09 خرداد 1402 / ۰۹ ذو القعدة ۱۴۴۴
شناسه خبر : 98929
شنبه 05 فروردين 1402 , 13:22
شنبه 05 فروردين 1402 , 13:22


دولت تعطیل و خندههای مضحک!
محمدرضا سابقی
جنگ دیپلماسیها
سیدمحمدرضا میرشمسی
قصّهی پرغصهی کشف حجاب نوین!
سید مهدی حسینی
مماشات با تروریستها تا کی؟
فریدون نوروزی
پروپاگاندای جهنمی رسانه ای
داریوش بهمنیار
عملیات روانی رسانه های ضدانقلاب و پیشنیه حجاب در ایران
سیدجواد هاشمی فشارکی
آیا شما فردی خودشکوفا هستید؟
مرتضی قنبری وفا
فاتحان خرمشهر، مردان بزنگاه ها!
علیرضا ضابطی سیستان
حکمرانی دینی و تُجّار مَسکن!
سیدمهدی حسینی

دست بر دامان تو دارم
شهید گمنام
خوب باش و امید بده!
رجایی
بهار در بهار!
شهید گمنام
خندیدن یک نیایش است!
علیرضا رجایی

ماجرای تعویض لباس شهید شکرریز در کانال کمیل
علی شکر ریز از این فرصت کوتاه استفاده کرد و خواست لباسش را با لباس نویی که مدتی پیش گرفته بود عوض کند، مسئول دسته با این کار او به شدت مخالفت کرد، اما او مدام خواهش میکرد و بالاخره فرمانده اجازه داد و از علی شکرریز خواست تا خیلی سریع پیراهن خودش را عوض کند.

گروه فرهنگی جهان نیوز: بچههای که از کانال به کمک ابراهیم هادی رد میشدن منتظر میماندند تا بقیه نیروها هم برسد و همین چند دقیقه شاید بهترین و کوتاهترین فرصت و استراحت نیروها بود، البته به دلیل گلولههایی که از سمت دشمن شلیک میشد، بچهها فقط میتوانستند به حالت درازکش به زمین بچسبند و با وجود این مسائل برادر علی شکر ریز از این فرصت کوتاه استفاده کرد و خواست لباسش را با لباس نویی که مدتی پیش گرفته بود عوض کند، مسئول دسته با این کار او به شدت مخالفت کرد، اما او مدام خواهش میکرد و بالاخره فرمانده اجازه داد و از علی شکرریز خواست تا خیلی سریع پیراهن خودش را عوض کند.
اما مسئول دسته فرصت پیدا نکرد تا حداقل قضیه این تعویض لباس را بپرسد و شکر ریز به سرعت بند حمایل کوله خود را باز کرد و خیلی زود پیراهنش را عوض کرد و هنوز فرصتی باقی بود که در یک لحظه تصمیم گرفت تا شلوارش را عوض کند.

فرمانده دسته متوجه شد و با عصبانیت او را سرزنش کرد، اما او بدون آنکه چیزی بگوید سرش را پایین انداخت و از فرمانده عذرخواهی کرد، احمد بویانی آهسته به علی گفت که بهتر بود دلیل این کار را به فرمانده میگفتی؟ شکرریز با همان شرمی که بر چهره داشت لبخندی زد و آرام گفت اشکالی نداره نمیخواهم دریافت شود.
بعدها برادر بویانی راز آن تعویض لباس بیموقع را برملا کرد و گفت از ۲۰ روز قبل از عملیات که در خط پدافندی فک مستقر شده بودیم، آبی برای استحمام نبود و بدن بسیاری از رزمندگان بوی عرق گرفته بود، حسن لباس نوع خود را از مدتها قبل مختصر گلابی زده بود و آرزو داشت لحظه شهادت آن لحظهای که لایق زیارت ارباب بی کفن خود میشود بدنش بوی عرق ندهد.
او همیشه میگفت: دوست دارم در لحظات آخر زندگیام و در آن زمان که مولایم سرم را بر دامن میگیرد از بوی بد عرق بدنم شرمنده و خجالتزده نباشم. علی شکرریز لباسهایش را عوض کرد و لباس نو و معطر پوشید دیگر در لحظه شهادت خجالتزده نبود او در همین عملیات شهید شد و به آرزویش رسید آرزویی که برایش مدتها انتظار کشیده بود.
برگرفته از کتاب «راز کانال کمیل» به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
برگرفته از کتاب «راز کانال کمیل» به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
نظری بگذارید



کاش پسر منم ما ما می کرد!
اکبر محمدی
حوادثی گذرا، خاطراتی ماندنی!
صفدر قلعه
حرفی که مانند پتکی بر سرمان فرود آمد!
فریدون نوروزی
روزهات را بازکن
زهرا آموزگار
شیر، شیر است اگرچه پیر بود!
جامانده شیمیایی
