شناسه خبر : 92040
چهارشنبه 12 مرداد 1401 , 11:27
اشتراک گذاری در :
عکس روز

یادی از روحانی شهید محسن چوب برزیده؛ عشقِ حسین(ع)

سعید رضایی
شدت گلوله‌باران دشمن بی‌حد و حصر بود، اصلاً کسی نمی‌توانست سرش را از پشت خاکریز بالا بیاورد و نگاهی به میدان نبرد رو‌به‌رویش بیندازد. گلوله و خمپاره و موشک بود که از زمین و آسمان به سمت بچه‌ها می‌بارید.
در میان صدای مهیب انفجارها و گلوله‌باران، صدای فریاد فرماندهان برای حمله و دفاع از خاکریز تصرف شده خیلی سخت به گوش می‌رسید. فقط از روی‌اشاره دست و چهره صورتشان می‌توانستی بفهمی‌که چه می‌گویند و چه می‌خواهند.
اما با ‌این همه سروصدا اگر خوب گوش می‌دادی و خوب به اطرافت توجه می‌کردی، می‌توانستی صدای دیگری را نیز بشنوی. آری صدایی که خیلی آشنا بود، صدای ناله جانسوز دوستان و رفیقانی که مدت‌ها بود با آنان در سنگر کنار همدیگر می‌نشستید و در کنار همدیگر آموزش می‌دیدید و در کنار همدیگر برای عملیات عازم شدید.
سرم را که برگرداندم محسن را دیدم که با صورت به روی زمین افتاده است و غرق خون است. گویی سجده خون کرده است. وقتی به سرعت خودم را به کنارش رساندم، صدای خفیفی از میان دو لب خشک و ترکیده‌اش به گوش می‌رسید.
داشت شهادتین می‌گفت.
«اَشهَدُ اَن لا اِلَهَ اِلاَ اللهُ، اَشهَدُ اَن...»
شهادتین که تمام شد گویی برقی در چهره‌اش دمیده باشد. با هر سختی که بود سرش را بلند کرد و با حالت دو زانو و احترام نشست و همان‌طور که دستش را روی زخم سینه و شکمش گذاشته بود آرام و با طمأنینه زمزمه کرد:
«یا حسین، یا حسین، یاحسین»
و‌این آخرین کلام شهید محسن چوب برزیده بود.
***
روحانی شهید محسن چوب برزیده در سال یک‌هزاروسیصدوچهل‌وسه در خانواده‌ای کوچک و نسبتاً مستضعف در تهران دیده به جهان گشود. وضع مالی خانواده آن‌قدر نبود که وقتی محسن بزرگ شد و خواست به مدرسه برود، بتوانند برای محسن کیف و کتاب خوبی خریداری کنند و محسن با قناعت و ساده‌زیستی و سخت‌کوشی تا سال دوم دبیرستان به تحصیل ادامه داد.
علاقه و میل باطنی محسن به دروس دینی و معارف اسلامی ‌که از کودکی به‌واسطه حضور در مجالس مذهبی و استماع سخنرانی‌های روحانیون برجسته در او شکل گرفته بود، نهایت او را بدانجا کشاند که در سال 1359 با اصرار و تلاش خود توانست خانواده را راضی کند تا دبیرستان را رها کرده و جهت ادامه تحصیل به حوزه آیت‌الله مجتهدی برود.
برای خرید کتاب‌های حوزوی مجبور شد با کمک پدرش 20 هزار تومان وام بگیرد تا بتواند کتاب‌های ضروری برای تحصیل در حوزه علمیه را خریداری کند که البته همه‌این کتاب‌ها را نیز بعد از شهادتش به همان حوزه علمیه اهدا نمود.
برای وام گرفتن و ادامه تحصیل در حوزه علمیه، پدرش در ‌این راه نه تنها مانع محسن نشد بلکه تا جایی که می‌توانست به او کمک کرد و حمایتش نمود چرا که آینده درخشانی را در چهره محسن می‌دید و می‌دانست روزی‌ این فرزند کوچکش، بزرگ مردی خواهد شد و الگوی تمام عالمیان قرار خواهد گرفت.
در واقع محسن قصد داشت تا با تحصیل در حوزه علمیه و طلبه شدن، بتواند توفیق خدمت به دین اسلام و انقلاب اسلامی ‌را پیدا کرده و به‌عنوان مبلّغ دین اسلام فعالیت کند تا از رهگذر ‌این مسیر بر دانش و معرفتش بیش از پیش افزوده شود و به درجات بالای معنویت دست پیدا کند. در حقیقت او حوزه علمیه را بهترین مسیر برای خدمت به دین و بهترین ابزار برای رشد و تکامل شخصیت و روح و روان انسان می‌دانست.
از دیگر ویژگی‌های محسن علاقه بسیار او به شهدا بود که همیشه در خانه از آنان صحبت می‌کرد و خاطراتی که از‌ ایشان شنیده بود و یا خود مستقیماً دیده بود را برای اهل خانه بازگو می‌نمود و شهادت را افتخاری بزرگ و بزرگ‌ترین خدمت به دین و انقلاب و اسلام می‌دانست.
محسن معتقد بود تنها دینی که می‌تواند انسان‌های روی زمین را از فساد و تباهی برهاند، دین اسلام است و بس، چنان‌که در وصیت نامه‌اش نیز به برادر کوچک‌ترش چنین توصیه می‌کند که: «و به تو‌ای مجتبی سفارش می‌کنم که تلاشت را صرف‌این کنی که به انقلاب و اسلام خدمت کنی زیرا تنها دینی که می‌تواند انسان‌های روی زمین را از فساد و تباهی برهاند، دین اسلام است و بس».
