فاش نیوز - ابراهیم حاتمیکیا یک ماجرای کاملا حقیقی و واقعی را در فیلم ارتفاع پست به نمایش گذاشت. واقعیت ربایش یک هواپیمای مسافری ایرانی؛ با این تفاوت که هنوز کسی نمی داند تمام آنچه در این فیلم سینمایی به نمایش گذاشته شد کاملا برعکس حقیقت بود.
کسی نمی داند آن پاسدار که جلوی درب اتاق خلبان مقاومت کرد 27 جراحت ناشی از گلوله و چاقو برداشت و تا مرز شهادت پیش رفت؛ ولی مقاومت کرد.
کسی نمی داند آن پاسدار در پرونده دادگاه آن قسمت که حق الناس و حق خودش بود را به هواپیما ربا بخشید.
کسی نمی داند آن پاسدار گمنام هنوز هست و هنوز خاطرات آن روز را چون گنجینه اسراری با خود بههمراه دارد.
دوستی تعریف می کرد که وقتی گلوله ها و چاقو ها تقریبا او را تا مرز شهادت برد، جلوی کاکبیت یا همان کابین خلبان بین هوشیاری و بیهوششدن حضرت امام خمینی را می دید که نظاره اش می کرد.
کسی نمی داند اکثر دیالوگ ها و مونولوگ های فیلم ارتفاع پست، کاملا برعکس واقعیت بوده است.
آری؛ ارتفاع حاتمیکیا خیلی پست بود و ارتفاع بزرگترین و حساسترین عملیات پیروزمندانه هواپیماربایی که برای جهانیان هم عجیب بود، خیلی بلند بود؛ بلند بلند بلند...
حاتمیکیا از زاویهی آه و ناله هواپیماربا و فرزند فلج یا دارای مشکل جسمی هواپیماربا یک پاسدار کاملا لجوج و سرتاسر عقده را نشان می دهد و دختری که وسط هواپیما میخواهد برقصد و میرقصد و پسری که شلاق خورده؛ چون شرب خمر داشته و همهی اینها دقیقا حقیقت ارتفاع پست است.
ارتفاع پست حاتمیکیا چیزی از حقیقت کم ندارد و واقعا به مثابه نامش، پست پست است و ارتفاع آن عملیات آن پاسدار گمنام امام زمان خیلی بلند بود! بلند بلند بلند....
کسی چه می داند، شاید اجر آن پاسدار گمنام با این نگاه ظالمانه سینمایی دوچندان شد.
نویسنده در دهه هشتاد با فردی دیدار کرد که منشی صحنهی ارتفاع پست بود. می گفت چند ماه تلاش کردم تا آن سکانس ماندگار تولید شود. لاکپشتی را تربیت کردم تا به محض رسیدن لاستیک خودروی در حال حرکت به سر او، بلافاصله در لاک خود فرو رود؛ و این یکی از جلوه های نمایش بصری ارتفاع پست بود.
کاش حاتمیکیا به اندازه همین کارکردن روی لاکپشت، حرفهای واقعی آن پاسدار واقعی را می شنید و بعد فیلم را می ساخت.
نویسندهی این یادداشت در دوران جنگ سوریه با یک پاسدار گمنام دیگر در یک پرواز بیروت به تهران حرف می زد. پاسدار دیگری که در حال حفاظت از پرواز و در آسمان بود. او گفت در حوزهی تولیدات هنری دو ظلم بزرگ به ما شد؛ یکی آسمان من و دیگری ارتفاع پست ......شاید در یادداشتی دیگر از مجموعه نمایشی آسمان من حرف بزنیم؛ مجموعه ای که در آن پاسداران سپاه حفاظت هواپیمایی کشور زندگی مجلل و مرفه و متفاوتی دارند. خودروی شاسی بلند و خانهی مجلل....کسی چه می داند، همین چند وقت پیش وقتی دیدم یک رانندهخودروی مسافرکش، بسیار نورانی و مودب است، گفتم: پاسداری؟ گفت: از کجا فهمیدی؟! او بازنشستهی سپاه حفاظت هواپیمایی کشور بود که برای نان حلال همچنان کار می کرد.
درود بر پاسداران گمنام و شهدای سپاه حفاظت هواپیمایی کشور.
|| عباس