تاریخ : 1393,شنبه 30 فروردين12:09
کد خبر : 26508 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

باغبان گل های ایثار



خدایار - دوستم می گوید : باغبانی بدترین شغل دنیاست ، چون تمام لحظه ها و ثانیه هایش پر از ترس و نگرانی است. ترس از آنکه مبادا  یک آدم دل خوش، شنگول ، هپروتی گل های قشنگ را لگدمال کند. تو باغ گاهی گل هایی می بینی که در اثر وزش بادهای ناموافق خم شده اند. یک باغبان دلسوز  با استفاده از چند پایه  سعی می کند آن ها را از صدمات دیگر محفوظ کند.  بدترین شکنجه برای باغبان آن است که ببیند آدم های بی خیال در حال پرپر کردن همان گل ها هستند.  

دوست من هم حس یک را باغبان دارد. باغبان های خوب هر جا که باشند ، باغبان هستند  و مواظب. کار او طوری است که روزانه 20-30 نفر جانباز یا خانواده اش ، به او و همکارانش رجوع می کنند. گاهی شرایط جوابگویی، برای جانباز قابل تحمل نیست. گاهی حق با جانباز است و گاهی هم نیست. در این لحظات، دوستم که باغبانی ماهر است، با یک لیوان آب به سمت جانباز می رود و سعی می کند که او را آرام کند. گاهی با دادن شماره موبایلش به او قول می دهد تا با تماس زودتر او ، نوبت اول را برایش رزرو کند. دوستم بعضی وقت ها  هم پیش سایر منشی ها می نشیند تا اگر آن ها ارباب رجوعی داشتند ، با وساطت او کارشان زودتر و به نحو احسن انجام شود .  بعضی وقت ها هم به قول معروف پیش مدیران ریش گرو می گذارد .

یک روز به دوستم گفتم  : بنده خدا ! نمی ترسی در این گیر و دار یهو با یک مشت وسط سالن پرت بشی؟

او نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت :

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ »

پرسیدم یعنی چه ؟

گفت : جنگ شد . در جایی که قطعه ای از بهشت بود . در بحبوحه ی تیر و تفنگ و تانک و ... روح های پاکی وجود داشت که بعضی به شکل پرنده شدند و به آسمان ها عروج کردند و بعضی به شکل گل ایثار در روی زمین . آخ از گل ایثار چه بگویم . قشنگ . قشنگ . قشنگ .

عده ای هم عهد کردند که باغبان گل ها باشند . باغبان های متعهد می دانند گل های ایثار چقدر حساس هستند و شرایط نامناسب گل ها را حساس تر می کند . گل های حساس زود پرپر می شوند . این باغبان ها  کارشان را به کس دیگری واگذار نمی کنند ، مراقبت از این گل ها فوت و فن دارد . همه باغبان ها هم این را  می دانند . وای به باغبانی که یک لحظه چشم از این گل ها بردارد . چه بسیار گل ها که پرپر شدند و می شوند با غفلت چند ثانیه ای ، ساعتی ، روزها و ماه های .مدعیان باغبانی!

دوستم همین طور برایم توضیح می داد و من در این فکر بودم : کار دوستم خیلی درست است ، چون :
کس نخارد پشت من

جز ناخن انگشت من