تاریخ : 1402,دوشنبه 08 خرداد14:30
کد خبر : 100520 - سرویس خبری : زنگ خاطره

کاش پسر منم ما ما می کرد!


کاش پسر منم ما ما می کرد!

همان طور که گریه می کرد، گفت: «والا چی بگم؟ بچم از موقعی که مجروح شده، نگاهش به سقفه و حرف نمی زنه...

اکبر محمدی

فاش نیوز- سال 1362 یکی از دوستان صمیمی ام به نام احمدرضا در عملیات والفجر 4 از ناحیهٔ سینه مجروح شده بود. هرچه گشتم نتوانستم پیدایش کنم. او را به اورژانس صحرایی برده بودند. بچه ها می گفتند: «احمدرضا موجی هم شده.»
وقتی به مرخصی آمدم، با چند نفر از رزمنده ها به منزلشان رفتیم تا از او عیادت کنیم. ظاهراً به اصرار مادرش از بیمارستان مرخص شده و برای ادامهٔ درمان به خانه آمده بود.

ده دوازده نفر رزمنده وارد حیاط منزلشان شدیم. به سمت اتاقی رفتیم که احمدرضا وسط آن اتاق خوابیده بود. تعدادی از خانم های همسایه هم به ملاقات احمدرضا آمده و یک سمتِ اتاق نشسته بودند.

چون خیلی با احمدرضا صمیمی بودم، عمداً آخرین نفر رفتم داخل اتاق تا وقت بیشتری داشته باشم و بتوانم بهتر با او خوش و بش کنم. دلم می خواست وقتی به او رسیدم، بغلش کنم و عقده ام را خالی کنم. واقعاً دلتنگش شده بودم. بچه ها یکی یکی او را می بوسیدند و می رفتند کنار دیوار می نشستند.
نوبت به من که رسید، خم شدم و صورتش را بوسیدم. همان طور که احساساتی شده بودم و اشک می ریختم به او گفتم: «سلام دادا احمد. الهی قربونت برم، اکبر فدات بشه.»

سرم را بالا آوردم و منتظر عکس العمل او شدم؛ اما انگار نه انگار که من این همه قربان صدق اش رفته ام! فقط به سقف اتاق خیره شده بود و پلک نمی زد. دوباره صدایش زدم و گفتم: «دادا احمد، توروخدا یه چیزی بگو. منم اکبر، اکبر محمدی»
باز هم عکس العملی نشان نداد. امتداد نگاهش از سقف اتاق قطع نمی شد. رو به مادرش کردم و گفتم: «حاج خانوم، چرا احمدرضا هیچی نمی گه؟»

همان طور که گریه می کرد، گفت: «والا چی بگم؟ بچم از موقعی که مجروح شده، نگاهش به سقفه و حرف نمی زنه. فقط گاهی وقتا مثل گاو  "ما..."،"ما..." می کنه.»

هم ناراحت شدیم، هم از تشبیهی که او کرد خنده مان گرفته بود.

 یکی از خانم های همسایه که از قضا او هم مادرِ یکی از رفقای من بود، به مادرِ احمد گفت: «همساده جونی ناراحت نباش. بازم خوبه که بچه ت اومده. پسر منم جبهه س، هیچ خبری ام ازش ندارم. کاشکی اونم بیاد، آ مث گاو ماء ماء کنه.»

راوی: رزمنده و جانباز دفاع مقدس اکبر محمدی

فرستنده جانباز رمضانعلی کاوسی