شنبه 17 ارديبهشت 1401 , 11:53
مــادر انقلابی
مهدی بستار
در را که نیمه باز است فشار داده و به آهستگی وارد حیاط میشوم. درختی با شاخههای مملو از انار توجهام را جلب میکند؛ دانههای اناری که در زیر نم نم باران پاییزی با درخششی خیرهکننده از شکاف پوسته خودنمایی میکنند.
میزبان علیرغم عبور از مرز هشتاد سالگی با چهرهای خندان و قامتی استوار به استقبالم میآید، با مهربانی اناری چیده و تعارف میکند. با اشتیاق انار را میگیرم؛ نظم و انسجام دانههایش توجهام را جلب میکند، حاج خانم که گویی ذهنم را خوانده باشد میگوید: دانههای این انار را ببین که چگونه با اتحاد کنار یکدیگر نشستهاند! من هم روزگاری تلاش کردم خانوادهام را این چنین دور هم جمع کنم!
پرنده خیالش به پرواز در میآید و هردویمان را به سالهای دور میبرد روزگاری که زندگی روی سخت و زمختش را به رخ میکشید. شرایط نامطلوب اقتصادی، پدری کارگر و زحمتکش، هشت فرزند قد و نیمقد و اتاقی یازده متری برای زندگی یازده نفر!
اما زن داستان ما در برابر مشکلات سر خم نکرده و با قامتی استوار به جنگ با آنها میرود. او هر روز صبح خانه را به نوای عشق معطر کرده و بچهها را به تلاش کردن وا میدارد. حاجخانم در کنار کارهای خانه و رسیدگی به امور فرزندان همه ذوق و هنرش را به خدمت میگیرد تا چرخ اقتصاد خانواده بهتر بچرخد؛ از گلدوزی و بافندگی تا خیاطی و آنجا که ضرورت مییابد ساختن خشت و بالا بردن دیوار خانه...
دیوارها که بالا میآیند و خانه ساخته میشود نوبت ساختن آینده بچهها میرسد، چهار پسر و چهار دختری که فرزندان او بودند و آیندهسازان این خانه.
حاجخانم میگوید هیچگاه نگذاشتم مشکلات و انبوه کارهای ریز و درشت مرا از تربیت بچهها غافل کند؛ پیگیر کارهایشان بودم حتی در کوچه و مدرسه تا مبادا گزندی به آنها وارد شود. و اینگونه بود که فرزندان این خانه در سایه محبت مادر بزرگ شدند و هریک گوشهای از کار را به دست گرفتند. آنها بزرگ شده بودند و زمان آن رسیده بود که آموختههایشان را برای نگهبانی از حریم خانه بکار گیرند.
دیگر درنگ جایز نیست اذن مادر نیز، وقت آن رسیده بود که خانه را در برابر تهاجم دشمن نگهبانی دهند ولو به قیمت جانشان؛ مگر نه آنکه روزگاری مادر برای حفظ حریم خانه از جان مایه میگذاشت!
در راه دفاع از حریم خانه هاشم کوچکترین پسر پیشقدم میشود و حسن و حشمتالله در پیاش، آنها آموزههای مادر را توشه راه کرده و با خون خود بر نقش زنان در تحکیم خانواده و حفظ حریم آن در دوران دفاع مقدس صحه میگذارند.
انار پیشکشی را در دستانم میفشارم و با حاج خانم قمری مادر شهیدان رضوان مدنی خداحافظی میکنم. در طول مسیر به این میاندیشم که آیا بدون وجود زنان و مادران دفاع از حریم این خانه ممکن است؟
مرحومه ملک ناز قمری مادر شهیدان هاشم، حسن و حشمتالله رضوان مدنی و مادر همسر شهید حاج مسعود امیری شنبه سوم اردیبهشت ماه
جاری به فرزندان شهیدش پیوست.
نشر میدهم