فاش نیوز - برادر جواد مویزی میگفت؛ «نگاهم به پشت لباس حیدری» بود. از حسینعلی رفیقم پرسیدم:
- « چرا حیدری پشت لباسش نوشته والفجر ۸؟» جواب داد:
- «خواب دیده تو عملیات والفجر ۸ شهید میشه، داره لحظهشماری میکنه.»
حیدری که رفت، نگاهم را بردم سمت حسینعلی. سر تا پایش را برانداز کردم. فرصتی پیش آمده بود تا سؤالی را که مدتها توی سرم میچرخید از او بپرسم. بهش گفتم: «من نمیفهمم حسینعلی، چرا تو اینجوری لباس میپوشی؟!» نگاهی به سرتا پایش انداخت و گفت: «مگه لباس پوشیدنم چشه؟».
گفتم: «چیزیش نیست، فقط میخوام بدونم تو که پاسدار رسمی هستی، چرا همش با لباس بسیجی این طرف و اون طرف میری؟» دوباره خودش را برانداز کرد و گفت:
- «مگه چه اشکالی داره؟» گفتم: «بابا! باید! یه فرقی بین تو و نیروهای دیگه باشه یا نه؟» گفت:
- «چه فرقی؟ همه ما بندههای خداییم». از حاضرجوابیاش لجم گرفته بود که دست گذاشت روی شانهام و گفت:
-«آقاجان! کو تا من لیاقت پیدا کنم لباس سربازای امام زمان رو بپوشم!».
موضوع: شهید محمدحسینعلی حیدری
راوی: جواد مویزی، همرزم شهید
|| ابوالقاسم محمدزاده