تاریخ : 1402,دوشنبه 23 بهمن13:31
کد خبر : 108363 - سرویس خبری : زنگ خاطره

سیلی



مریم عرفانیان
فاش نیوز - سال پنجم درس می‌خواند. یک روز همان طور‌که دست بر صورتش گذاشته بود، با ناراحتی وارد خانه شد. از پلک‌های 
پف کرده‌اش فهمیدم ‌گریه کرده است. او را کنار کشیدم و پرسیدم:
«حسن! چرا ناراحتی؟»
جواب داد:
«معلم سر کلاس به‌ من سیلی زد.»
نگران شدم و دوباره پرسیدم:
«چرا؟»
دوباره جواب داد:
«نمی‌دونم!»
پسرم آن روز چیزی نگفت، اما وقتی روز بعد از همکلاسی‌اش علت را جویا شدم فهمیدم حسن سر کلاس اعلامیه توزیع کرده بود. معلم پرسیده بود:
-«آقاسی‌زاده! چه چیزی بین بچه‌ها پخش کردی؟»
 حسن جواب داده بود:
-«چیزی نیست.»
آن وقت معلم از شاگردان پرسیده بود و بچه‌ها هم چون حسن را دوست داشتند گفته بودند:
-«ما چیزی ندیدیم.»
معلم حسن را جلوی تخته‌سیاه برده و گفته بود:
«باید بگویی چه چیزی رو رد کردین؟»
 و جواب سکوت او سیلی بود که به صورتش زده شد.
همان سیلی باعث شد تا حسن با سیل خروشان مبارزات همراه شود؛ سیلی که کاخ ظلم را فروریخت.
* خاطره‌ای از شهید حسن آقاسی‌زاده شعرباف
راوی: تقی آقاسی‌زاده شعرباف، پدر شهید
 
* مریم عرفانیان

منبع : کیهان