شناسه خبر : 93455
پنجشنبه 07 مهر 1401 , 09:57
اشتراک گذاری در :
عکس روز

حمل بر صحت و درستی، دستور دین ما

ما وظیفه داریم که درباره همه مردمان و مسلمان‌ها و نیز برادران مؤمن خودمان تا هر حدی که برایمان مقدور است حمل به صحت و درستی کنیم...

فاش نیوز- ما وظیفه داریم که درباره (همه مردمان) و مسلمان‌ها و نیز برادران مؤمن خودمان تا هر حدی که برایمان مقدور است حمل به صحت و درستی کنیم؛ مگر آنجایی که شرعاً این راه بسته شده است.

 
این کار نقطه مقابل آن بیماری است که الآن در میان ما وجود دارد. این دستور میان ما هیچ اجرا نمی‏ شود و همیشه ضدش اجرا می‏ شود. فرض کنید افرادی می ‏آیند به ما و شما درباره فردی حرفی می‏ زنند، می‏ گویند فلان فرد فلان فسق را مرتکب می‏ شود یا فلان انحراف عقیده ‏ای را پیدا کرده. ما از خود آن آدم می‏ پرسیم: درباره تو چنین حرفی می‏ زنند، قضیه چیست؟
 
 یک وقت خودش اقرار می ‏کند، می‏ گوید راست می‏گویند. اگر اقرار کرد دیگر کار تمام شده (اقرار العقلاء علی انفسهم جایز). و یک وقت می‏ گوید: خیر، دروغ می ‏گویند، من چنان فسقی را مرتکب نشده ‏ام یا فلان انحراف عقیده ‏ای که به من نسبت می‏ دهند، این جور نیست. کسی در کتابش یک چیزی نوشته. از خودش می ‏پرسند مقصود تو در اینجا چه بوده؟ از خودش باید توضیح خواست. اصلًا دستور اسلام این است.
 
 و ما درست بر ضد دستور اسلام رفتار می‏ کنیم. یک کسی یک کتاب می ‏نویسد. مثلًا از کتاب او بوی این می ‏آید که در باب علم امام یک حرفی زده که معنایش این بوده که امام حسین از شهادت خودش در کربلا بی‏ خبر بوده است. ما چه کار باید بکنیم؟ خود آن آقا را می ‏خواهیم. اصلًا وظیفه اسلامی این است. قبل از اینکه جار و جنجال راه بیندازیم و سر و صدا بکنیم، قبل از اینکه حرفی بزنیم، باید خود او را بخواهیم، بگوییم ما از شما خواهش می ‏کنیم نظر خودتان را درباره این مسئله توضیح بدهید.
 
 او نظر خودش را می‏ گوید. یک وقت به طور صریح و قاطع می‏ گوید خیر، من این مطلب را قبول ندارم. اگر سخنی گفت که‏ بر خلاف عقیده ما بود و این عقیده از عقایدی بود که جزء ضروریات مذهب است، می‏ گوییم راه تو از راه ما جداست. اما اگر خودش توضیح داد، ولو توضیحش بر خلاف ظاهر عبارتش بود، و ما دیدیم آنچه که او توضیح می ‏دهد چیز بدی نیست، دیگر نباید حمل به فساد کنیم و جار و جنجال راه بیندازیم و تکفیر و تفسیق کنیم و احیاناً (واویلا چه چیزهایی هست!) افرادی بگویند من یقین دارم این آدم ولدالزناست! از کجا؟ چون می‏ گویند فلان حرف را زده. یا درباره مسائل دیگر چه صغرا و کبراهایی می ‏چینند! و چه گناهان بزرگی را که به نام نهی از منکر مرتکب می‏ شوند! 
 
 اسلام می ‏گوید: انْ شَهِدَ عِنْدَک خَمْسونَ قَسامَةً عَلی‏ أنَّهُ قالَهُ وَ قالَ لَمْ‏اقُلْهُ فَصَدِّقْهُ وَ کذِّبْهُمْ‏
اگر پنجاه نفر سوگند یاد کردند که کسی کاری را کرده، از خودش که پرسیدید گفت من چنین چیزی نگفتم، حرف خودش را بپذیرید.
 
 وقتی از خودش پرسیدیم و گفت نه، حرف خودش را قبول کنیم. حالا که حرف او را قبول کردیم، پس با کسانی که آمدند علیه وی نظر دادند و او را متهم کردند چه رفتاری کنیم؟ آیا آنها را تفسیق کنیم که شما چرا تهمت زدید؟ نه، با آنها هم بد رفتار نمی‏ کنیم، به آنها می‏ گوییم شما هم اشتباه می‏ کنید. دیگران می‏ گویند پس آنها چه گفتند؟ می‏ گوییم آنها هم اشتباه کرده‏ اند، سوء تفاهم برایشان پیدا شده است. به این ترتیب است که نفاق و اختلاف در جامعه مسلمین پیدا نمی‏شود.
 
