شناسه خبر : 97648
شنبه 08 بهمن 1401 , 09:33
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ابتکار نیروهای اطلاعات در فریب دشمن پس از عملیات بدر

«علی کیانی» در کتاب دِین به نقل خاطراتی کوتاه از عملکرد نیرو‌های شناسایی در شناسایی مناطق شلمچه و شرق بصره قبل از عملیات بدر پرداخته است.

 

شناسایی قابل قبول نیرو‌های اطلاعات عملیات/ عملیات فریب دشمن پس از عملیات بدر/ ناقصبه گزارش دفاع‌پرس، کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که «علی مسرتی» اقدام به جمع‌آوری آن از میان خاطرات همرزمان خود کرده و انتشارات سوره مهر آن را روانه بازار ساخته است.

نوشتار زیر که از این کتاب انتخاب شده است، گزارشی کوتاه از عملکرد نیرو‌های شناسایی در شناسایی مناطق شلمچه و شرق بصره و عملکرد رزمندگان اسلام قبل و حین عملیات بدر که در زیر می‌خوانید:

«پس از عملیات خیبر، جزایر مجنون شمالی و جنوبی - که منطقه‌ای نفت‌خیز است - در اختیار رزمندگان اسلام ماند و تثبیت شد و ارتش بعثی عراق منطقه هورالعظیم را از هوا، زمین و آب کاملاً مسلح کرد؛ یعنی روستائیان و افراد بومی را از آن منطقه بیرون کرد. خانه‌های آن را ویران کرد و روی سیل‌بند، سنگر‌هایی به فاصله کمتر از ۲۰ متر ایجاد کرد و انواع سیم خاردار، میادین مین و کمین و بشکه‌های انفجاری (که به آن «فوگاز» می‌گفتند) را جلوی آن‌ها قرار داد.

از هوا هم هواپیما‌های ملخ‌دار - که به آن پی. سی ۷ می‌گفتند - و بالگرد‌های مسلح مرتب پرواز می‌کردند و هر جنبنده‌ای را با موشک، تیربار و بمب می‌زدند. قرارگاه نصرت می‌بایست به کار شناسایی ادامه می‌داد، اما شیوه‌های شناسایی‌ای که تا آن موقع به‌کار می‌رفت، دیگر کارایی نداشت. نیرو‌های بومی مرخص شدند و فقط تعداد اندکی از آن‌ها که رزمندگان باانگیزه‌ای بودند، ماندند.

عملیات شناسایی در منطقه شلمچه و شرق بصره

در همین ایام، از قرارگاه نصرت خواسته شد تا یک تیم شناسایی به منطقه شلمچه و شرق بصره که یک آب‌گرفتگی بزرگ در آن ایجاد شده بود، بفرستد و روی آن کار شناسایی انجام دهد. «علی کیانی»، «نادر دشتی‌پور»، «یونس شجاعی»، «سید منصور منتظری»، «سید مجتبی مرعشی» و «اصغر باغبانی» - که از ورزیده‌ترین بچه‌های شناسایی بودند - انتخاب شدند و به آنجا رفتند و دو ماه کار شناسایی مداوم انجام دادند.

آب‌گرفتگی آن منطقه بسیار کم‌عمق بود و هیچ‌گونه پوشش گیاهی نداشت. آب آن آلوده و تعدادی مین هم روی آب شناور شده بود؛ لذا مأموریت بسیار دشواری بود. پس از اینکه این گروه، کار شناسایی خود را به اتمام رساند، نتایج شناسایی خود را تحویل سردار فدایی که آن موقع مسئول اطلاعات قرارگاه بود و بعداً فرمانده نیروی دریایی سپاه شد، داد. اهمیت کار بچه‌ها طوری بود که سردار فدایی شخصاً کار را از مسئولیت گروه شناسایی تحویل گرفت. این کار در مراتب فرماندهی و نظامی بسیار نادر است. (دو سال بعد در این محور عملیات کربلای ۵ صورت گرفت.)

در ماه‌های ابتدای سال ۱۳۶۳ تعدادی نیروی بسیجی از بچه‌های مساجد و گردان‌های اهواز به‌منظور توسعه شناسایی، جذب قرارگاه شدند. «احمد فرازمند» - که پدر و برادرانش از فعالان مسجد جزایری بودند -، «علیرضا نیله‌چی» از طلبه‌های مدرسه علمیه امام خمینی اهواز، «احمد مستعان»، «سجاد خویش‌کار»، «سید علی‌اکبر رجبی»، «امید نیکزاد»، «تقی شه‌پر»، «منصور شاکریان» و «عبدالرحمن فریدی‌فر» از این نیرو‌ها بودند و مسئولیت دسته شناسایی مستقر در جزیره مجنون برعهده «احمد فرازمند» گذاشته شده و معاون او، «منصور شاکریان» بود.

