تاریخ : 1403,دوشنبه 20 فروردين17:40
کد خبر : 109647 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

گزارشی نوروزی از تنها شهید یک روستا/عکس


گزارشی نوروزی از تنها شهید یک روستا/عکس

در گشت و گذار نوروزی به روستای خوش آب و هوای "اناده" استان مازندران، تقدیر، قدم هایمان را به "بهشت زهرا(س) و مزار تنها شهید این روستا یعنی شهید "رحمت اسماعیلی" کشاند...

فاش نیوز - در گشت و گذار نوروزی به روستای خوش آب و هوای "اناده" استان مازندران، تقدیر، قدم هایمان را به "بهشت زهرا(س) و مزار تنها شهید این روستا یعنی شهید "رحمت اسماعیلی" کشاند.

رستاخیز طبیعت، شاخه های تازه جوانه زده به همراه شکوفه های سفید و صورتی درختان سیب و گیلاس، بارش نم‌نم قطرات، بسان بوسه ی باران بر خاک و در امتداد آن، ترسیم رنگین کمان زیبانی از رنگ ها به دست نقاش چیره دست طبیعت، شکوه عظمت و سخاوت بی پابان رب جلیل را به رخ بندگانش می کشاند.

دهیاری روستا نیز خیابان منتهی به مزار شهید را با نصب تابلوی راهنما مشخص کرده بود و همین امر، وصال زائرین را به این بهشت دورافتاده شتاب بیشتری بخشیده بود. یادمان شهید با پرچم سه رنگ کشور عزیزمان از فاصله دور پیدا بود و بسان نگین انگشتری از دور می درخشید.
 

اهالی مهربان و باصفای روستای اناده چند روزی می شود که نوید آمدن بهار را با دستانی مملو از سبدهای سبزه عید و گلدان های گل شمعدانی، به "رحمت" داده بودند و در این میان گل های وحشی روییده در اطراف سنگ مزار نیز تمثال او را به زیبایی آراسته بود.

به سبب این دیدار غیرمنتطره، زبان شکر می گشایبم و توفیق می یابیم تا ساعتی در کنار مزار این شهید دفاع مقدس حاضر شویم.

 

 از خوش اقبالی ما علاوه بر اهالی بومی روستا و روستاهای اطراف که به رسم دیرینه، اولین پنج شنبه سال را در کنار عزیزان به خاک رفته سپری می کنند، امروز تنی چند از مسافران نوروزی نیز بر سر مزار این شهید آمده بودند و این شاید یکی از معجزات شهدا باشد که در سفر و حضر نیز این امامزادگان عشق فراموش نمی شوند و حتی در روستاهای کوچک و گمنام نیز زائرینی دارند.

هرچند که بسیار مایل بودم تا درباره شهید"رحمت اسماعیلی" بیشتر بدانم ‌و یا با خانواده او گفت وگویی داشته باشم اما در صحبت با اهالی روستا دانستم که پدر، مادر و برادر شهید سال هاست که به دیدار حق نائل آمده اند اما پیش از مرگ، پدرشهید، حسینیه "حضرت فاطمه زهرا(س)" را به یاد فرزند شهید خود بنا کرده تا یاد و خاطره از جان گذشتگی او برای همیشه برای نسل حاضر و آیندگان ماندگار بماند.

یکی از معتمدین روستا که اطلاعات بیشتری از شهید دارد، می گوید: شهید رحمت الله سال1346 در خانواده ای مسلمان و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(س)متولد و در سال 1365 به خدمت سربازی اعزام می شود که پس از 18 ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل در سال 1367 در منطقه شرهانی عراق به دست نیروهای بعثی به اسارت درآمده و بر اثر شکنجه های فراوان در اردوگاه های دشمن به شهادت می رسد و در قبرستان "رومادیه" عراق به دور از خانواده و وطن مدفون می شود که بعد از 14 سال، در نهم مرداد ماه 1381 به زادگاهش منتقل و به خاک سپرده می شود.
اکنون که به ماجرای شهادت دردناک و غریبانه این سرباز وطن پی می برم، بر خود وظیفه می بینم که در مدت اقامت چند روزه مان در این روستا، بیشتر به مزار شهید سر بزنم.

این بار در یک عصرگاه بهاری زیبا و مه آلود، با یکی دیگر از اقوام دور این شهید که به اتفاق همسر خود بر سر مزار او آمده، ملاقات می کنم. او می گوید: اتفاقا من و شهید همسن و سال هستیم و سپس با اندکی تامل در مرور خاطراتش می گوید: "رحمت" بسیار مهربان، متدین و دوست داشتنی بود. زمانی که به سربازی می رود، به دست نیروهای دشمن اسیر می شود و بعد هم شهید می شود و با مکثی تاسف برانگیز ادامه می دهد: باور می کنید که مادرش از دوری او دق کرد؟!!!!

با شنیدن این جمله، فضای قلبم ابری می شود و با افسوس به این می اندیشم که چه بسیار مادران شهدایی که فراق فرزند را تاب نیاورده و چشم انتظار، به سوی حق پر کشیدند.

در همین رفت و آمدها بر سر مزار شهید این بار، با بانو "مهین" گفت و گو می کنم. مسافری از خطه مضجع نورانی امام رئوف(ع) که برای گذراندن تعطیلات نوروزی به همراه همسر خود به این روستای خوش آب و هوا آمده و امروز بر سر مزار شهید حاضر شده است.

 او می گوید: شهدا حق بزرگی بر گردن همه ما دارند اما حیف که مسئولان قدر این همه فداکاری را آنگونه که هست نمی دانند. شهدا برای ما آبرو و امنیت آوردند. چه شهدای دفاع مقدس و چه شهدای مدافع حرم.



و در توضیحات بیشتر خود اضافه می کند: همسر بنده یک نظامی است. در زمان جنگ به سبب ماموریت ایشان به عنوان فرماندار یکی از شهرها، ما دائم درحال تردد بودیم. اوایل جنگ زمانی که همسرم از ماموریت به خانه می آمد، از جنایات دشمن در شهرهای مرزی برایمان تعریف می کرد که واقعا غیرقابل تصور بود.

و در ادامه اضافه می کند: سال های اخیر نیز با یورش نیروهای داعش به کشورهای سوریه و عراق، دیدید که چه فجایعی بر سر آنان آمد؟ اگر فداکاری و از جان گذشتگی این جوانان نبود، کشور ما هم دستخوش چنین جنایاتی می شد.

در سومین حضورمان بر سرمزارشهید، "طاهره" را که از مردمان بومی روستا که به همراه دختر خردسال خود بر سر مزارشهید است، می بینم. او می گوید: آن زمان من خیلی کوچک بودم و "رحمت" را به یاد ندارم، اما اینطور که پدر و مادرم برایم گفته اند جوان پاک و نجیبی بوده. پدر و مادرش هم انسان های خوبی بودند.
می پرسم: زیاد سر مزار شهید می آیی؟ می گوید: بله. تقریبا چند روزی در هفته! و در ادامه می گوید: کاری که از دستم برنمی آید. می آیم یک فاتحه ای می خوانم و برمی گردم. "رحمت" افتخار روستای ماست.


در مدت اقامت کوتاهمان در روستا اگرچه اطلاعات بیشتری از شهید نمی یابم اما در گفت گو با اهالی، به ساده زیستی، نجابت و یکرنگی مردمان نیکوسرشت آن دیار بسیار غبطه می خورم و در آخرین حضورم بر سر مزار او، خشنود و سپاسگزار از خداوند رحمانی هستم که در اولین رزق سال نو، قدم هایم را به مزار شهید "رحمت اسماعیلی" تنها شهید این روستا رساند.

باشد که او نیز در جهان آخرت شفیعمان گردد.


یاعلی


گزارش و عکس از: صنوبرمحمدی