یکشنبه 24 مهر 1401 , 13:30
گفت وگو با جانباز ۷۰درصد، معصومه نعمتی؛ (بخش پایانی)
نمونهای از دختران نسل پختهی دههی شصتی
خداوند میبیند و میشنود. من از کودکی برای خدا نامه مینوشتم، تشکر میکردم. باید چیزهایی که دارم و آروزهایم را هم برایش مینوشتم. الان هم این نامهها را نگه داشته ام و گاهی آنها را که میخوانم میبینم چقدر هم از این آرزوهایم برآورده شده است...
فاش نیوز - متنی که ملاحظه می کنید بخش دوم از گفت و گوی ما با بانوی جانباز، سرکار خانم «معصومه نعمتی» می باشد. در بخش نخست این مصاحبهی خواندنی داستان زندگی این بانوی جانباز صبور، شامل دوران کودکی، حادثه بمباران و مجروحیت، از دست دادن یک چشم و آسیبدیدگی جدی یک پا و کوتاه شدن آن و دورهی نسبتا طولانی بستری بودن در بیمارستان و گذراندن دورهی نقاهت و مسایل و مشکلات کنار آمدن با وضعیت جدید و.....از زبان خود ایشان روایت گردید.
در این قسمت نیز به حضور فعالتر این بانوی جانباز صبور و کارآفرین در جامعه و فعالیتهای مختلف علمی، شغلی و ورزشی ایشان پرداخته شده است که از نظرتان می گذرد.
فاشنیوز: ایده تأسیس آموزشگاه چه زمانی و چگونه در ذهنتان شکل گرفت؟
- بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه، برادرم برای تأسیس کافینت اقدام کرد و مجوز آن را گرفت و با هم وارد این حرفه شدیم. آن زمان من هیچ سررشتهای از کامپیوتر نداشتم و یکی دو سال اول به تجربه اندوزی خودمان گذشت که پنج سالی طول کشید. از آن زمان من به کامپیوتر علاقمند شدم به طوری که با نرم افزارهای مختلف و انیمیشنسازی وقتم را میگذراندم و این شد که تصمیم گرفتم آموزشگاهی را دایر کنم. بنابراین به دنبال کسب مجوز "تاسیس آموزشگاه فنی و حرفهای رشته کامپیوتر و حسابداری خواهران" بر آمدم و آموزشگاه "ثنا" را تاسیس کردم.
فاشنیوز: با چه انگیزه این کار را شروع کردید؟
- برای من به عنوان یک کارآفرین ابتدا علاقه شخصی مطرح بود و به لحاظ مالی خیلی نیاز آنچنانی نبود که انگیزه مالی را به دنبال داشته باشد. حضور در اجتماع و فعالیت اجتماعی دومین انگیزهی من برای ورود به این کار بود.
فاشنیوز: حتما برای گرفتن مجوز به درهای بسته هم خوردهاید؟
- بله صد درصد، یک سال گرفتن مجوز طول کشید. البته این هم به گوش بقیه رسید و گفتند چون شما سهمیه داشتید توانستید مجوز بگیرید!! درحالی که من تمام مراحل اداری آن را از ابتدا تا انتها با بررسی و زیر نظر کارشناسی انجام میدادیم. گاها کارشناسان کار را عقب میانداختند و حتی پرونده را هم رها میکردند و خودم با پیگیری آن را پیدا میکردم. بعضی مواقع تا سه ماه میدیدم از روند بررسی و کارشناسی پرونده تا رسیدن به مرحله بعدی، خبری نیست پیگیری که میکردم میدیدم پرونده گمشده! به لحاظ صلاحیت دریافت عدم سوءپیشینه و یا به لحاظ مکانی، محل کسب باید از سوی پلیس امنیت بازدید میشد، یا از سوی فرمانداری باید پروانه کسب دریافت میکردیم یعنی از همه جوانب باید مورد تایید بود و بعد هم گذراندن آزمونهای مختلف بخصوص برای من که رشته اصلیم ریاضی کاربردی بود و باید آزمونهای کامیپوتر را فرا میگرفتم، برای پیشرفتم دورههای غیراجباری و پیشرفته را شخصا گذراندم که بهتر یاد بگیرم.
