تاریخ : 1402,پنجشنبه 24 اسفند21:15
کد خبر : 108305 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

چه کسانی می توانند ادعای انقلابی بودن کنند؟


چه کسانی می توانند ادعای انقلابی بودن کنند؟

جان کلام این است که متخلفین نباید جایگاهی در نظام داشته باشند. اما متاسفانه در عمل این طور نیست. به طور مثال...

فاش نیوز-  از سفره انقلاب مقداری نان خشک سهمش شده بود. نانها چون خشک بود تیزی آنها لب هایش را زخمی کرده بود و اسفندیار نان و خون می خورد و متوجه نبود.

 نمی‌دانم چه بگویم؛ چرا که هر آنچه را که باید بگویم می گویم و هر آنچه را که باید تشریح کنم، می‌کنم. ولی متاسفانه هر روز از روز قبل بیشتر منحرف می‌شویم.

امام راحل بارها فرمودند، به متخلفین در دستگاهای اجرایی امنیتی مجال ترقی و ارتقا ندهید. حضرت آقا بارها فرمودند، خلاف، خلاف است؛ نوعش خیلی حساسیت ندارد. با متخلفین باید برخورد شود.

 انسان باید قلم و کاغذ به دست بگیرد و تاریخ نیز این فرمایشات امام خمینی را ثبت کند. گاهی پشت فرمان خودرویی فرامین امام راحل را می‌شنوید و از آنها لذت می برید.

جان کلام این است که متخلفین نباید جایگاهی در نظام داشته باشند. اما متاسفانه در عمل این طور نیست. به طور مثال ممکن است یک مسئول با لابی‌گری از معاونت اداری به ریاست برسد و شاید در طول دوران ریاستش چندین بار تخلف داشته باشد.

 خود حقیر به فرماندار، امام جمعه، فرماندهی سپاه و حتی مسئولین‌ تراز بالا در تهران موضوع را منتقل کردم. حتی در این رابطه مکاتبه و موضوع را مستدل عرض نمودم. حتی تاریخ و کلیپ سخنان حضرت آقا را که فرمودند، دشمنی با خانواده شهدا دشمنی با نظام نیست؛ بلکه بالاتر از آن، دشمنی با کشور است؛ با آب و خاک است!

اما همان‌هایی که سنگ آقا را بر سینه می‌زنند و آغاز و پایان سخنشان شهید و شهدا و خانواده شهداست، همان متخلف را بعد از بازنشستگی مجددا وارد صحنه می‌کنند. در حالی که وقتی گزارش تخلفات را به همین آقایان می‌دادی تکیه کلامشان این بود که تحمل کنید؛ چند ماه دیگر کارش تمام و باز نشسته می‌شود و می‌رود.

خدا گواه است شهدا ناظر هستند! وقتی داشتم با مسئول اجرایی‌ تراز اول استان پیرامون مغایرت فکری او با نظام و با ارزش‌های نظام صحبت می کردم، ایشان گفتند فلانی، ناراحت نباش. خود دادستان دنبال موضوع است.

هر چند که شخص خاطی مدتی طول کشید تا تخلف ۱۴۰میلیون تومانی را که مرتکب شده بود را به صندوق دولت برگرداند و سربلندتر از قبل به سرکار خود بیاید.

مثلا طرف برای چاپلوسی و خودشیرینی در مراسم تودیع و معارفه، یک تخته فرش با پول بیت المال خریده بود. حقیر متوجه موضوع شدم و پیگیری کردم. وقتی فهمیدند که بنده از موضوع اطلاع دارمف سریعا ماست‌مالی کردند و پول را از جیب خودشان پرداخت کردند. 

بعد از چند وقت مدعی شدند که این طور نبوده است اما فاکتور با مهر اداری جهت دریافت و چه را به آنها نشان دادم و گفتم اگر شما  خودتان را زرنگ حساب می‌کنید خدای سبحان صد برابر شما زرنگی را به من داده است. همچنین قیل از اینکه سند اولیه را امحا کنید فاکتور تائید شده اداری را کپی کرده ام.

برای آنها سیره شهدا و رزمندگان -که در طول هشت سال جنگ ایثار کردند- را تشریح می‌کنم. خانواده شهیدی که شش فرزند داشت و هر شش نفر آنها شهید شدند، چرا که نخواستند از موقعیت فرزند شهید استفاده کنند. اینها را  می گویم اما باز می بینم در بیراهه هستیم.

