تاریخ : 1402,یکشنبه 17 دي15:12
کد خبر : 107291 - سرویس خبری : فضای مجازی

روایتی از قرار معرفتی همرزمان شهیدان «عاصمی» برای روز مادر



فاش نیوز - مادر شهید علیرضا عاصمی هر سال در ایام سالگرد فرزندش در انتظار همرزمان فرزندانش است که از راه‌های دور و نزدیک به خانه او می‌آیند.

کد خبر: ۶۴۳۱۳۰
تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۵ - 07January 2024
 

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «رسول عاصمی» فرزند فرمانده شهید «علیرضا عاصمی» به مناسبت سالگرد شهادت پدرش در پستی اینستاگرامی نوشت: سی و هفت سال از شهادت رفیقشان‌ می‌گذرد، یعنی از سال ۶۵ تا الان. تا کاشمر حدود سه ساعت از مشهد راه است. از تهران ۱۲ ساعت.

این جمع قسمتی از افرادی است که هر سال سیزدهم دی خودشان را از هر کجا باشند به منزل شهیدان عاصمی می‌رسانند تا یک شب را در آنجا سر کنند و یاد و خاطره ایام دفاع مقدس را زنده کنند.

شوخی نیست، راه واقعا دور است، هر کدام حدود شصت سال سن دارند، اکثرا در جنگ دچار آسیب‌های بدنی شدند، کار و زندگی و همسر و‌ فرزند و نوه دارند، اما از همه این به ظاهر موانع بیشتر، معرفت دارند. معرفتی که من معادلش را در جمع دیگری ندیدم.‌

می‌گویند برای دل خودشان می‌آیند و اشتیاق دارند، اما من می‌دانم، بخاطر دل مادر شهید است، خودم دیدم وقتی مادربزرگم گفت شب را بمانید، فقط‌ همین یک کلمه را گفتند که چشم مادر و بعد شروع به تماس  گرفتن کردند تا تغییر برنامه را اعلام‌ کنند، هیچ چیز برایشان مهم‌تر از ذوق مادر شهید نبود.

وقتی مادر شهیدان نگاهشان می‌کرد، ذوق داشت. مشخص بود هر سال از ابتدای فصل زمستان چشم به در دارد. لابد با‌ خود فکر می‌کند اگر پسر ارشدش بود الان شبیه کدام یک از این دوستانش می‌نشست؟ شبیه کدام حرف می‌زد؟ شبیه کدامشان می‌خندید!

اما یک پسرش ۱۸ ساله و‌ یک پسرش ۲۴ ساله مانده است که لبخندشان را قاب گرفته روی دیوار. دیوار خانه را با قاب‌های عکس میخ کرده و گهگاهی دستمال بدست می‌گیرد و لبخندهایشان را نوازش می‌کند، دیده‌ام که با همان دستمال اشک‌هایش را هم پاک می‌کند، اما نمی‌دانم چرا بعد از آن دستمال را بو می‌کند، چرا نفس عمیق می‌کشد.

سال‌ها بود پشت چرخ خیاطی ننشسته بود، امسال رفته بود از بازار پارچه خریده بود، از یک ماه قبل شروع به دوخت زیرپیراهن کرده بود برای دوستان فرزندش. به تعداد ماشین هایشان برای برگشت پک میوه و لقمه آماده کرده بود، درست همان طور که یک مادر برای پسرش مقدمات سفر را تدارک می‌بیند.

اگر اسم این‌ها معرفت، امید، عشق و محبت نیست پس چیست؟ اگر نتوانیم مثل این‌ها با معرفت باشیم چه؟ اگر نتوانیم مثل این‌ها مهربانی کنیم چه؟ اگر نتوانیم حق مادران شهدا را ادا کنیم؟