شناسه خبر : 95485
شنبه 28 آبان 1401 , 10:06
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ماجرای اسارت شهید چمران در عملیات آزادسازی سوسنگرد!

«نخستین» یکی از رزمندگان حاضر در عملیات آزادسازی سوسنگرد، به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته و با اشاره به پیچیدن خبر اسارت شهید چمران در میان رزمندگان، گفت: چند نفر آمدند و گفتند که دکتر چمران با بعثی‌ها درگیر و زخمی شده و یک خودرو را به غنیمت گرفته و به عقب برگشته است.

 

سوسنگرد روایت‌گر حماسه است، حماسه رزمندگانی که در این شهر مقاومت جانانه‌ای از خود نشان دادند و سرانجام شهر را از چنگال دشمن بعثی پس گرفته و به آغوش میهن اسلامی بازگرداندند.

ارتش بعث عراق در همان روز‌های آغاز جنگ تحمیلی، یعنی ۶ مهر سال ۱۳۵۹ شهر سوسنگرد را به اشغال خود درآورد و جنایات فجیعی را در این شهر رقم زد. بعثی‌ها برای سوسنگرد شهردار هم انتخاب کردند؛ اما مدتی نگذشت که جوانان غیور این مرز و بوم، به فرماندهی شهید «علی غیور اصلی» شهر را از آزاد کردند.

بعثی‌ها در اواسط آبان سال ۱۳۵۹، مجدداً برای سوسنگرد دندان تیز کردند و این شهر را به محاصره خود در‌آوردند؛ اما این‌بار نیز زهی خیال باطل؛ چراکه مجدداً رزمندگان اسلام با انجام عملیاتی، شهر را از محاصره دشمن بعثی خارج کردند.

آزادسازی سوسنگرد

عملیات آزادسازی سوسنگرد درحالی اجرا شد که بنی‌صدر دستور داده بود تا تیپ ۲ لشکر ۹۲ زرهی خوزستان در این عملیات شرکت نکند؛ این درحالی بود که چنانچه این اتفاق می‌اقتاد، عملیات لغو شده و ضمن اینکه سوسنگرد سقوط می‌کرد، تمام مدافعانی که در شهر حضور داشتند نیز به شهادت می‌رسیدند؛ بنابراین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این موضوع را با حضرت امام خمینی (ره) در میان گذاشته و ایشان نیز دستور دادند که تیپ ۲ باید در عملیات شرکت کند و نیازی به اجازه بنی‌صدر نیست؛ بر این اساس حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نامه‌ای به فرماندهی لشکر ۹۲ زرهی نوشته و اعلام کردند که تیپ ۲ باید در عملیات شرکت کند و هرکس از این دستور سرپیچی کند، مسئول است. از سویی دیگر نیز شهید مصطفی چمران در این نامه متنی را اضافه کرد مبنی بر این‌که اگر تیپ ۲ فردا عمل نکند ۵۰۰ نفر از مدافعان شهر فردا به شهادت می‌رسند و اگر من زنده باشم با مسئول متخلف برخورد خواهم کرد؛ لذا فرمانده متعهد لشکر ۹۲، تیپ ۲ این لشکر را در حالت آماده‌باش قرار داد و سرانجام عملیات آزادسازی سوسنگرد در ۲۶ آبان سال ۱۳۵۹ با مشارکت ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ستاد جنگ‌های نامنظم اجرا و به شکست محاصره این شهر منجر شد.

«محمد نخستین» یکی از رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم است که در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور داشته است؛ بنابراین به مناسبت سالروز برگزاری این عملیات، از این پیشکسوت دفاع مقدس دعوت کردیم تا با حضور در خبرگزاری دفاع مقدس، به بیان خاطرات خود از این عملیات بپردازد.

این رزمنده دوران دفاع مقدس در بخش نخست این گفت‌وگو، بعد از بیان نحوه اعزام خود به جبهه‌ها و سپس به روایت خاطرات خود از عملیات آزادسازی سوسنگرد پرداخت و با اشاره به حضور خود در منطقه «ابوحمیظه» در نزدیکی سوسنگرد، گفت: «بعثی‌ها منتظر بودند تا تانک‌های ما برسند و دقیقاً هم می‌دانست که ما ۲۰ تانک بیشتر نداریم؛ لذا حدود ۲۰۰ ادوات زرهی جلوی ما چیده و فکر می‌کردند که پیروز می‌شوند؛ اما دیدند که به‌یک‌باره نیرو‌های پیاده ایرانی روبه‌روی‌شان رسیدند و با موشک تاو، توپ ۱۰۶، آر.پی.جی و... به آن‌ها حمله کردند».

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، بخش دوم گفت‌وگو با «محمد نخستین» است.

دفاع‌پرس: شهید چمران در عملیات آزادسازی سوسنگرد مجروح شد؛ آیا شما این موضوع را دیده‌اید؟

وقتی در «ابوحمیظه» مستقر بودیم، شنیدیم دکتر چمران زخمی و اسیر شده است؛ لذا معاون تدارکی دکتر چمران به سروان معصومی گفت که «با نیرو‌های خود، دنبال دکتر چمران بروید، باید حتماً بروید و او را از دست عراقی‌ها پس بگیرید» سروان معصومی گفت که «دکتر چمران به ما ماموریت داده است که ما این‌جا بمانیم تا بعثی‌ها عقبه تیپ ۲ لشکر دزفول را نبندد»؛ اما معاون دکتر چمران به سروان معصومی گفت که «تعدادی از نیرو‌های خود را این‌جا بگذارید و خودتان به دنبال دکتر چمران بروید»؛ بالاخره سروان معصومی به‌دنبال دکتر چمران رفت و من به‌همراه تعدادی دیگر نیز همراه او رفتیم.