به‌رغم کار سخت و طاقت‌فرسای شناسایی، بچه‌ها هیچ‌گاه خودسازی معنوی را فراموش نمی‌کردند. جلسات قرائت قرآن، دعای توسل، دعای کمیل، نوحه‌خوانی و سینه‌زنی در ایام سوگواری همیشه برقرار بود.

شناسایی قابل قبول

علی کیانی نقل می‌کند: «شناسایی‌ها در این مرحله با لباس و تجهیزات غواصی انجام می‌گرفت. آن اوایل، میادین مین، سیم خاردارها، تله‌های انفجاری و تعداد سنگر‌ها شناسایی می‌شد، اما به‌تدریج نیرو‌های خوش‌فکر، مبتکر و متهوری مانند «منصور شاکریان» به این مقدار قناعت نکردند و از بین دو سنگر عراقی وارد خشکی شدند و عمق مواضع و سنگر‌های دشمن را شناسایی کردند. بار اول، وقتی حمید رمضانی متوجه این کار شد، به منصور شاکریان گفت که این کار را نکند که بسیار خطرناک است، اما به‌تدریج سایر بچه‌ها هم این ابتکار منصور را انجام می‌دادند و طوری شد که دیگر شناسایی از جلوی مواضع دشمن، بچه‌ها را قانع نمی‌کرد و آن‌ها شناسایی‌هایی را قبول داشتند که عمق مواضع دشمن را رصد می‌کرد.

بچه‌های قدیمی اکثراً حمید رمضانی را «عمو حمید» صدا می‌زدند، اما منصور شاکریان به‌واسطه حجب و حیای خاص خودش، همچنان او را «آقای رمضانی» صدا می‌کرد.» با شروع فصل سرما، کار بسیار سخت‌تر شد. به‌رغم خطر درگیری با دشمن، برخورد با مین، خطر اسارت، غرق شدن و...، شناسایی‌ها، بیشتر و بیشتر شد. بر اثر شدت سردی آب، چند نفر از بچه‌ها از جمله محمدجواد پوریوسفی، علیرضا احمدی و علی‌اصغر باغبانی سنگ‌کوب کرده و شهید شدند.

علی کیانی می‌گوید: «چند روز قبل از عملیات، هواپیما‌های دشمن به مقر ما حمله کردند. محمدحسین پارسا اهل شهرکرد و متأهل بود و یک فرزند داشت. مدتی به مسجد جزایری می‌آمد و از همین طریق، به گردان قائم ملحق شد. او در گروهان امام حسین (ع) (که آن موقع دسته امام حسین (ع) بود و ما در شط علی مستقر بودیم)، هم مسئول تسلیحات بود و هم در عملیات شناسایی شرکت می‌کرد. محمدحسین در حمله هوایی کانتینر تسلیحات مورد اصابت قرار گرفت و یک دست و یک پای او قطع شدند. بچه‌ها او را به‌سوی بهداری رزمی بردند، اما از شدت جراحات، در راه شهید شد.

مأموریت نیرو‌های شناسایی لشکر‌ها در ایام نزدیک عملیات

نزدیک عملیات که شد، فرمانده اطلاعات قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) و قرارگاه کربلا مستقیماً به مقر دسته شناسایی می‌آمدند و مسئول دسته به آن‌ها گزارش می‌داد. در آن ایام، هر لشکر تعدادی نیروی شناسایی به دسته‌های شناسایی مأمور می‌کرد تا با محوری که باید در آن عملیات کنند، کاملاً آشنا شوند و نیرو‌های لشکر را به سیل‌بند عراقی‌ها برسانند. یک شب نزد حاج حسین خرازی رفتیم و به او گفتیم: «حاجی، نیرو‌های اطلاعات شما کاملاً به محورهایشان آشنا شده و آماده‌اند.»

او پاسخ داد: «شما درست می‌گویید. آن‌ها کاملاً توجیه و آشنا شده‌اند، اما من یک خواهش از شما دارم. یکی دو نفر از خود شما بیایید و گردان‌های مرا به سیل‌بند‌های دشمن برسانید.»

امداد الهی در عملیات شناسایی

بعد از ظهر ۲۰ اسفند سال ۱۳۶۳ هرکدام از نیرو‌های شناسایی، گردان‌های رزمی خود را تحویل گرفتند تا خود را به سیل‎‌بند عراقی‌ها برسانند. به نیرو‌ها تأکید شده بود پارو بزنند و سکوت را کاملاً رعایت کنند و اگر خطری پیش آمد، خود را درون نیزار‌های اطراف آبراه مخفی کنند.

منصور منتظری و من (علی کیانی) یک گردان از تیپ امام حسن مجتبی (ع) را که از بچه‌های خوزستان بودند، حرکت دادیم و گردان‌های بعدی در طول مسیر آماده بودند تا با شکستن خط به ما ملحق شوند. خورشید هنوز غروب نکرده بود که ناگهان صدای یک هلی‌کوپتر عراقی شنیده شد که بالای سر نیرو‌ها پرواز می‌کرد.

