09 فروردين 1403 / ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
شناسه خبر : 91251
دوشنبه 13 تير 1401 , 11:10
دوشنبه 13 تير 1401 , 11:10
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
گلزار شهدای تبریز قدم میزدم...
سید علیرضا آلداود
پاک بودن دامان نظام از تخلفات برخی نامزدان و منتخبان
امانالله دهقان فرد
تعاون و اقتصاد جمهوری اسلامی
محسن ناطق
کفّار افرادى بىتفاوت و بهانهگیر هستند!
احمدرضا بهمنیار
متن ها و مکث ها
سید مهدی حسینی
نگاهی به معایب و محاسن تک فرزندی و چند فرزندی
سعیده نام آور
بهارِ دوستی، خانه ای درخورد دیجیتالیسم
سید مهدی حسینی
نکاتی پیرامون قبل و بعد از انتخابات
امانالله دهقان فرد
بازگشت قدرت به صحن منَشاء تحولات بزرگ
سیدمحمدرضا میرشمسی
منافع ملی، بزرگی و مجازی سازی
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
عیدانه ای برای مجاهدان بی مثال وطن
شهیدگمنام
مثل شهدا
مجتبی رحماندوست
قهرمان را باید مثل یک قهرمان تشییع کرد!
زهرا خراسانی
گزارش و گفت و گو
هنوز منتظر
ابوالقاسم محمدزاده
مادر بود و تاب دوری و مسافرتهای کوتاه امیرعلی اش را نداشت. وقتی مسافرت میرفت، چشم به راهش بود که بیاید و زنگ در خانه را بزند. اونوقت باشنیدن صدای قدمها و صدای گرمش به آرمش برسد. اما اون روزی که اجازه داد به جنگ برود فرق میکرد.
با شروع جنگ در سوریه، امیر علی آروم و قرار نداشت و گفته بود:
- مادر! از بین سه تا فرزندی که خدا بهت داده، نمیخوای یکی رو فدای حضرت زینب(س) کنی؟
در مقابل امیرعلی آرام و سر به زیر و حرفی که زده بود، چارهای نداشت جز سکوت و امیرعلیاش رفت. رفته بود تا جسارتی به حریم اهلالبیت نشود و خان طومان شد سکوی پروازش.
حالا مادر سالهاست که منتظره پسرش؛ امیرعلی محمدیان برگرده و زنگ در خانه رو بزند و با صدای قدمهاش اونو از چشم انتظاری درآره...
موضوع: شهید مدافع حرم امیرعلی محمدیان
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
روایتی از نماز خونآلود یک رزمنده امدادگر
عبدالحسین قاهری
مثل گندم درویمان کردند
علی کرمی
روایتی از فوتبال پیرمردها مقابل دشمن بعثی
محمدعلی نوریان
معرفی کتاب