همیشه در مراسماتی که برای شهدا برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد و افسوس می‌خورد و ناراحت بود که چرا دوستانش یکی یکی به فیض عظیم شهادت نائل می‌شوند و ‌این توفیق نصیب او نمی‌شود.
وقتی از مراسم شهدا و یا از جبهه باز می‌گشت تا مدت‌ها حالات عجیبی داشت، گویی در عالمی ‌دیگر سیر می‌کند و فکر و ذهن و روحش جایی دیگر است و تنها کالبد جسمی ‌اوست که اکنون در میان می‌باشد. حالاتش آنچنان عرفانی و معنوی می‌نمود که همگان را تحت تأثیر قرار می‌داد و همه به حال او غبطه می‌خوردند.
در سال 1362 برای اولین بار به جبهه اعزام شد و در عملیات خیبر شرکت کرد که از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و مجروح شد. او را مستقیم به بیمارستانی در مشهد مقدس می‌برند اما بعد از چند روز با اصرار مرخص می‌شود و به تهران می‌آید. وقتی به خانه می‌رسد لباس‌های خونین خود را مخفی می‌کند تا مبادا پدر و مادر از مجروحیتش خبردار شوند و مانع رفتن مجدد او به جبهه شوند اما برای دفعه دوم که مجروح می‌شود ‌این‌بار خانواده‌اش توسط دوستان رزمنده‌اش مطلع می‌شوند و برای ملاقات به بیمارستان می‌آیند.
محسن پس از‌این مجروحیت نیز قصد بازگشت به جبهه را داشت اما پدر و مادر که طاقت دوری و رفتنش را نداشتند، مانع شدند تا ‌اینکه یک روز جمعه پس از بازگشت از نماز جمعه سراسیمه به خانه آمد و گفت: «امروز آیت‌الله خامنه‌ای در نماز جمعه خواستار اعزام رزمنده‌ها شده‌اند». همین که محسن اسم آیت‌الله خامنه‌ای را آورد دیگر پدر و مادرش چیزی نگفتند چون فهمیدند که‌اینجا دیگر جایی نیست که اجازه آنها لازم باشد.
اما با این حال محسن احترام فوق‌العاده‌ای به پدر و مادر می‌گذاشت و بارها دست پدر و مادرش را بوسیده بود و در امور منزل به آنان کمک می‌کرد. دفعه آخر نیز که قصد داشت مجدداً عازم جبهه شود، پدر اصرار می‌کند که در حوزه علمیه بماند و درس بخواند تا روحانی باسوادی شود و ‌اینگونه به اسلام خدمت کند، اما محسن در جواب می‌گوید: «جبهه نیز به علم انسان می‌افزاید».
آری، جبهه آنچنان به علم و معرفت و بصیرت محسن افزوده بود که در وصیت‌نامه‌اش خطاب به پدر چنین می‌نویسد: «پدر جان، اکنون که ‌این وصیت‌نامه را می‌خوانید بایستی افتخار کنید که ‌این فوز عظیم شامل حالتان شده که جزء خانواده شهدا محسوب می‌شوید و ‌این خود سربلندی بس بزرگی در دنیا و آخرت می‌باشد زیرا که ائمه اطهار(سلام‌الله‌علیهم) نیز خود از خانواده شهدا محسوب می‌شوند».
وی همچنین به خواهرانش نیز توصیه می‌کند که: «ای خواهران گرامی ‌و ‌ای عزیزانم، شما را نیز وصیت به‌این می‌کنم که فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) را الگوی خود قرار داده و پیروی از او را بر خود لازم بشمارید که تنها راه سعادت برای زنان مسلمان می‌باشد و همچو زینب باشید که در آن مصیبت‌هایی که بر او وارد می‌شد، همچو کوهی استوار پای برجای ماند.
شهید محسن چوب برزیده در وصیت‌نامه گهربارش عموم ملت و مسلمانان را به ‌اندیشه و تفکر دعوت کرده و از آنان درخواست می‌کند که بیش از پیش بر بصیرت و دانش خود بیفزایید و لحظاتی در رابطه با وضعیت انقلاب اسلامی ‌ایران فکر کنید که تفکر مایه سعادت دنیا و آخرت می‌گردد.
روحانی شهید محسن چوب برزیده در عملیات والفجر 8 که در سال 1364 انجام شد، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران مدفنش زیارتگاه عاشقان و عارفان و دلسوختگان گردید. یادش گرامی ‌و راهش پررهرو باد.
آخرین توصیه شهید
در وصیت‌نامه شهید محسن چوب برزیده آمده است: «از تمام امت اسلام درخواست می‌کنم که دست از حمایت اسلام و انقلاب اسلامی ‌برنداشته و همیشه پشتیبان ولایت فقیه که بازوی اسلام است، باشید تا ‌اینکه آسیبی به‌ این مملکت و اسلام وارد نشود.
توصیه می‌کنم که کمی ‌بیندیشید که چه مسئولیتی در قبال حفظ اسلام و جمهوری اسلامی دارید. چرا تمامی ‌قدرت‌های شیطانی که روزی رو‌به‌روی هم بودند، امروز در مقابل انقلاب اسلامی صف کشیده‌اند. فکر کنید و به خود آیید».
منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi