تاریخ : 1402,سه شنبه 27 تير12:57
کد خبر : 101971 - سرویس خبری : زنگ خاطره

من جانبازم، گدا نیستم!


من جانبازم، گدا نیستم!

فاش نیوز - جانباز قطع‌نخاع تعریف می‌کند: یک روز که به زیارت خانه خدا رفته بودیم، برادرم برای انجام کاری چند دقیقه ویلچر مرا کنار در ورودی مسجدالحرام پارک کرد و رفت. یکی دو دقیقه بعد، زائری دشداشه‌پوش به سمتم آمد. یک قطعه اسکناس یک ریالی سعودی روی پایم گذاشت و رفت!

نوربالا| من جانبازم، گدا نیستم!

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شاید برای خیلی‌ها پیش آمده باشد که خسته یا بی‌حال گوشه‌ای از یک مکان عمومی نشسته باشند و شخصی ما را با گدا اشتباه گرفته و سکه یا اسکناسی جلوی پای ما بیندازد. از محمدعلی امینی رزمنده دفاع مقدس که در ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۴ در عملیات بدر از ناحیه نخاع گردن مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و جانباز قطع نخاع شد، خاطره‌ای از این مدل سوءتفاهم بر جای مانده که خواندن آن خالی از لطف نیست:

سال ۱۳۷۰ با برادرم به عمره رفته بودم. یک روز که به زیارت خانه خدا رفته بودیم، برادرم برای انجام کاری چند دقیقه ویلچر مرا کنار در ورودی مسجدالحرام پارک کرد و رفت. یکی دو دقیقه بعد، زائری دشداشه‌پوش به سمتم آمد. یک قطعه اسکناس یک ریالی سعودی روی پایم گذاشت و رفت! شوکه شدم!

وقتی از من دور می‌شد حرف‌هایی هم به زبان عربی می‌گفت که متوجه نشدم چه می‌گوید. هرچه تلاش کردم که به او بفهمانم من یک آدم قطع نخاع هستم و گدا نیستم، نتوانستم! چند بار گفتم: «آقا... حاجی... !»

از نوع نگاهش فهمیدم که بنده خدا فکر کرده می‌خواهم به او بگویم مبلغی را که داده، کم است. یک چیزهایی گفت و رفت!

برادرم که آمد، گفت: «محمد! انگار کاسبی راه انداختی؟»

یک ریال کاسبی‌ام را صدقه دادم!