تاریخ : 1402,پنجشنبه 25 آبان17:30
کد خبر : 105283 - سرویس خبری : متن ادبی

ای سرنوشت، نوبت مرا ده برای مرگی با شکوه!


ای سرنوشت، نوبت مرا ده برای مرگی با شکوه!

اینک زمان رها گشتن زمین از دست غاصبان اینک زمان رهایی از چنگ دشمنان اینک سلاح، اینک نبرد، اینک جهاد....

داریوش احمدرضا بهمنیار

فاش نیوز - درود خدا بر گردان‌های محمد عزالدین قَسّام. اینک سلاح، اینک نبرد، اینک جهاد.

ای آفتاب چگونه توانی دوباره تابیدن؟

ای آسمان چگونه تو راست چشم و جرات دیدن.

ای صبر خاکت چگونه نلرزد از خشم و کین؟

سنگت چگونه بماند روی سنگ؟

قلبت چگونه نشکافد ز رنج و درد، از آن ستم ها که روا شد به مردم فلسطین؟

در آن پگاه در آن سپیده دم تیره و سیاه، گرد عزا نشست بر تن هر گل و گیاه، ظلمت فکند سایه بی‌گناه فلسطینی بر روی مهر و ماه.

ایستاده اند استوار مقابل جوخه ترور و چوبه دار، آن قامت های رسا با سرهای بلند.

چونان ستیغ کوه، دل ها قوی، آکنده از سرور و شهد شهادت آوای گام هایشان پژواک صدهزار مرگ با شکوه جلادان خویش را، آن دژخیمان بداندیش را به تمسخر گرفته اند.

آن دلقکان بازی ترور و اعدام، آن دشمنان خلق فلسطین، آن غاصبان قدس، با چشم هایشان عاری از حیات، مبهوت آن همه سرسختی و دلاوری، انگشتان حیرت و ناباوری گزیده اند.

اینک مقاومت فلسطین زیر چوبه دار، در واپسین دم حیات، در فکر سبقت اند هر یک ز دیگری.

ای سرنوشت، نوبت مرا ده برای مرگی با شکوه!

فریاد زد عزالدین، نی نی، نوبت مراست؛ آمد صدای محمد اینک، رحمی ای دوستان، تنها رها مکنید فلسطین را.

زیرا که دل نگرفته‌ست خو به تنهائی. فکرشان فکر شهادت، قلبشان در طپش شوق رسیدن به آزادی، رهشان راه سعادت، چشمشان چون دو کبوتر نگران تا چه زمان رخت ببندد ز فلسطین استعمار، استکبار...

یا کی شود آزاد قدس عزیز، قبله ثانی مردان خدا در چنان صبح های غم آلود و سیاه؟

فلسطین شده در سوگ عزیزان گریان، پرچم سوگ و عزا، سر هر خانه و کوی و برزن.

گشته همآهنگ با طپش های دل همرزمان؛ لرزد همراه تن مادر و فرزند و پدر، آبشاری ز سرشک، جویباری از خون، شده سرریز ز چشم زن و مرد.

ای فلسطین غمگسار، ای مادران رنج، ای کودکان مهر و شجاعت، اینک زمان زمان تحیت است. اینک زمان جنگ، اینک زمان رها گشتن زمین، از دست غاصبان. اینک زمان رهایی از چنگ دشمنان، اینک سلاح، اینک نبرد، اینک جهاد، الله اکبر الله اکبر

 

احمدرضا بهمنیار