یک فرد متخلف را در راس امور بنیاد شهید در یکی از استان ها گذاشته اند. این فرد یک جوان متظاهر به مکتب عاشورایی است و چندین مورد مزاحمت برای نوامیس شهدا و جانبازان در کارنامه خود دارد.

به جای اینکه او را از بدنه بنیاد بیرون کنند، در بنیادی دیگر مشغول کار کردند. آیا این تنبیه است و این شخص متنبه می‌شود؟ خدا گواه است که درد می‌کشیم آن هم از نوع سختش. نه قادر هستیم سکوت کنیم و نه می‌توانیم این‌ همه حجم نامردمی و نامحرمی و نا اهلی را ببینیم.

چرا چون شاهد در خون افتادن ها بوده ایم. وقتی در والفجر مقدماتی -که توسط دشمنان داخلی لو رفت و بجه ها مظلومانه شهید شدند- همکلاسی و یار و رفیق چندین ساله من بنام شهید اسفندیار مالکی (۱۷ساله) گلوله دشمن به گردنش خورد و در یک چشم بر هم زدن روح مطهرش پر کشید را هرگز فراموش نمی کنم.

شب سختی بود و وقتی بچه ها به برادر بزرگترش (سردار داریوش) که سال ها بعد به شهادت رسید خبر شهادتش را رساندند، همه نگران بودند که چه عکس العملی  نشان خواهد داد. چرا که ممکن بود عکس العملش این باشد که شیون کنان اسفندیار را به پشت جبهه  برگرداند.

اما وقتی نزدیک پیکرش آمد خم شد و بوسه ای به همان گردن خونین زد و گفت بچه ها به کارتان برسید امدادگران خودشان اسفندیار را می برند، خوب کسی که این صحنه را دیده آیا می تواند سکوت کند.

همان اسفندیار 17 ساله سال۶۱ در میادین نبرد به اندازه یک گردان زحمت کشید. به یاد دارم یک روز بعد از کار سنگین و هوای سرد زمستانی جنوب لب‌هایش خشکیده و ترک خورده بود.

از سفره انقلاب مقداری نان خشک سهمش شده بود. نان‌ها چون خشک بود، تیزی آنها لب‌هایش را زخمی کرده بود و اسفندیار نان و خون می خورد و متوجه نبود.

وقتی به او گفتم لب‌هایت پاره شده است، ناراحت شد که مبادا به واسطه خونی که خورده، طهارتش بهم ریخته شده است! آیا می توان شاهد آن صحنه ها بود و امروز شاهد این باشی که افرادی که با اهداف اسفندیارها مشکل و زاویه دارند، بر کرسی هایی بنشینند که با خون اسفندیارها ایجاد شده؟

از همه اینها مهم‌تر، مسئولی که زمان جنگ به سن تکلیف رسیده بود، در عین جوانی شاهد ترک تحصیل همکلاسی هایش که به سمت جبهه می رفتند باشد؛ اما متاسفانه روزی به درد جنگ نخورد و گوشه منزل بنشیند تا بر همکلاسی هایش که شهید شدند غبطه بخورد؟!

اما کسانی دیگر باشند که هشت سال دوران دفاع مقدس حتی کمک مالی کوچکی به جنگ نکردند و امروز مدعی انقلابی بودن می کنند؟!

صادقانه گیج شده ایم. یک وقت یکی نقدی می کند که در آن ذینفع است؛ ممکن است دیگران بگویند به خاطر حفظ منافع شخصی است. ولی یک وقت یکی نقدی مستدل می کند و از نزدیک شاهد نامحرمی و نا اهلی است. اینجا نمی تواند حفظ ظواهری که توسط متخلفی به نمایش گذاشته می شود را تحمل کند. اینجا باید خودت هم نا اهل باشی تا بتوانی سکوت کنی.

اما اگر لحظه ای در تفکر شهدا و امام شهدا باشی، سکوتت را اول خیانت به خود و دوم خیانت به خون مقدس شهدا می دانی.

ای کاش مسئولینی که امروز تحت هر شرایطی پست و مقامی گرفته اند، به جای اینکه این گونه اصول نظام را زیر سووال ببرند، به فکر عملکرد درست خود باشند؛ تا بلکه جوانی را که با هزار خون دل و شرح مظلومیت انقلاب و شهدا به سمت نظام سوق داده ای با اعمال خود طرد نشود. امیداست خدای شهدا نگاهی ویژه به دلسوزان نظام داشته باشد.

|| رضــــــــاامیریان فــارسـانی