 اگر ما به این دستورالعمل عمل کنیم، این‏ همه نفاق و اختلاف در میان ما پیدا نمی‏ شود، تا جایی که ممکن است هم آن طرف را حمل به صحت کرده ‏ایم هم این طرف را،
 
چون دستور اسلام است که‏ "ضَعْ فِعْلَ اخیک عَلی‏ احْسَنِهِ./ فعل آن فرد را حمل به احسن و اصلحش کن، فعل این فرد را هم حمل به صلاحش کن. آن را به وجه احسن توجیه کن، این را هم به وجه احسن توجیه کن. بله، یک وقت به مرحله ه‏ایی می‏ رسد که ما نمی ‏توانیم توجیه کنیم. یک کسی خودش اقرار می ‏کند یا به طور صریح و قاطع حرفی را می‏ نویسد که اصلًا قابل توجیه نیست و بر ضد ضروریات دین و مذهب است، آنجا باید مبارزه کرد، شدید هم باید مبارزه کرد. یا یک وقتی یک بینه شرعی بر امری اقامه می‏ شود، آن حساب دیگری است.
 
 
 آشنایی با قرآن، ج ۳، ص ۲۴۸ - ۲۵۰
 
محمدرضا سابقی
اینستاگرام
این مطلب بسیار زیبا ودلنشین ومتین بود. دست مریزاد.
یاد خاطره ای افتادم وبد نیست اینجا مختصر اشاره ای به آن داشته باشم که ربطی به این مطلب جناب دارد:
سالهای نوجوانی را میگذراندم. پراز انرژی وتحرک والبته تاثیر پذیری و...آنچه معمولا همه ی نوجوانان دراین سن تجربه می کنند.
درآن ایام محیط جامعه بسیار خشک وتوام با تعصبات مذهبی حتی افراطی هم بود.
من دوست داشتم با دخترخانمی که میشناختمش ازدواج کنم. که البته اعتراف می کنم این خواستن وعشق ورزیدن بیشتر ناشی از سن کم من واحساسات زودگذر آن ایام بود.
درمنزل ووکوچه که نمیشد چیزی به بگویم ازترس جامعه وپرومادرهایمان هم سخت لرزان بودیم و فقط گاهی نگاهی از راه دور وابراز محبتی اندک وبافاصله...
القصه این عشق تداوم یافت وقول گذاری شد که اگرمردیم به زمین تعلق واگر ماندیم مال هم باشیم تا شرایط ازدواج فراهم شود.
روزی از همین رزوها بود که درخیابان اورا همراه دختری دیگردیدم.فرصت راغنیمت شمردم وبه آنها نزدیک وسلام کردم..درحدچندجمله احوالپرسی ومی خواستم فاصله بگیرم که (برادران متخصص کمیته...!!) که ازدور دیده بودند من باآنها صحبت کرده ام سررسیدند وبنده رابردند کمیته وسیم جیم کردند وحسابی یک کتک مفصل نوش جان کردم...
هرچند که تلاش کردم که بفهمانم درروز روشن با فاصله چند متر با دوتا دختر محجبه(آن موقع همه چادری بودند) در خیابان وآن هم درحداحوالپرسی واینکه بایکی ازآنها قراره ازدواج کنم ایرادی ندارد ..نشد که نشد وآن عزیزان هربار باتوضیح من ضربات بیشتری نثارم می کردند.
القصه کاربه آنجا کشید که باید من نشانی خانواده آن دختررا می دادم تا بررسی کنند و...
من بواسطه حفظآبروی آنها چیزی نگفتم شب مرا نگه داشتند وروز بعد بازجویی مجدد وتکرار حرفایی که آنها به من می گفتند تا قبول کنم ومن خجالت می کشم اینجابنویسم...
دوروزبعد چند برگه بازجویی که من یک کلمه ی آنرا ننوشته وحتی نگذاشتند بخوانم جلوی من گذاشتند وگفتند انگشت بزن تاآزادت کنیم. منم چه می دانستم که انتهای قصه به کجا می کشد...؟! انگشت زدم ووبعد آن با مامورمرا به دادگاه بردند...قاضی یکی دوسوال پرسید که نزدیک بود شاخ دربیاورم چون روح من از این پرسش قاضی بی خبر بود...
(این خاطره خیلی طولانیه و به نکته آخرش اکتفا می کنم)
با آن دختر ازدواج نمودم...وهمسر رسمی من شد.ولی سابقه ی آن پرونده دراعمال من ماند ودرشرایط آن سالها موجب گردید ازخیلی مزایای اجتماعی(استخدام وغیره) محروم شوم. جامعه محل زندگی من کوچک وشایعه پشت سرشایعه والبته آزمون استخدامی هراداره ای هم با یک استعلام ویا تحقیق محلی به سرانجام نمی رسید.
درحالیکه مستحق آن نبودم.
البته شاید بواسطه ی شرایط جامعه درآن زمان ونبود آموزش نیروی های ضابطین دادگاه وغیره...گله ای نباشد...(بخشی ازسرنوشت ما چنین بود)
ان شاء الله همه ی ما درمسیر رضای خدا ورضای مردم حرکت کنیم وعاقبت بخیر شویم.
ی سوال دارم ازمسعولین چرا غرامت قطعنامه 598 را ازعراق نمی‌گیرید ماجانبازان خواهان غرامت خد هستیم
حکایتی از گلستان سعدی

يکي از بزرگان گفت: پارسايي را چه گويي در حق فلان عابد که ديگران در حق وي به طعنه سخنها گفته‌اند؟ گفت بر ظاهرش عيب نمي‌بينم و در باطنش غيب نمي‌دانم.


هر كه را جامه پارسا بينى

پارسا دان و نيك مرد انگار

ور ندانى كه در نهانش چيست

محتسب را درون خانه چكار
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi