داشته و زیادی نباشم ، در حد اعتدال سخن بگویم . از شما بی نهایت ممنونم و بهترین ها را برای شما عزیز ایثارگرم آرزو داشته و دارم .
والسلام