تمام قایق‌ها به‌سمت دو طرف آبراه که نیزار بود، رفتند و سعی کردند خود را پنهان کنند، اما این کار با آن تعداد قایق و نیرو غیرممکن بود و اگر هلی‌کوپتر به بالای آبراه می‌رسید، قطعاً بچه‌ها را قلع و قمع می‌کرد و عملیات هم لو می‌رفت. همانطور همه به نیزار چسبیده بودیم و هیچ راه گریزی نبود، سینه به سینه به بچه‌ها گفتیم: «دعا کنید.»

همه در حال اضطرار دعا می‌کردیم. در حالیکه هوا صاف و آفتابی بود، طی چند لحظه یک ابر روی آبراه آمد و باریدن گرفت. هلی‌کوپتر به همین دلیل به آبراه نرسیده، مسیر خود را تغییر داد و دور شد. کم‌کم هوا تاریک شد. نیرو‌ها به نزدیک سیل‌بند رسیدند و آماده دستور حمله شدند. بعضی مشغول خواندن آهسته نماز و دعا بودند و بعضی به آسمان خیره شده بودند. دستور حمله صادر و درگیری آغاز شد.

از آن طرف سیل‌بند، صدای مستانه جیغ و هلهله می‌آمد و از این طرف صدای «یا زهرا (س)»، «یا حسین (ع)» و «یا مهدی (عج)» بلند بود. دو طرف آنقدر به هم نزدیک بودند که به‌سمت هم نارنجک پرتاب می‌کردند.

انفجاری بین بچه‌های نوجوان مسجد رخ داد. منصور چناری شهید شد. موج انفجار «سعید سراج» را گرفت و گردنش هم مجروح شد. سعید بر اثر موج انفجار، تا حدودی کنترل دست‌ها و پاهایش را از دست داده بود. من (علی کیانی) او را گرفتم و بر زمین نشاندم. محمد شالباف قایقی آورد و سعید را سوار کرد و به عقب برد. درگیری ادامه داشت که به نیرو‌های شناسایی دستور داده شد خود را به مقر برسانند.»

آن شب هشت نفر از بچه‌های قرارگاه همچون «عبدالرضا صفایی» به شهادت رسیدند. از دیگر شهدای این عملیات، «عبدالامیر جرجر» بود که در گردان کربلای اهواز حضوری مداوم داشت. سرانجام در عملیات بدر در منطقه جزایر مجنون ابتدا مجروح شد و سپس در قایق حمل مجروحان مورد اصابت هواپیمای ملخی دشمن قرار گرفت و شهید شد. «علی حیاتی» نیز در غروب شب همین عملیات مجروح شد و چند روز بعد به شهادت رسید.

بازیابی روحیه از دست رفته

قاسم مهدی‌قلب می‌گوید: «روز سوم عملیات بدر پشت سیل‌بند مستقر بودیم. روحیه بچه‌ها از پاتک سنگین روز گذشته و شهادت تعدادی از بچه‌ها (همرزمانشان) بسیار خراب بود که حدود ساعت ۱۰ صبح حاج مهدی شریف‌نیا با قایق در حالیکه سرپا ایستاده بود و با همان پرچم «نصر من الله و فتح القریب» از راه رسید و با لبخند ملیح خود و زبان دزفولی می‌گفت: «بفرمایید! نوش جان! نوش جان بسته‌های شکلات» و کیک و آجیل را بین بچه‌ها توزیع کرد و همه روحیه‌ای مضاعف یافتند.»

عملیات فریب پس از عملیات

بعد از عملیات بدر دستور داده شد که شناسایی‌ها با قوت ادامه یابد و بچه‌های قرارگاه نصرت هم با قدرت، شناسایی‌های خود را از سر گرفتند، اما درواقع سپاه، دیگر در این منطقه قصد عملیات نداشت و فقط با استفاده از تجارب این منطقه می‌خواست در منطقه دیگری عملیات انجام دهد؛ بنابراین برای آنکه عراقی‌ها خیال کنند که باز هم می‌خواهیم در این منطقه عملیات انجام دهیم، دستور این کار داده شده بود. ظاهراً فقط «علی هاشمی» در جریان این موضوع بود.

علت اینکه به بچه‌ها چیزی گفته نشد، رعایت اصول پنهان‌کاری و غافلگیر کردن دشمن بود. اگر بچه‌ها می‌دانستند، شاید جدیت لازم را به خرج نمی‌دادند، یا اگر کسی اسیر دشمن می‌شد، احتمال فاش شدن موضوع می‌رفت.

علاوه بر شناسایی، دستور داده شده بود که عملیات ایذایی علیه مواضع دشمن برنامه‌ریزی و اجرا شود و به کمین‌های دشمن حمله کنیم و لحظه‌ای او را راحت نگذاریم.»

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi