یکشنبه 26 دي 1400 , 11:20




در حاشیه بخش شهید آوینی پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت؛
"سرباز صفر" با صفر درصد جانبازی!
بعد از جنگ، وقتی به خواستگاری میرود، آن خانواده به او میگویند که ما ۴ دختر داریم و هر کدام را بجز یکی از آنها انتخاب کنید، حرفی نداریم. جهانگیر میپرسد چرا و در پاسخ میگویند...
فاش نیوز - جهانگیر در روستای «فیروزآباد» ۳۰ کیلومتری شهرستان یاسوج زندگی میکند و در ۱۴ سالگی با یک شرایط سخت که از لحاظ سن و قد به او اجازه داده نمیشد اما به خاطر اهداف و آرمانهای والایی که داشت، به جبهه اعزام میشود. در عملیاتهای مختلفی شرکت میکند و در کربلای ۴ بعد از بمباران شیمیایی، از ناحیهی پا دچار سوختگی و موج گرفتگی و مجروحیت میشود ولی هرگز در پی تشکیل پروندهی جانبازی نمیرود...
"محمد سلیمی راد" کارگردان مستند «سرباز صفر» دربارهی موضوع فیلم میگوید: قصهی این فیلم دربارهی شخصیتی به نام «جهانگیر» است که در روستای «فیروزآباد» ۳۰ کیلومتری شهرستان یاسوج زندگی میکند و در ۱۴ سالگی با یک شرایط سخت که از لحاظ سن و قد به او اجازه داده نمیشد اما به خاطر اهداف و آرمانهای والایی که داشت، به جبهه اعزام میشود. در عملیاتهای مختلفی شرکت میکند و در کربلای ۴ بعد از بمباران شیمیایی، از ناحیهی پا دچار سوختگی و موج گرفتگی و مجروحیت میشود ولی هرگز در پی تشکیل پروندهی جانبازی نمیرود.
همسر «جهانگیر» به بیماری سختِ صرع و تشنج دچار می باشد و جهانگیر ۱۵ سال برای او هزینه میکند و حتی به خاطر پرستاری از او، شغل خود را از دست میدهد و ناگزیر میشود به خاطر تأمین هزینههای بیماری همسرش، بعد از 35 سال برای تشکیل پرونده جانبازی اقدام کند.
این کارگردان می افزاید: جهانگیر در اینجا متوجه میشود که به علت بمبارانِ بیمارستان "شهید بقایی" اهواز در دوران جنگ، اسناد پزشکی او و خیلی از رزمندگان از بین رفته و در آتش سوخته است. به او میگویند باید با تهیهی استشهاد محلی و گرفتن امضاء از همرزمان و فرماندهان دورهی جنگ، تشکیل پرونده دهید. جهانگیر در طول این فیلم تلاش میکند حضور در جبهه و مجروحیتش را اثبات کند؛ که در نهایت جانبازی او احراز نمی شود! جهانگیر ۲ سال در جبهه حضور داشته و مجروح شده اما حتی یک درصد جانبازی ندارد.
این مستندساز تصریح می کند: جهانگیر با اینکه قبل از ازدواج میدانسته همسرش بیمار است، اما با او ازدواج می کند. جهانگیر یک بار در جنگ ایثار کرده و یک بار دیگر هم در زندگی از خود گذشتگی می کند. بعد از جنگ، وقتی به خواستگاری میرود، آن خانواده به او میگویند که ما ۴ دختر داریم و هر کدام را بجز یکی از آنها انتخاب کنید، حرفی نداریم. جهانگیر میپرسد چرا و در پاسخ میگویند: چون او بیمار است. جهانگیر میگوید من با همین دخترتان میخواهم ازدواج کنم. الان ۲۰ سال از ازدواج آنها میگذرد و ۲ فرزند از این خانم دارد. جهانگیر به من گفت: خانوادهی همسرم فقیر بودند و این دختر هم بیمار بود و اگر در آن خانواده میماند، چند سال بعد، از دست میرفت.
وی دربارهی علت نامگذاری این فیلم می گوید: در جریان پژوهش و تصویربرداری بود که به این نتیجه رسیدم. حتی دیالوگی خود "جهانگیر" دارد که میگوید: ما هنوز همچون یک "سرباز صفر" هستیم! او به روند زندگیش اشاره دارد که در یک نقطهی صفر زندگی میکند. او حتی امکانات ساده یک زندگی روستایی را هم ندارد. در خانهای است که حتی سقف ندارد و دیوارهایش از ورقههای نازک آلومینیوم است. من احساس کردم که جهانگیر همانطور که روزی به عنوان یک بسیجی و "سرباز صفر" ساده به جبهه رفته، هنوز هم که هنوز است به همان شکل باقی مانده و توقعی ندارد و نتوانسته کاری برای خود و خانوادهاش انجام دهد.
کارگردان مستند سرباز صفر در مورد علت پرداختن به این سوژه اظهار می دارد: یکی از دوستان، جهانگیر را به من معرفی کردند و متوجه شدم که جهانگیر همرزم پدر بنده "کائنات سلیمی راد" بوده است که با هم در عملیات کربلای ۴ شرکت میکنند و پدر من شهید میشود و جهانگیر زنده اما مجروح بازمیگردد. من ۵ ماه بعد از شهادت پدرم متولد شدم. من ابتدا میخواستم روایتی نوشتاری از ۴ و ۵ دی ماه ۶۵ داشته باشم، ولی وقتی وضعیت فعلی جهانگیر را دیدم، تصمیم گرفتم از زندگی امروز او فیلم بسازم و بگویم چرا یک قهرمان جنگ باید به این شکل زندگی کند!
او در مورد مکان تصویربرداری بیان می کند: درصد بسیار زیادی از کار در روستای "فیروزآباد" یاسوج و همینطور بر سر مزار دوستان همرزمِ شهیدِ "جهانگیر" ضبط شده است.
فرزند شهید "کائنات سلیمی راد" دربارهی ویژگیهای خاص این اثر که میتواند توسط هیئت داوران دیده شود خاطرنشان می کند: در این فیلم شما دوربین را حس نمیکنید. جهانگیر با دوربین صحبت نمیکند. برگ برنده و شاخص فیلمِ من، سوژهی فیلم است. آن هم به خاطر این است که سعی شد در مرحلهی پژوهش، سوژه راحت باشد و ارتباط با دوربین برای او سخت نباشد و در مرحلهی بعد، تماشاگر هم هنگام تماشای فیلم احساس راحتی کند.
او یادآور می شود: نوع روایت من در این فیلم به این شکل است که ذهن مخاطبِ من بارها به این سمت میرود که چرا جهانگیر کم نمیآورد؟! چرا دست به خودکشی نمی زند؟ چرا از همسرش جدا نمیشود؟ حتی تماشاگر در آن صحنهی نمادین که جهانگیر طنابی را از این سمت به آن سمت میاندازد، فکر میکند او میخواهد خودکشی کند اما در نهایت میبیند که جهانگیر داشته با آن طنابها یک تاب برای دخترش درست میکرده و این نشانهای از امید و ادامهی زندگی است. این نوع روایت که شما بدانید در پس زمینهی ذهن مخاطب وقتی فیلم شما را میبیند چه میگذرد و همان را پیاده کنید، میتواند عنصر شاخصی در ساخت یک اثر مستند باشد. علاوه بر اینکه خودِ شخصیت هم کمک کرد تا تماشاگر با فیلم ارتباط برقرار کند.
این فرزند شهید شرح می دهد: بخشهایی از فیلمِ من را که مربوط به صحنههای تشنج خانمِ جهانگیر میشود، خود جهانگیر با دوربینِ ما، شبها تصویربرداری میکرد. هم من رویِ این کار را نداشتم و هم اینکه آنقدر ارتباط خوبی با جهانگیر برقرار کردیم که خودش دوربین را از ما میگرفت و این لحظات را ثبت میکرد. همینطور من به لحاظ اخلاقِ مستندسازی نمیخواستم در این صحنههای تشنج، بدون اینکه کمکی انجام دهم حضور داشته باشم و فقط کار فیلمسازی خودم را انجام دهم.
وی می گوید: جهانگیر خیلی دوست داشت مردم زندگی فعلی او را ببینند و بدانند چقدر در تناقض است با آن تفکری که در مورد رفاه خانوادههای ایثارگران در جامعه وجود دارد! شما در این فیلم فقط پنجاه درصد از مشکلات جهانگیر را میبینید و ۵۰ درصد دیگر از مشکلات او غیرقابل پخش است.
محمد سلیمی راد در مورد جای خالی چنین مستندهایی نیز می گوید: جای پرداخت درست در این دست مستندها خیلی حس میشود. ساختارها همه به یک شکل است و کلیشه شده است. من سعی کردم نوع روایت و حتی گفتوگوها به شکلی باشد که برای مخاطب تکراری نباشد.
وی در مورد کمبودهای سینمای مستند اظهار می دارد: متاسفانه در سینمای کشور ما قالب مستند و داستانی با هم مقایسه میشود؛ که این صحیح نیست. اصلاً میزان بودجه و پخش و اکران با هم قابل قیاس نیست. این منجر به دیده نشدن فیلمهای مستند میشود. من یک سال برای این کار پژوهش کردم و پژوهشِ من در مورد نوعِ برخورد با سوژه است و هیچ جا کاندیدِ پژوهش نشدم. این ضعف در داوریهاست که جایزه پژوهش را برای کارهای تاریخی یا محیط زیستی در نظر میگیرند.
تخصصی به این امر نگاه نمیکنند که چگونه شخصیتی مانند جهانگیر را جلوی دوربین آوردید که اول او دوربین را احساس نمیکند و بعد ما داوران این را حس نمیکنیم. اگر ما میخواهیم سینمای مستند را سر پا نگه داریم، باید در بحث مالی هم از آنها حمایت کنیم.
این فیلمساز جوان در خصوص چالشهایی که در ساخت این مستند با آن روبهرو بوده بیان می دارد: مهمترین چالش ما کرونا بود. از اردیبهشت ۹۹ شروع به فیلمبرداری کردیم و به خاطر بیماری همسر جهانگیر، سعی میکردیم که کمکم به آنها نزدیک شویم. ۶ ماه و ۲۵ جلسه مفید تصویربرداری، و ۴ ماه هم پستولید داشتیم. دیگر اینکه جهانگیر از خانه نمیتوانست بیرون بیاید و حتی برای ۲ شب که میخواستیم صحنههای مربوط به آبادان را تصویربرداری کنیم، جهانگیر مجبور شد با پرداخت هزینه، برای همسرش پرستار بگیرد.
این فیلمساز دربارهی جشنوارهی سینماحقیقت و تاثیر آن بر فیلمسازان جوان می گوید: مهمترین تاثیری که جشنوارهی سینماحقیقت دارد، دیده شدن فیلمهای جوانان شهرستانی است که ایده و سوژه بکری دارند.
وی دربارهی بخش آنلاین نیز می گوید: من خودم ابتدا فکر میکردم به دلیل قاچاق فیلمها این یک آسیب برای فیلمهای مستند است؛ ولی الان تصور میکنم حتی با نبود کرونا هم با استقبالی که از نمایش آنلاین میشود، موافق حضور فیلمم در بخش آنلاین هستم. حتی جهانگیر هم از دورافتادهترین روستای کشور، این فیلم را به صورت آنلاین تماشا کرد. او هیچ وقت امکان آمدن از یاسوج به تهران را نداشت و علاقمندانی از این دست زیاد هستند. ما نیاز داریم که سالبهسال افراد جدیدی را به حوزهی اکران سینمای مستند اضافه کنیم و همان آدمهای قبلی تکرار نشویم.
این فرزند شهید مستندساز در پایان یادآور می شود: جهانگیر پس از تماشای این فیلم که خیلی هم آن را دوست داشت گفت: من یک بازماندهی جنگ هستم و امیدوارم پس از دیدن این فیلم، امید به زندگی انسانهایی مانند من بازگردد. منِ فیلمساز هم انتظار دارم مسئولین، این جهانگیر که یکی از هزاران جهانگیر است را ببینند و مشکلاتشان را حل کنند. همین امشب در سالن سینما خانمی موقع تماشای فیلم به شدت گریه میکرد و او را از سالن بیرون بردند و بعد متوجه شدیم که پدر این خانم یک جانباز ۷۰ درصد بوده که همین مشکل را داشته و به شهادت رسیده است!
گفتنی است پانزهمین جشنوارهی سینماحقیقت ۱۸ تا ۲۵ آذرماه در تهران برگزار شد.
| گزارش و گفتوگو از تورج اردشیرینیا



