فاش نیوز - ... کلمات درذهنم گم شده اند.هرچه می گردم، واژه مناسبی برای بیان احساسم پیدا نمی کنم. اصلا" نمی خواهم در قالب کلمات و جملات، جایشان دهم که... نمی شود.

حسی غریب و مبهم اطرافم را مثل هوا گرفته است... حسی بزرگ که انگار در دلم جا نمی شود و از ظرفیت روحم بزرگتر است. حسی ماورایی مانند سفر به گذشته یا مرور خاطرات یا نظر به افسانه ها... انگارهمه شان را دیده ام. همه را از نزدیک می شناسم. عکس هایشان برایم بیش از حد آشناست. همین طور نامه هایی که از ته دل و عمق جانشان با صمیمیت برای آن مادر فداکار، "خانم سامانی" نوشته اند.

حسرت می خورم. به آن زن حسرت می خورم. حسرتی عمیق آنچنان که ابراز احساسات آن رزمنده های جوان و درک کمی از فداکاری ها و رسیدگی هایی که آن زن به ایشان می کرده، دلم را چون دریایی طوفانی به تلاطم درآورده و اشک را چون چشمه ای از چشمانم سرازیر کرده است.

به تک به تک عکس ها خیره می شوم. همه جوانند و حتی برخی نوجوان. وقتی قیافه های رنج کشیده و بعضا" سن  و سال دارشان را الان تصور می کنم، دلم می خواهد بترکد. از جوانیشان که همه مثل یک قهرمان بی ادعا بر چرخ نشسته اند و به لنز دوربین با لبخندی آرام نگاه می کنند، خجالت می کشم. وقتی تجسم می کنم هریک از آنها روزی مثل ما روی پا بودند و چقدر جوان، چرخ نشین شدند، نمی دانم باید دیگر به چه چیز فکر کنم غیر از قدر دانی... !

تند تند با نگاهم، نامه ها را می خوانم. سراسر مهر است و صمیمیت.فرقی نمی کند خوش خط است یا بدخط. صمیمیتی دارند که در دوران ما کمتر از جنسش پیدا می شود. آنقدر نامه ها با آن کاغذهای مخصوص زمان جنگ و کاهی وقدیمی بودنشان، به دل می نشیند که فکر می کنم دیدن همه کاغذهای رنگ و وارنگی که تازگی ها آمده، برایم چشم نواز نیستند.

خانمی بوده به نام خانم سامانی که در نزدیکی آسایشگاه امام در زمان جنگ زندگی می کرده و به قولی مثل مادر جانبازان جوان و عاشق آسایشگاه بوده است. از متن نامه ها کاملا" مشخص است که ایشان چقدر از لحاظ مادی و معنوی به بچه ها رسیدگی می کرده و آنها همچنان پس از برگشتن به خانه ها و شهرهایشان سراغش را از تهران می گرفتند و گاهی حتی از مناطق جنگی. این را از آدرس فرستنده ها و گیرنده هایی که روی پاکت های نامه با تمبرهای قدیمی،دیده می شود می توان فمهید. تمام جملاتی که  قدرشناسی و علاقه ای بزرگ در آن موج می زند، با جملاتی ساده و گاهی حتی با خط خوردگی.

با دیدن تصاویر آن خانم مهربان و قهرمان به این فکر می کنم که او چنان برای جانبازان در طول جنگ خالصانه انجام وظیفه نموده که تا همیشه یادش در دل جانبازان آسایشگاه اما خواهد ماند اما... من چی؟!... من برای جبران رنج های جوانانی که روی ویلچرنشسته اند و آنگونه زیبا ومعنادار از داخل عکس ها  به من خیره شده اند، چه کرده ام؟!...آن حال و هوا و نوشته ها و عکس ها و... یادآوری ومرور اتفاقاتی که دردوران دفاع مقدس افتاده و ما به سادگی فراموش کرده ایم!

زبانم قاصر است وکلمات برای توصیف این دلنوشته ها از طرف فرشتگانی زمینی کوچک و ناتوان... نتوانستم بنویسم...هنوز هم نتوانستم... که نوشتن در مورد بزرگ مردان و زنانی که در صحنه دفاع مقدس، نقش اول و برتر قهرمان داستان را به عهده داشتند، لیاقت می خواهد و شایستگی...

" متن از شهید گمنام "

ازسمت راست خانم سامانی و نوه اش، جانبازشهیدقهرمان خالصی و دخترخانم سامانی

ازسمت راست خانم سامانی و نوه اش،جانبازشهید"قهرمان خالصی"،دخترخانم سامانی و اکبر آقا نشسته کنار ویلچر

خانم سامانی درکناریکی ازجانبازان

خانم سامانی درکنارجانباز" قهرمان خالصی"

جانباز "مصطفی پرکره"

جانبازشهید"سید بهاءالدین بهلولی"

جانباز "ماشاالله نصیری فرد"

جانباز شهید" قهرمان خالصی"

"ابوبکرفتاحی"جانبازبمباران بانه

جانباز شهید" قهرمان خالصی"

جانباز اندیش بحری

جانباز"مهدی مرجانی"

جانباز"رمضانی"

جانباز "علی سگوند(رحمتیان)"

از راست: جانباز علی نعمتی،جانباز شهید قهرمان خالصی،جانباز شهید حسین دخانچی

از راست: جانبازان" مصطفی پرکره،مسلم مجاهد،محمدی"

جانباز"محمدجواد عندلیبی" ازداراب فارس و جانبازشهید" حاج ابوالفضل مرادی"از اشتهارد کرج

جانباز"سیدجلال عابدی"

جانباز شهید" قهرمان خالصی"

جانباز"ابراهیم رسول محمد"  از کردستان

جانبازشهید"کریم نبودی"، نشسته بر روی صندلی بهمن سامانی

جانباز"علی بیگدلی"

از راست"جانباز شهید"دخانچی"

جانباز شهید" قهرمان خالصی"

ازراست جانباز"حسن سیاح" وجانباز"سید مهدی حسینی"

جانباز شهید دکتر"اکبر عرب زاده"

جانباز روی تخت: "یدالله داسته(مشایخی فر)"، جانباز روی ویلچر:" محمدی"

از راست: جانبازان رحمت الله عابدی،ماشالله نصیری،حجت الله شمس،علی پاکیزه،حسین آسال،رئیسی

از راست:جانبازان"حسین آسال،ابراهیم رسول محمد،شهید قهرمان خالصی،یدااله داسته،ابوالفضل عابدی قوچانی"

از راست: جانبازان "علیرضا کلانتری،حسن خانی،شهید کریم نبوی(نبودی)"

جانباز شهید" قهرمان خالصی"

از راست:جانبازان"کریم نبوی،علی سگوند(رحمتیان)"

جانباز"محمد عطارزاده"از بندر دیلم

جانباز"مهران عبدالمناف"

از راست: جانباز"مشایخی"،(داسته)،مسلم مجاهد

از سمت راست جانبازشهید"محمدرضا طاهریان" از سمنان جانباز شهید "برزه"از سلماس وجانباز حاج"عبدالرحمن احسان" از دزفول

جانباز شهید"برزه"

از راست جانباز "محمدرضا پاکیزه" ازقم،جانباز شهید" قهرمان خالصی"

از راست:جانبازان"؟،شهید خلیل نژاد،مصطفی پرکره،کریم نبوی،علی رحمتیان،؟،یدالله داسته(مشایخی فر)"

از راست:جانبازان"شهید علیرضا فومنی،شهید اکبر عرب زاده،محمدرضا آفرین،حمید میرسرابی،محمدجواد عندلیبی،ایرانی،علیرضا راستگو،جواد ملاک"

از راست:"هاتفی"، "جانبازشهید برزه"

جانباز شهید نبوی

نشسته روی صندلی آقای بهمن سامانی، جانباز شهید کریم نبوی

از راست:جانبازان" ابوبکر فتاحی،قهرمان خالصی،مرتضی باوفا"

از راست:جانبازان"مسلم مجاهد، یدااله مشایخی فر(داسته)"

جانباز"غلامرضا اسماعیلی" سمت راست

جانباز"بهمن تاجدولتی"

فرزند شهید وجانباز "ولی الله نصیری"

جانباز"حسن سیاح"

از راست:جانبازان"حسن خانی،مسلم مجاهد از برازجان"

جانباز"باوفا" سمت راست،سمت چپ:"علی نقوی" از فامنین

از راست:جانبازان"حسن خانی،حمیدرضا زارعیان،علیزاده،صداقتی،علیرضا مطلبی"

از راست:جانبازان"عبدالرحمن احسان،حسین آسال،حسن خانی،علیرضا مطلبی،شهید اکبر عربزاده،بهروز ساقی"

از راست:جانبازان"علی فتوحی،احمد پورپیرعلی،ابراهیم نیکخواه،رحمت الله عابدی،؟،نصراللهی،عبدالرحمن احسان،احمد اصغری سندی"

تصاویر از جانباز " مهدی مرجانی "