تاریخ : 1402,دوشنبه 15 خرداد18:30
کد خبر : 100675 - سرویس خبری : زنگ خاطره

اولین راهیان نور و جبهه التماسی!


اولین راهیان نور و جبهه التماسی!

در خرمشهر نیز پنج نفر از بچه ها غیب شدند، اما به غروب نکشیده، دماغ سوخته به کاروان عودت داده شدند!!...

فریدون نوروزی

فاش نیوز - اولین اردوی راهیان نور...

...ده ها نفر از جوانان روستایمان عازم جبهه بودند و من که فقط ۱۳ سال داشتم، به هر دری زدم نتوانستم همراهشان شوم.
...یک روز پیش از اعزام رفتم درب منزل مسئول گروه که اتفاقا برادر دامادمان بود که دو ماه پیش در فتح المبین به شهادت رسیده بود.
...کلی به مرحومه مادر ایشان التماس کردم که سفارش کنید من هم همراهشون اعزام بشم.
حتی مادرم را همراه بردم تا پادرمیانی کند، اما نشد که نشد...

...یک هفته بعد، از بسیج شهرمان پیغام دادند که آماده باشید قراره اردو بریم!!
در تاریخ و ساعت مقرر رفتم بسیج و به همراه یکی از دوستانم که والفجر ۸ شهید شد، به اردوگاه شهید باهنر تهران اعزام شدیم.
...اردوگاه برنامه های متنوعی داشت، از آموزش نظامی تا انواع کلاس های عقیدتی که زیر سایه درختان منطقه بسیار خوش آب و هوای منظریه برگزار می شد.

یکی از مربیان همیشه حاضر؛ حاج آقا راستگو بود که در حد و اندازه یک روانشناس کودک و نوجوان به امور مسلط بود.
...اردوگاه، نزدیک جماران بود و از همه استان ها نوجوانان حضور داشتند و هنگام نماز جماعت؛ همگی شعار می دادیم: "تا امام (ره) را نبینیم، از اردوگاه نمی ریم!!!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
سعادت این دیدار را نداشتیم و گفتند فعلا مقدور نیست، اما خبر خوبی براتون داریم!
...فردا قراره اعزام بشیم بازدید از جبهه!!
...چنان ذوق زده شده بودیم که فریاد بچه ها آسمان اردوگاه را فرا گرفت.
اتوبوس ها از راه رسیدند و به سمت جنوب حرکت کردیم، گرمای وحشتناک تیر ماه و بیابان های تفتیده خوزستان!!!

...مناطقی که برای بازدید رفتیم اکثرا حالا یادمان هستند. دهلاویه و محل شهادت دکتر چمران که دقیقا پشت یه خاکریز بود، شوش و فتح المبین، سوسنگرد، گلزار شهدای هویزه که خیلی غریب و خاکی بود.
دارخویین، خرمشهر و مسجد جامع،جزیره مینو و...از دیگر مناطق بازدید بود.

...وقتی از مسیر هویزه و سه راهی فتح به سمت خرمشهر می رفتیم، تجمع بسیار زیاد نیروها به چشم می آمد و ما نمی دانستیم که در آستانه عملیات رمضان قرار داریم.
...یک بار در شهر بستان اقدام به فرار و جدا شدن از کاروان جهت پیوستن به رزمنده ها نمودیم که آدم فروشان تحویلمون دادن!!!
...با این حال چند نفر از بچه ها که در منطقه آشنا داشتند، هنگام بازدید توسط پارتی هاشون فراری داده شدند و به نیروهای شهرشان پیوستند.

...در خرمشهر نیز پنج نفر از بچه ها غیب شدند، اما به غروب نکشیده، دماغ سوخته به کاروان عودت داده شدند!!
 
...خلاصه حدود یک هفته منطقه بودیم و شاید این اولین اردوی راهیان نور غیر رسمی بود، که مانند سکوی پرتاب اکثر بچه ها شد و یکی دو سال بعد همگی رزمنده شده بودند، البته با دستکاری تاریخ تولد در شناسنامه...
 
فریدون نوروزی