محمد نخستین

نزدیک به یک کیلومتری سوسنگرد بودیم که یک نفربر عراقی را دیدیم، وقتی جلوتر رفتیم، دیدیم که نیرو‌های آن فرار کرده‌اند؛ لذا نفربر را به غنیمت گرفتیم؛ اما از دور ما را با موشک هدف قرار دادند که بعدا فهمیدیم نیرو‌های همین نفربر بودند. وقتی نفربر را هدف قرار دادند من نزدیک به در عقب آن نشسته بودم که به بیرون پرت شدم، یک رزمنده دیگر هم داخل نفربر بود که از شدت انفجار، کور شد.

بعد از این حادثه، چند نفر آمدند و گفتند که دکتر چمران با بعثی‌ها درگیر و زخمی شده و یک خودرو را به غنیمت گرفته و به عقب برگشته است؛ بنابراین ما هم گفتیم که محل مأموریت اصلی خود بازگردیم، در میان همین صحبت‌ها بود که یک گلوله به سر سروان معصومی اصابت کرد و او به شهادت رسید؛ لذا پیکر سروان معصومی را پشت وانت گذاشتند و به عقب بردند و من به سوسنگرد رفتم.

دفاع‌پرس: وقتی به سوسنگرد رسیدید، اوضاع شهر چگونه بود؟

وقتی به سوسنگرد رسیدم، به مسجد جامع این شهر رفتم و دیدم که در آن‌جا شهدا و زخمی‌های زیادی هستند و برخی بعثی‌ها نیز در شهر بودند و رزمندگان خانه‌به‌خانه با آن‌ها درگیر می‌شدند. رودخانه‌ای از شهر سوسنگرد عبور می‌کند که «نیسان» نام دارد؛ بعثی‌ها هنوز آن‌طرف رودخانه بودند و ما با آن‌ها درگیر بودیم.

من تا شب آن‌جا بودم و شب را هم کنار همان رودخانه خوابیدم. صبح که شد، نزد سرگرد «فرتاش» فرماندار نظامی شهر سوسنگرد رفتم. سرگرد «فرتاش» گفت که شما و دیگر نیرو‌ها چرا به آن‌طرف رودخانه نمی‌روید؟ گفتم که عراقی‌ها روبه‌روی پل در انتهای سوسنگرد، ۲ عدد تانک گذاشته و از آن‌جا، از شب تا صبح با تیربار شلیک می‌کنند. شما مقداری گونی به ما بدهید تا یک دیوار مقابل آن ایجاد کنیم و نیرو‌ها بتوانند از پل عبور کنند. مقداری گونی گرفتم و با کمک گروهی از رزمندگان که از خرم‌آباد آمده بودند، گونی‌ها را به آن‌طرف رودخانه بردیم و یک دیوار ضخیم و محکم به عرض ۲ متر، ارتفاع یک و نیم متر و طول ۳۰ متر ایجاد کردیم؛ لذا بعد از این‌که دیوار ساخته شد و رزمندگان دیدند که می‌شود از روی پل عبور کرد، به آن‌طرف پل رفتند و اسلحه‌هایی که در ژاندارمری بود را برداشتند. بعثی‌ها هم که دیدند نیرو‌های ایرانی به این طرف رودخانه آمده‌اند، به انتهای سوسنگرد رفتتند و آن‌جا سنگربندی کردند.

عملیات آزادسازی سوسنگرد

دفاع‌پرس: پس از عبور از رودخانه، چه اقداماتی را علیه بعثی‌ها انجام دادید؟

کار ما از این‌جا به بعد، در آن طرف رودخانه بود؛ چندباری رفتیم تا تانک‌های بعثی‌ها را بزنیم؛ اما این تانک‌ها در میان درخت‌ها استتار کرده بودند و ما آن‌ها را پیدا نکردیم. حتی به یاد دارم که من رفتم یک جا نشستم، چون چند شب بود که نخوابیده بودم، همین که نشستم، خوابم برد که ناگهان انگشتم رفت روی ماشه آر.پی.جی و گلوله آن شلیک شد که به‌یکباره دیدم از همه طرف دارند شلیک می‌کنند. وقتی برگشتم، گفتم که من تانکی را ندیدم تا این‌که فردای آن‌روز، به من گفتند که دیده‌بان تانک‌ها را دیده است؛ لذا با راهنمای دیده‌بان راه افتادم و به همان محلی که من خوابم برده بود، رسیدیم. در آن‌جا دیدم که یک «چپر» وجود دارد، وقتی پشت آن را نگاه کردیم، یک تانک بعثی را دیدیم؛ البته دیگر آر.پی.جی همراه نداشتم؛ چراکه قرار بود آن‌جا را با توپخانه بزنند. فردای آن‌روز هم گروه شهید معصومی به سوسنگرد آمدند و در یک مدرسه مستقر شدند و من نیز به جمع آن‌ها پیوستم.

[1]: دیواری که از چوب، علف و شاخه‌های درخت ساخته می‌شود.

...::: ادامه این گفت‌وگو در بخش‌های بعدی منتشر می‌شود:::...

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi