تاریخ : 1402,دوشنبه 09 مرداد13:56
کد خبر : 102314 - سرویس خبری : زنگ خاطره

زودتر از من به کربلا رفت...



فاش نیوز - یک‌شب خواب دیدم با دو موتور هوندا، همراه حاج اصغر محراب به‌طرف میدان می‌رویم. حاج اصغر بر سرعتش می‌افزود و گاهی جلوی موتور را بلند می‌کرد. گفتم: «حاجی چه خبره؟ آهسته‌تر برو.»
دست بلند کرد و با خوشحالی گفت: «بهت نگفتم که می‌رسیم؟»
تعجب کردم و پرسیدم: «حاجی کجا؟»
- مومن خدا! کربلا دیگه. این‌قدر کربلا کربلا می‌کردی این هم کربلا... ولی من با این سرعتی که می‌رم، زودتر از تو برای زیارت می‌رسم...
با این حرف از خواب پریدم.
ساعت 9 صبح روز بعد، یکی از دوستان تلفن زد و گفت: «باید بیایید مشهد.»
دلم هری ریخت پایین، پرسیدم: «محراب شهید شده؟»
درحالی‌که صدایش پشت تلفن می‌لرزید گفت: «چه کسی این موضوع رو به شما اطلاع داده؟»
به خوابی که دیده بودم فکر کردم؛ حاج اصغر زودتر از من به کربلا رفت...
خاطره‌ای از شهید علی‌اصغر حسینى محراب
راوی: هم‌رزم شهید
 
* مریم عرفانیان

منبع : کیهان