دوشنبه 03 آبان 1400 , 13:35
گفتوگو با ادیب و جانباز دفاع مقدس، دکتر «محمدباقر نجف زاده بارفروش» (بخش دوم و پایانی)
از دانشگاه سوربن فرانسه تا جبهه و از جبهه تا دانشگاه تهران
بنده چندین بار توفیق دیدار حضرت آقا را داشتم و بارها و بارها از توفیقات و برکات و الطاف مادی و معنوی ایشان بهرهمند شده ام. بدون اغراق و چاپلوسی و بازی با کلمات، و از زبان یک شخصیت علمی بیان میکنم که ایشان مرد بسیار بزرگی است؛ چرا که در حوزه ادبیات بسیار مسلط هستند...
فاش نیوز - بخش نخست گفتوگو با استاد جانباز، دکتر «محمدباقر نجفزاده بارفروش» که مشتمل بر آشنایی با خاندان، خانواده، محل ولادت و زندگی، دوران حضور در جبهههای دفاع مقدس و... بود از نظرتان گذشت. در قسمت دوم و پایانی گفتوگوی صمیمانه ما با این جانباز گرانقدر و یادگار دوران انقلاب و دفاع مقدس نیز شامل شروع تحصیلات دانشگاهی بعد از مجروحیت در جبهه، ازدواج، اساتید و فعالیتها، معرفی آثار و تألیفات، دیدار با رهبر انقلاب، حضرت آیت الله خامنهای و جزئیاتی دیگر میباشد که در ادامه میخوانید.
فاش نیوز: چه سالی وارد دانشگاه شدید و در کدام دانشگاهها ادامه تحصیل دادید؟
- بنده در سال 62 و با رتبه تک رقمی وارد دانشگاه شدم. ابتدا به سیستم گزینش انتخاب واحد دانشگاه ایران وارد نبودم و چون مجروح جنگ هم بودم، کمی مشکل داشتم و تمرکز زیادی هم نداشتم. اما متوجه شدم که اعلام کردهاند دانشجویان ورودی سال 62 به اتاق شماره فلان مراجعه و انتخاب واحد نمایند. در آنجا دختری آذری زبان، وقتی سردرگمی مرا دید، پرسید: جدیدالورود هستید؟ گفتم: بله. و وقتی برایش گفتم که مجروح جنگی هستم، با احترام بسیار زیاد مرا به پای تابلو گروه ادبیات فارسی برد و واحدهای مرا انتخاب کرد. چون مجروح جنگی بودم و تازه از بیمارستان مرخص شده بودم و شرایط به لحاظ جسمی و سوختگی بدنم برایم سخت بود، با دمپایی به کلاس درس میرفتم و با آنکه جثهی ریزی داشتم، مظلومانه ته کلاس نشستم. استادم دکتر ستوده تحقیقی داد که انجام بدهیم و برای هفته بعد ارایه نماییم. برای هفته بعد، تحقیقم را آماده و به استاد تحویل دادم. هفته سوم، استاد که تمام تحقیقات را مطالعه کرده بود، آمد و یکی یکی اشکالات دانشجویان را بازگو کرد؛ تا اینکه به من رسید و گفت: یک تحقیق به دستم رسیده که خط بسیار بدی دارد؛ ولی مطلبش بسیار پخته است آقای ...!
