07 مهر 1402 / ۱۴ ربيع الأول ۱۴۴۵
شناسه خبر : 98929
شنبه 05 فروردين 1402 , 13:22
شنبه 05 فروردين 1402 , 13:22


افتخارآمیزترین رویداد تاریخ ایران
سید جواد فشارکی
فارسیزدایی از فرهنگ، زبان و ادبیات افغانستان
امانالله دهقان فرد
پیامبر، «پیام» «بر» است
محمدرضا سابقی
دوران طلایی عمر من!
علیرضا ضابطی
قرن آمریکایی و پرسه در مراحل رشد شیطان
سیدمهدی حسینی
ای ضامن آهو دستمان را بگیر
احمدرضا بهمنیار
حضرت محمد(ص) وارث فضایل و برتری های تمام انبیاء
احمدرضا بهمنیار
نوترفند برخی شُبههپراکنان و سیاهنمایان
امان الله دهقان فرد
سرباز پایگاه جهاد تبیین
علیرضا ضابطی سیستان
مشعل فروزانِ عشق و معرفت
احمد رضا بهمنیار
دردمندانه برای مادری از جنس فرشتگان
سمیه مطاعی

با چای روضه بود که دلها جلا گرفت
محسن پالیزدار
برای باباحاجی...
رضا شاعری
امیر کاروان انقلاب!
بهروز ساقی
خیال نگاه گنبد تو
شهید گمنام
خرمترین جای زمین و آسمان!
بهروز ساقی

ماجرای تعویض لباس شهید شکرریز در کانال کمیل
علی شکر ریز از این فرصت کوتاه استفاده کرد و خواست لباسش را با لباس نویی که مدتی پیش گرفته بود عوض کند، مسئول دسته با این کار او به شدت مخالفت کرد، اما او مدام خواهش میکرد و بالاخره فرمانده اجازه داد و از علی شکرریز خواست تا خیلی سریع پیراهن خودش را عوض کند.

گروه فرهنگی جهان نیوز: بچههای که از کانال به کمک ابراهیم هادی رد میشدن منتظر میماندند تا بقیه نیروها هم برسد و همین چند دقیقه شاید بهترین و کوتاهترین فرصت و استراحت نیروها بود، البته به دلیل گلولههایی که از سمت دشمن شلیک میشد، بچهها فقط میتوانستند به حالت درازکش به زمین بچسبند و با وجود این مسائل برادر علی شکر ریز از این فرصت کوتاه استفاده کرد و خواست لباسش را با لباس نویی که مدتی پیش گرفته بود عوض کند، مسئول دسته با این کار او به شدت مخالفت کرد، اما او مدام خواهش میکرد و بالاخره فرمانده اجازه داد و از علی شکرریز خواست تا خیلی سریع پیراهن خودش را عوض کند.
اما مسئول دسته فرصت پیدا نکرد تا حداقل قضیه این تعویض لباس را بپرسد و شکر ریز به سرعت بند حمایل کوله خود را باز کرد و خیلی زود پیراهنش را عوض کرد و هنوز فرصتی باقی بود که در یک لحظه تصمیم گرفت تا شلوارش را عوض کند.

فرمانده دسته متوجه شد و با عصبانیت او را سرزنش کرد، اما او بدون آنکه چیزی بگوید سرش را پایین انداخت و از فرمانده عذرخواهی کرد، احمد بویانی آهسته به علی گفت که بهتر بود دلیل این کار را به فرمانده میگفتی؟ شکرریز با همان شرمی که بر چهره داشت لبخندی زد و آرام گفت اشکالی نداره نمیخواهم دریافت شود.
بعدها برادر بویانی راز آن تعویض لباس بیموقع را برملا کرد و گفت از ۲۰ روز قبل از عملیات که در خط پدافندی فک مستقر شده بودیم، آبی برای استحمام نبود و بدن بسیاری از رزمندگان بوی عرق گرفته بود، حسن لباس نوع خود را از مدتها قبل مختصر گلابی زده بود و آرزو داشت لحظه شهادت آن لحظهای که لایق زیارت ارباب بی کفن خود میشود بدنش بوی عرق ندهد.
او همیشه میگفت: دوست دارم در لحظات آخر زندگیام و در آن زمان که مولایم سرم را بر دامن میگیرد از بوی بد عرق بدنم شرمنده و خجالتزده نباشم. علی شکرریز لباسهایش را عوض کرد و لباس نو و معطر پوشید دیگر در لحظه شهادت خجالتزده نبود او در همین عملیات شهید شد و به آرزویش رسید آرزویی که برایش مدتها انتظار کشیده بود.
برگرفته از کتاب «راز کانال کمیل» به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
برگرفته از کتاب «راز کانال کمیل» به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
نظری بگذارید



پاکم کن و خاکم کن!
رفیق شهید بلباسی
روزگار من با فاش نیوز
مرتضی قنبری وفا
زرنگی حاج آقا ابوترابی برای نجات اسرا از انفرادی
علی علیدوست