درسهای تئوری و خشک دانشگاه که گاهی غیرحضوری هم بود به قدری مرا خسته کرده بود که خودبهخود مرا به سمت برنامههای گرافیکی و به قولی متفاوتتر و شادتر میبرد. احساس میکردم کامپیوتر نسبت به ریاضیات شادتر بود و با آن احساس رضایت بیشتری داشتم بخصوص که خلاقیت در آن بیشتر، لذت بخشتر هم بود. بنابراین با گذراندن دوره مربیگری، مجوز تاسیس را گرفتم.
فاشنیوز: در این دوندگیها، عنوان میکردید که جانباز هستید؟
- بله؛ گاهی اشاره میکردم.
فاشنیوز: برخوردها چگونه بود؟
- زبانی تحویل میگرفتند اما عملا حمایتی نمیکردند و همان روال عادی که برای همه بود برای من هم لحاظ میکردند. حتی خاطرم هست بعد از اتمام کار و در مرحله ثبت شرکتها که مراجعه کردم، به خانمی که آنجا بود گفتم؛ من جانبازم و مدارکم را برای ثبت میخواهم ببرم خیلی صریح گفت: چرا می خواهی از جانبازیات سوءاستفاده کنی؟ گفتم چه سوءاستفادهای؟ من تمام مراحل کار اداری را به صورت قانونی پیش بردهام الان هم خواستم بدانم اگر اولویتی هست که شامل حال ما میشود، بتوانم از آن استفاده نمایم و گرنه قصد سوءاستفاده ندارم. یعنی یکی دوجایی هم که جانبازیام را مطرح کردم اینگونه برخورد کردند. البته در فرمانداری یکی دو مورد کمکها به صورت مشاورهای و فکری بود، این که تشکر و تشویق میکردند. به طورکلی برخوردها متفاوت بود.
فاشنیوز: در این آموزشگاه از چه سنینی فعالیت دارند؟
- در این کلاسها مهارتهای نظیر مهارت "هفت گانه" ای سی دی ال" را داریم که طرفداران زیادی دارد که شامل "ویندوز" و "آفیس" است و از 13سال شروع و تا سنین بالا و هرکسی که به آشنایی با نرم افزار کامپیوتر علاقمند است میتواند در این کلاسها شرکت کند و بعد هم اگر علاقمند باشند میتوانند دورههای پیشرفته مثل انیمیشنسازی و نقشهکشی و اتوکد و... را فرا بگیرند.
فاشنیوز: در کل برایتان رضایتبخش است؟
- بله؛ بسیار زیاد. من از سال 90 که برای مجوز اقدام کردم و از سال 92 که به عنوان یک کارآفرین این کار را شروع کردم و تا به امروز که بحمدالله استمرار دارد بسیار راضی هستم.
فاشنیوز: برای کسب مهارتآموزی خانواده ایثارگران تخفیف هم در نظر می گیرید؟
- بله؛ حتما.
فاشنیوز: برای تأسیس، از سوی نهادهای مرتبط با ایثارگران حمایت مالی هم شدید؟
- خیر؛ البته برای تأسیس چنین آموزشگاهی نیاز به چندین کامپیوتر و میز و لوازمات متعدد بود و خودم به تنهایی کار را شروع کرده بودم. این شد که با ارائه مجوز کار و مدرک مربیگری، تنها وامی که از بنیاد شهید دریافت کردم یک وام به مبلغ بیست میلیون تومان بود و آن هم به صورت اقساطی پرداخت شد. اما به هرحال کمک خوبی بود.
فاشنیوز: قشنگترین خاطرهای که در زندگی دارید مربوط به چه زمانی است؟
- قشنگترین و بهیادماندنیترین خاطره من مربوط شهریورسال 1392 اولین سفری است که با مادر به کربلا مشرف شدیم.
فاش نیوز: رابطهتان با خدا چگونه است؟
- یک رابطه خوب و صمیمی! خیلی وقتها ناراحتی و درد دلهایم را به او میگویم و این ناشی از آن است که در مدرسه راهنمایی معلم قرآنی داشتیم که داستانهای قرآنی را سرکلاس خیلی زیبا و دلنشین برای ما نقل میکرد. قبل از آن هم ارتباط خوبی با خدا داشتم ولی شنیدن این داستانها از زبان ایشان و اینکه انبیای الهی هم چه میزان با مشکلات روبهرو میشدند و...
خداوند میبیند و میشنود. من از کودکی برای خدا نامه مینوشتم، تشکر میکردم. باید چیزهایی که دارم و آروزهایم را هم برایش مینوشتم. الان هم این نامهها را نگه داشته ام و گاهی آنها را که میخوانم میبینم چقدر هم از این آرزوهایم برآورده شده است.
فاشنیوز: برای مثال کدام یک از آرزوهاتان؟
- همین تحصیل یا ورزش که بسیار به آنها علاقمند بودم و یا اینکه شخصیت مستقلی داشته باشم و روی پاهای خودم بایستم؛ که خدا را شکر به خیلی از خواستههایم رسیدهام.
فاشنیوز: درحال حاضر چه آرزویی دارید؟
- اینکه تحصیلاتم را تا دوره دکترا ادامه بدهم. در زمینه ورزش هم قویتر و جدیتر پیش بروم.
فاشنیوز: به ورزش اشاره کردید؛ آن را از چه زمانی شروع کردید؟
- خوشبختانه علاقه و استعداد من در ورزش بسیار زیاد است. سال 92-93 از سوی بنیاد شهید یک سری مسابقات تنیس روی میز در ساری برای بانوان جانباز ترتیب داده شد که با یک تمرین یک هفتهای مقام کسب کردم. یک بار هم این مسابقات درسال 83-84 در جزیره کیش برگزار شد که متاسفانه با اطلاعرسانی دیرهنگام نتوانستم رتبهای را کسب کنم. البته لابه لای این فعالیت و نشستنهای مداوم، خستگی، اضافه وزن وخشکی پا ایجاد میکرد این شد که سال97 و 98 در کلاسهای "یوگا" شرکت کردم که دوسال ادامه دادم. دوچرخهسواری را در پیست دوچرخه سواری پارک بانوان کرج ادامه دادم تا اینکه با شروع کرونا، کارم کمی کمتر شد و ورزش را بیشتر پیگیری کردم.
فاشنیوز: از چه زمانی با دهکده نشاط آشنا شدید؟
- دیماه سال 1400 برای اولین بار توسط خانم اسداللهپور و به اتفاق خانم فریبا شیخعلی به این مکان آمدیم. البته جا دارد همینجا از آقای "مصطفی حدادی" که در همان روزهای ابتدایی با راه اندازی گروه بانوان جانباز، پرتاب دارت، تنیس روی میز و بیلیارد، در نهایت صبر و حوصله به ما آموزش دادند و دلسوزانه و مشتاقانه از ورزش بانوان حمایت میکنند.
فاشنیوز: ورزش را چه میزان برای جانبازان لازم و ضروری میدانید؟
- به نظر من اولویت زندگی هر بانوی جانبازی باید ورزش باشد؛ چرا که روحیه و نشاط فرد را بالا میبرد و برای سلامت جسم و جان موثر است به طوری که دغدغههای فکری با شروع ورزش کم و کاسته میشود. اما به نظر من باید ورزش بانوان پررنگتر وقویتر از این باشد.
در کنار این ورزش، مربی خوب بدنسازی نیاز داریم. بیشترین استقبال و رضایت بانوان جانباز از استخر مجموعه است. پیشنهاد من کلاس بدنسازی و بخصوص یوگا به همراه مربی است. ورزشهای کششی که در یوگا وجود دارد هم به لحاظ جسمی و هم به لحاظ ذهنی، آرامبخش بودن آن، واقعا برای ما جانبازان مفید است.
فاشنیوز: نظرتان نسبت به اردوهایی که از سوی بنیادشهید برگزار میشود، چیست؟
- البته اردوها و بخصوص اردوهای ورزشی که خیلی وقت است دیگر برگزار نمیشود، بخصوص از زمان کرونا که دیگر هیچ. اما اگر دوباره برگزار شود، برای بانوان بسیار عالی است؛ چرا که بودن بانوان جانباز سراسر کشور در کنار هم باعث میشود علاوه بر بالا رفتن روحیه، از تجربیات مفید هم استفاده کنیم و خود مسابقات اردویی به نوعی باعث تلاش بیشتر ما میشود. باعث قویترشدن و مطرحشدن بانوان ورزشکار میشود.
فاشنیوز: خواسته شما از بنیاد چیست؟
- نخست اینکه توجه بیشتری به بانوان جانباز داشته باشند؛ چرا که نسبت به آقایان در همه زمینهها، توجه کمتری به بانوان جانباز شده است. برای مثال: وضعیت پای من طوری است که پیاده رویهای طولانی نمیتوانم داشته باشم و تا به حال هم ویلچر نداشتم و به تازگی متوجه شدم که به جانبازان 70 درصد ویلچر تعلق میگیرد. تقاضا دادم و با پیگیریهای مستمر تازه توانستم آن را دریافت کنم. واضحتر بگویم، خود بنیاد اطلاعرسانی نمیکند اگر به طور اتفاقی متوجه بشویم و اقدام کنیم و بعد هم پیگیری، متاسفانه به پیگیریها هم به سختی جواب میدهند.
مسئله دوم تجهیزات توانبخشی است که بنیاد همکاری بیشتری با جانبازان داشته باشد. برای مثال: فاکتوری را به بنیاد ارائه دادم یک ماه بعد بنیاد ایراد گرفت که کارشناس این فاکتور را تایید نمیکند و باید در فاکتور قید شود، پایتان چندسانت کوتاهی دارید و بریستان چه مدلی است! و.... باتوجه به این که من سالهاست این مشکل را دارم و از 5 سالگی از این نوع کفش استفاده میکنم تازه بعد از یک ماه کارشناس با من تماس میگیرد که باید فاکتور عوض شود. من باید فاکتور را بگیرم دوباره مسافت کرج تا تهران را بیایم و بگویم فاکتور را با جزییات بنویسید که پای من 6 سانت کوتاهی دارد، برس من ازمچ پا تا زانو هست و... تا کارشناس آن را تایید کند.
گلایه من این هست که کارشناسی که وضعیت ما را میداند و در سیستم هم ثبت شده است، چرا اینقدر ما را اذیت میکنند. علاوه بر آن که من با مادرم زندگی میکنم در تمام این سالها و بخصوص زمان کودکی ایشان مرا همراهی میکرد و برای درمان هرجایی که نیاز بود میبرد.
یکسالی است که ایشان هم درگیر بیماری سرطان هستند. کرونا باعث شد که کمکاری هم داشته باشیم و از سویی بیماری مادر باعث شد که در یک سال اخیر بیشتر درخدمت مادر اعم از بردن و آوردن ایشان به مطب و بیمارستان و نگهداری و پرستاری نمایم. شرایط اقتضا میکند کمک حال ایشان هم هستم. چنین مشکلات نظیر عدم تایید فاکتور از سوی کارشناس، باید این کار را هم پیگیری کنم.
یا برای پروتز چشمم که به مرکز" کوثر" مراجعه میکنم میگویند علاوه بر این نامه، فلان برگه باید از بنیاد فکس شود؛ بعد ما پروتز را برای شما بسازیم. یعنی بیشتر سر فاکتور و نسخه پزشک و این مسایل ما را اذیت میکنند. تقاضا دارم کارهای ما را روی روال عادی قرار بدهند و با توجه به رشد تکنولوژی، تمام وضعیت ما را روی سیستم ثبت کنند که برای مثال، جانبازی من از ناحیه چشم و پا می باشد. برای یک تایید فاکتور، سه یا چهار بار باید مسافت تهران تا کرج را بروم و بیایم. اینهمه گیر معرفینامه و نسخه پزشک نباشیم. مشکل بعدی این است که هزینههای آن را هم به شدت دیر پرداخت میکنند. درحال حاضر سه ماه است که فاکتور را تحویل دادهام هنوز از پرداخت آن خبری نیست.
فاشنیوز: پروتز چشم چندسال یکبار نیاز به تعویض دارد؟
- دو سال یکبار.
فاشنیوز: اذیتتان هم میکند؟
- قبلها بیشتر اذیت میکرد. دائم از چشمم اشک میآمد و یا خشک میشد و یا به لحاظ ظاهری بیشتر حالت "باز" داشت. اما اخیرا هم عادت کردهام و هم از جنس با کیفیتتری استفاده میکنند و دردسرش کمتر شده است.
فاشنیوز: کفش "بریس" چطور؟
- آن هم اذیتهای خودش را دارد. گاهی به مرور که استفاده میکنم پشت پا را میزند و زخم میکند. در حقیقت انتخاب بین "بد" و "بدتر" است. بریسهای سفارشی با هزینه بالا این مشکلات را ایجاد میکند؛ وای به زمانی که از بریس نامرغوب و بیکیفیت استفاده کنیم. همین چند وقت پیش که برای خرید رفته بودم، در راه ناگهان بریسم شکست. مجبور شدم یک مسافت طولانی، با دست پر از خرید، با همان وضعیت خودم را به پای ایستگاه تاکسی برسانم. بعدها که به مرکز ساخت آن مراجعه کردم و موضوع را گفتم گفتند اگر مدت زیادی راه میرفتید حتما به مچ پایتان آسیب میزد. در این مواقع فقط باید آن را در بیاورید.
فاشنیوز: مسافت طولانی از کرج تا دهکدهی نشاط را چگونه طی میکنید؟
- خوشبختانه با حمایت بنیاد شهید استان البرز، بویژه آقای "دانش کهن" هزینهی رفت و آمد را تقبل و حمایت کردهاند که جا دارد از ایشان تشکر کنم.
فاشنیوز: در لحظات پایانی گفت و گویمان، مادر بزرگوار "معصومه" هم به جمع ما اضافه میشود.
- خانم "صغری کورش فاخر" دربارهی وضعیت ناشی از مجروحیت خود میگوید: در بمباران ترکش به شکمم اصابت کرد که به مرور سالها با حرکت، بر روی نخاعم نشسته و دکترها گفتهاند کاری نمیشود کرد.
ایشان همچنین با مرور خاطرات آن روزها میگوید: بعد از بمباران 40 روز در بیمارستان بودم بعد هم که به خانه آمدم دیدم همه چیز از بین رفته و سه بچه روی دستم مانده بود. به خودم اهمیتی نمیدادم. وضعیت معصومه هم طوری بود که گفتند میخواهند پایش را قطع کنند آنقدر حالم بد شد که از همان موقع بیماری فشارخون گرفتم و دارو مصرف میکنم اما اجازه ندادم این اتفاق بیفتد. سالها بعد از جنگ جانبازیام را پیگیری کردیم اما نتیجه ای نگرفتیم.
فاشنیوز: در پایان با تشکر از جانباز معصومه نعمتی و مادر فداکارش، کلام آخر را از زبان جانباز معصومه نعمتی می شنویم.
- ابتدا از مادرم تشکر میکنم که در طول این سال ها تنها کسی که درهمه احوال و شرایط کنار من بود و اینقدر غرق در رسیدگی و درمان من بود که خودش و جانبازیاش را فراموش کرد. دردهایی که این روزها به سراغش آمده ناشی از همان خود فراموشیهاست. تمام تلاشم و آرزویم این است که دوباره حال خوب قبل را داشته باشد. البته درکنار گلههایی که از بنیاد داشتیم جای تشکر از بعضی از مسئولین آن را دارد که در مواقعی همچون درمان و وام کمک حالمان هم بودهاند. از دهکده نشاط که با راهاندازی این مرکز، بانوان جانباز را هم فراموش نکردهاند و روزهایی را هم در اختیار ما قرار دادهاند و از تکتک افراد مجموعه نشاط بخصوص آقای دکتر حیدری بسیار ممنون و سپاسگزارم.
| گفت وگو از صنوبر محمدی
از اینکه اسم بنده را در خاطراتت آوردی بسیار ممنون و متشکرم و افتخار میکنم که بتوانم برای همنوعان خود کاری کنم و اینکه میبینم شما با چه ذوقی مسافت زیادی طی میکنید و برای ورزش از کرج به تهران میایید این باعث میشه بنده هم روحیه بگیرم تا بتوانم خدمتگذار شما عزیزان باشم .امیدوارم مسئولین بنیاد در خصوص خواهران امکانات بیشتری در کرج در نظر بگیرد تا شما به راحتی بتوانید ورزش کنید و نخواهید این مسیر طولانی را رفت و آمد کنید که خودش زمان زیادی را از شما میگیرد .
خاطرات شما از بچه گی تا کنون و از فعالیتهایی که کردید خواندم و بسیار خوشحالم که چنین روحیه خوب و پر انگیزه ای داری .امیدوارم این روحیه را در ادامه روند زندگی حفظ کنی .برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم . شادو مسرور باشی