اینجا بود که خانمها نفس راحتی کشیدند! و استاد گفت: آقای نجفزاده بارفروش. من دستم را از ته کلاس بلند کردم و ایشان گفت: کارتان بسیار جالب است اما چقدر بدخط مینویسید. من بعد کلاس با شما کار دارم. کلاس که تمام شد، آمدیم که یکی یکی تحقیقمان را از استاد بگیریم. من دست به سینه ایستاده بودم که ایشان چشمش به دستان سوختهام افتاد. پرسید: دستت چه شده؟ گفتم: من مجروح جنگی هستم. در همان حال ایشان احترام بسیاری به من گذاشت و گفت: صندلی بگذار و کنار من بنشین. همه دانشجویان بسیار متعجب شدند. پرسید: ترم چندم هستی؟ گفتم: ترم اول هستم. با تعجب گفت: ترم اول این درس به این سختی را گرفتهای؟ گفتم: بله. گفت: این درس جزء درسهای پایانی سطح است و معمولاً زمان فارغالتحصیلی این درس را برمیدارند. گفتم: من از عهده آن برمیآیم. شروع کرد چند سوال پرسیدن که من بحمدلله از پس آنها برآمدم.
فاش نیوز: تحصیلاتتان را در کدام دانشگاهها گذراندهاید؟
- هر سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه تهران قبول شدم. دانشجوی درسخوانی بودم؛ به طوری که از همان زمان تحصیل در دوره کارشناسی، خودم هم در دانشگاه تدریس میکردم. استاد ستوده، دکتر زرین کوب و دکتر شهیدی دستور دادند که بنده ضمن تحصیل، تدریس هم داشته باشم. یک بار استاد ستوده ماموریت داشتند که برای یک ترم تدریس، به شهر دهلی هند بروند. دکتر جلیل تجلیل هم از من خواستند که من به جای ایشان درس روش تحقیق و مرجع شناسی را تدریس کنم.
فاش نیوز: موضوع پایاننامههایتان چه بود؟
- پایاننامه کارشناسی ارشد "قصه در قرآن" و دفاعیه دکترای بنده "ادبیات داستانی از مشروطه تا به امروز".
فاش نیوز: در زمان تدریس دانشجویانتان از جانباز بودن شما با خبر بودند؟ با توجه به این که بیشتر نسلهای پس از جنگ بودند و شناخت زیادی از آن دوران ندارشتند واکنش آنها چه بود؟
- بله کاملاً. آن چه من خودم دیدهام، برخورد خیلی خوبی داشته و دارند و حتی نسبت به نسل های گذشته احترام زیادی برای ما جانبازان قائل هستند و حتی در کلاس، سوالات بسیاری از جنگ و رزم از من میپرسیدند و حتی بسیاری از اساتید، به نسبت جایگاه علمی، بنده را تحسین میکردند. جوانترها هم هر زمان در اداره و یا هر کار فرهنگی که داشته باشم، 90درصد کارهایم با موفقیت پیش میرود و کمک میکنند. البته متاسفانه نسل گذشته دچار روغن سوزی هستند. دکتر علی رواقی یکی از اساتید ما بودند. با آنکه من شاگرد کوشایی بودم و تمام تکالیف محوله را بسیار خوب انجام میدادم، هر درسی که با ایشان داشتم، همیشه به من نمره صفر میداد و مرا تحقیر میکرد. البته من هنوز هم ایشان را دوست دارم و احترام برای ایشان قائل هستم.
فاش نیوز: به نظر خودتان این نوع برخورد علت خاصی داشت؟
- این که من از بچههای جبهه و جنگ بودم و یک پویای علمی و روزنامه نگار. همیشه باورم این بود که ما بچه رزمندهها، نماد ارزشها هستیم و نباید مورد ترحم واقع شویم. بعضی از اساتید، همچون دکتر علی رواقی و... مخالف ما(بچه رزمندهها) بودند؛ اما اساتیدی همچون رادمنش، من و امثال مرا گرامی میداشتند و هم مدافع و حامی ادبیات دفاع مقدس بودند. ایشان باعث شدند تا ادبیات دفاع مقدس به عنوان یک رشته مستقل در دانشگاه ها ایجاد شود.
یک بار یکی از دانشجویان آمد و صریح به من گفت: من از شما بدم میآید چون هم ریش دارید و هم مذهبی هستید! اما من طوری با ایشان برخورد و صحبت کردم که نگرش او تغییر کرد.
فاش نیوز: چند خاطره از جبهه برایمان بگویید.
- ما در دانشگاه سردار رزمنده و جانبازی داشتیم به نام "احمد زارعی" که ایشان بنیانگذار مجلات بلوچ بودند.
زمانی که من مجروح شدم، احمد زارعی هم مجروح شده بود. پس از سال ها ایشان که شاگرد دوره لیسانس بود، در دوره فوق لیسانس من، مرا دید و به سلام کرد و گفت: مرا به جا نمیآورید؟ گفتم: نه. گفت: من احمد، پسر تو. در راهرو دانشکده ادبیات هر دو بغض کردیم و گریه کردیم که اتفاقاً دکتر شفیعی کدکنی هم ما را دید و ماجرا را که پرسید، گفتم: ما پس از مدت ها همدیگر را دیدهایم. دکتر کدکنی گفتند: بسیار زیبا خواهد بود که ببینیم در آینده چه میکنید و با اشاره به من گفتند که شما که روزنامه نگار شدید. البته آقای زارعی هم به حوزه هنری رفت و مجلات بچههای بلوچ را اداره میکرد. مجموعه شعری هم داشت و خدمات بزرگی در حوزه ادبیات به نونهالان شرق کشور و سیستان و بلوچستان کردند. ایشان شاگرد من بود و تا دوره فوق لیسانس ادامه تحصیل داد و بعد هم با عوارض ناشی از جانبازی و بیماری سرطان به شهادت رسید.
فاش نیوز: سابقه مطبوعاتی هم دارید؟
- بله. بنده به مدد آقای هاشمی رفسنجانی که آن زمان رئیس مجلس بود و منشا خیر شد(البته از بعد سیاست، من از ایشان گلهمند هستم) اما ایشان مردانگی کرد و دست مرا در دست آقای دعایی گذاشت و گفت که ایشان سفارش شدهاند. در روزنامه اطلاعات همزمان با آقای سید مهدی شجاعی، مجلهای به نام "صحیفه" ضمیمه روزنامه جمهوری اسلامی چاپ می شد. سال 76تا 79 مجله "مردم و زندگی" و "بیدار" چاپ میشد که بعدها به بهانه های واهی، مجله ما را به همراه تعدادی از مجلات دیگر تعطیل کردند.
فاش نیوز: اگر مایل باشید، کمی هم دربارهی ازدواجتان صحبت کنید.
- بله، موافقم. موقعیت خوبی داشتم؛ بنابراین خانواده در بسیاری از جاها، بدون اینکه من خبر داشته باشم، به خواستگاری میرفتند؛ تا اینکه قسمت شد با برادرم باجناق شدم.
خانواده، یکی از برادرانم را که درس خوان و شاگرد اول مدرسه بود، برای ادامه تحصیل به آمریکا فرستادند که ایشان سال 1350 با دکتری علوم فضایی به ایران بازگشت و در تبریز ازدواج کرد. من هم در سال 1371 با دختر دیگری از دختران همین خانواده ازدواج کردم و با برادرم باجناق شدیم. من در جبهه مدتی با برادر همسرم با هم بودیم. پس از پایان جنگ بود که چند تکه از پیکر او را که شهید شده بود برایمان آوردند. تألمات روحی به حدی بود که همسرم مدتی به شدت آزرده خاطر شدند.
همسرم دکتری زبان انگلیسی هستند و نیز ترجمه کتاب هایی از نویسندگان بزرگی همچون تولستوی و داستایوفسکی را در کارنامه افتخارات خود دارند و حتی بیشتر کتاب های بنده را حفظ هستند. علاوه بر آن که ایشان را از صمیم قلب دوست دارم، در عین حال برای ایشان احترام بسیاری قائل هستم؛ چرا که زحمات فراوانی برای بنده میکشند. سه فرزند به نام رهی، بیدل و نیما دارم که بحمدلله هرسه موفق هستند.
فاش نیوز : از چه زمانی متوجه شدید که به ادبیات علاقمند هستید؟
- از همان کودکی با کتابخانه پدرم که مملو از کتاب و نسخ خطی بود به مطالعه ادبیات علاقه داشتم. به کتابخانه عمومی شهرم قایمشهر(شاهی) هم میرفتم. با آن که شاید خیلی هم متوجه معانی نمیشدم، اما کتاب های بسیاری را مطالعه میکردم؛ به خصوص به داستان و شعر علاقه وافر داشتم؛ به طوری که پول توجیبی ام را فقط کتاب میخریدم. مادرم همیشه سرزنشم میکرد که چقدر کتاب میخری؟! خوراکی بخر که گوشت تنت شود. اما من گوش نمیکردم. 300 جلد کتاب داشتم که بیشتر آنها را به کتابخانه های کشور و دوستان و آشنایان هدیه دادم. نسخه های خطی فارسی و عربی بسیاری داشتم که به دست خود نویسندگان نوشته شده بود. گاهی دوستان میآمدند کتابی را برای مطالعه میگرفتند؛ اما پس نمیدادند.
فاش نیوز: از آثاری که در حوزه دفاع مقدس نگاشتهاید بفرمایید.
- بنده کتابهای بیشماری نوشتهام که با توجه به تعداد فراوانی آن، نام بسیاری از آنها فراموشم شده است؛ اما 9 جلد کتاب و مجموعه نثرهای ادبی، و مجموعه کتاب "فرهنگ جنگ و شاعران مقاومت" که انتشارات کیهان آن را چاپ کرده، "داستانهای کوتاه جنگ در ایران" که بعدها به نام "مردان منتظر" تغییر نام داد، "جنگ به خاطر وطنم"، و یکی دو کتاب هم در دست انتشار دارم که رگههایی از جنگ و عاشقانهها در آن گنجانده شده است. دو مجموعه کتاب شعر در حوزه دفاع مقدس زیر چاپ است که آنها را به رزمندگان روزگاران خودمان تقدیم کردهام. مجموعه شعر "عاشقانهها"ی بنده که آن را به سهراب سپهری و همچنین سیاوش کسرایی تقدیم کردهام.
فاش نیوز: استقبال از کتابهای دفاع مقدس چگونه بوده؟
- انصافاً استقبال خوبی شده است و چاپهای مکرر این طور نشان میدهد. برای مثال کتاب "جنگ به خاطر وطنم" مجموعه داستانهای کوتاهی است که بسیاری از آنها در رادیو و تلویزیون اجرا شد.
فاش نیوز: برای ترویج بیشتر و بهتر فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه، چه راهکارهایی را مناسب میدانید؟
- بنده در اینجا به سخن "ادوارد براون"، مورخ مستشرق و یکی از استادان انگلیسی و معروف ادبیات فارسی اشاره میکنم؛ که یکی از شاگردانش از قول ایشان می گفت: "فرهنگ و زبان زمانی زنده است که تولید و استمرار داشته باشد." پس زمانی یک فرهنگ زنده است که خلاقیت و تولید داشته باشد. من چهار کتاب نثر ادبی دارم که یکی از این نثرها را استاد سید مهدی شجاعی، در انتشارات نیستان آن را به چاپ رسانده است. ایشان با آن که خود انسان فرهیختهای است، در مورد این آثار اعتقاد دارد که این نثرها انسان را از برهوت نجات میدهد. چرا که ادبیات، سرگرمی نیست؛ بلکه هدایت و اندیشه است. همانند کتاب "خسی در میقات" جلال آل احمد که کلماتش به قدری زنده است که گویی با مطالعه آن، حج را بجا میآوری.
فاش نیوز: برای نشر کتابهایتان با مشکلی مواجه نبودید؟
- اتفاقاً بسیار زیاد. متاسفانه بسیاری از آثاری که برای نشر به ناشران دادهام، گم کردهاند! 12 جلد از کتابهای بینظیر من به گفتهی خودشان گم شد. سوزن که نبوده گم بشود! و یا بسیاری از کتابها که به قلم من بود، متاسفانه به نام بسیاری از نهادها به چاپ میرسید؛ و جالب است که کتاب سال هم میشد و از این دست اتفاقها که هنوز هم بغض در گلو هستم.
فاش نیوز: در حال حاضر چه آثاری را در دست تحریر دارید؟
- با افتخار باید عرض کنم ترجمه قرآن کریم که بیشک بینظیرترین و برجستهترین ترجمه قرآن است، پس از 37 سال، همین اواخر مجوز نشر یافته و قرار است بهزودی کار چاپ آن آغاز شود.
فاش نیوز: چطور پس از 37 سال اکنون مجوز گرفتهاید؟
- به عناوین مختلف، ناشرها کمکاری میکردند، دارالقرآن ایراد میگرفت و... تا اینکه پس از سالها مجور صادر شد و "نشر روزگار" این کار را بر عهده گرفت.
فاش نیوز: گویا با مقام معظم رهبری هم دیدار داشتهاید؟
- بله. بنده چندین بار در دیدارهای جمعی توفیق دیدار حضرت آقا را داشتم و بارها و بارها از توفیقات و برکات و الطاف مادی و معنوی ایشان بهرهمند شده ام. بدون اغراق و چاپلوسی و بازی با کلمات، و از زبان یک شخصیت علمی بیان میکنم که ایشان مرد بسیار بزرگی است؛ چرا که در حوزه ادبیات بسیار مسلط هستند. بسیاری از کتابهای رمان را مطالعه کردهاند. بنده هم بعدها کتابی با عنوان "ادبیات در آثار رهبری" و با موضوعیت دیدگاه رهبری در شعر پارسی نوشتهام.
فاش نیوز: از دیدار خصوصیتان با حضرت آقا و گفت و شنودهایی که با ایشان داشتید بگویید؟
- زیباترین دیدار در سال 66 بود. روزی در مجله اطلاعات هفتگی نشسته بودم که آقایی تماس گرفت که حضرت آقا میخواهند شما را ببینند. اول فکر کردم شوخی میکنند؛ چون من خودم را قابل نمی دانستم. بنابراین من با بیاعتمادی پرسیدم: کی بیایم؟ گفت: فردا. حقیقتش من فردا نرفتم. ایشان دوباره تماس گرفتند و گفتند" مگر من با شما شوخی دارم؟! گفتم: نمیدانم که شما راست می گویید یا نه. گفت: آقای نجف زاده! حضرت آقا میخواهند شما را اختصاصی ملاقات کنند. بنابراین زمانی را تعیین کردند و من هم گفتم که هرچه باداباد. یا مرا راه میدهند یا نمیدهند. به ساختمان پاستور رفتم و اسمم را گفتم و حراست گفت که بله اسم شما آمده است. پس از بازدید بدنی، راهنما مرا به اتاق مخصوصی برد که فضا برای دیدار حضرت آقا مهیا بود. فیلمبرداری هم بود و در آنجا بود که باورم شد قرار است حضرت آقا را زیارت کنم.
حضرت آقا که در هال بودند، پرسنل مرتب صلوات میفرستادند و از صدای صلواتهای بلند پیدا بود که ایشان دارند تشریف میآورند. من هم با شوق بلند شدم. در آنجا به من توصیه میکردند که حضرت آقا را که دیدید، موارد امنیتی را کامل رعایت کنید و روبوسی نکنید و به دست چپ ایشان دست بدهید و این گونه ملاحظات. اما آدم عاشق چه کار میتواند بکند؟! آقا که تشریف آوردند، دست ایشان را بوسیدم و با آن که گفته بودند صورت آقا را نبوس، اما من بوسیدم و با خودم گفتم که فوقش این است که مرا کنار میکشند. اما میدانستم که من آنجا میهمان هستم و این رسم مهماننوازی نیست. به هر صورت صورت ایشان را هم بوسیدم و ول کن هم نبودم! خلاصه نشستیم و صحبت کردیم و از مسایل ادبی کشور و مسایل سیاسی فلسطین صحبت شد که برایم بسیار جالب بود. من هم چند خاطرهای که از ایشان در دیدارها داشتم، برای حضرت آقا نقل کردم و با هم گفتوگو داشتیم.
من به ایشان عرض کردم ما بچههای رزمنده مظلوم هستیم. ایشان فرمودند: شماها مظلوم نیستید و عزیز هستید. هرکسی به شما بیاحترامی کرد، به من بگویید. من به ایشان عرض میکردم شما که برای اولین بار به دانشکده ادبیات تشریف آورده بودید و درباره اقبال صحبت کردید، یک بار هم در کنگره ابوالقاسم فردوسی و حافظ و... صحبت میکردید، اندیشمندانی که آنجا بودند، به بنده مراجعه میکردند که حاج آقا خامنهای چقدر بر حوزه ادبیات خوب مسلط هستند؛ و من به آنها توضیح میدادم که ایشان بر حوزه ادبیات بسیار مسلط هستند و همه رمانها را مطالعه کردهاند و این در حالی است که ایشان در حوزه شعر به مکاتب ادبی هم اشراف تمام دارند و در انجمنهای ادبی مشهد حضور پرباری داشتهاند. هر بار که شما صحبت میکردید، اساتید به وجد میآمدند؛ البته برای بنده عادی بود اما آنها شگفتزده میشدند.
حضرت آقا در آنجا صحبتی کردند برای من و نسل من و همهی رزمندگان و عاشقان ایشان و همه کسانی که در گستره ادبیات حضور دارند، که "ادبیات ما ادبیات پویاست". این تکه کلام ایشان مرا بسیار دگرگون و به نوعی شادمان کرد. در دم از احساس طوفانی شدم. ایشان دوباره فرمودند: موضوع اینجاست که ما از ادبیات چگونه استفاده کنیم. عرض کردم بعضیها تصور میکنند که ادبیات فقط ادبیات عاشقانه است، در حالی که ما ادبیات رزم و جبهه داریم که باید آن را گسترش دهیم. آقا فرمودند بسیار حرف پختهای است.
و در ادامه فرمودند: "شما بسیار پرکارید. من فکر میکردم آقای نجف زاده چه شکلی باید باشد. وقتی کارهایتان را میدیدم، بسیار در ادبیات چیره دست هستید؛ با این جسم ضعیفتان که جانباز هم هستید. خوشحالم که یک جانباز عزیزی چون شما اینگونه پویایی دارد."
با این توصیفات، بسیار خوشحال شدم و بعد از آن بود که کتاب "ادبیات داستانی در آستان حضرت رهبری" را نوشتم که انتشارات ایثارگران آن را چاپ کرد؛ و طراح جلد آن هم یکی از کارگردانان بود که آن زمان نقاش و گرافیست بود. یک کتاب بسیار ماندگاری شد. کتاب دیگری هم به نام "امام خامنه ای و ادب پارسی" را نوشته ام که در دست چاپ است.
در این دیدار پیام حضرت آقا را این گونه دریافتم که ما نسل جبهه و نسل پویای انقلاب امروز باید پویاتر باشیم. از یکجا نشینی دست برداریم و در همه عرصههای علم، طوفانی باشیم.
فاش نیوز: از حضور سبزتان و از زمان گرانبهایی که در اختیار ما قرار دادید، بسیار سپاسگزاریم.
- بنده هم متقابلاً از دعوت شما بسیار خرسندم.
| گفتوگو از صنوبر محمدی
| عکس از مهرنوش یاسری