تاریخ : 1393,سه شنبه 28 مرداد14:08
کد خبر : 28454 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

جانبازیک بنیادرئوف می خواهد



محمدرضا- مقوله اعصاب و روان (زندگی وزنده ماندن): آحاد مردم جامعه سال ها عمر می کنند وبه ندرت یک صحنه تصادف می بینندکه اگر هم شاهد یک صحنه درناک باشند تاچندین ماه آن رابه خطر می آورند وپریشان می گردند وکسانی هم هستند درطول زندگی شان همان یک صحنه دردناک تصادف یا.... را هم نمی بینند. اما تصورش رابکنیدکه یک رزمنده شاهد چه وقایع تلخی ازدوران شرکت در عملیات ها بوده مثلا" همسنگران خودراکه حتی ممکن است برادریا هم محلی خود وگاها" برادرخوددرمنطقه بوده اند و آنهارادریک صحنه مشاهده کردند که تیکه تیکه شده اند یادست وپاقطع شده است.

مگراینها چقدرظرفیت عصبی داشته اند؟ (پسربچه 13ساله یا15ساله) و سایرین اگرفردی که شاهد این ماجرابوده شهید می شدند بهتر بود تادرطول زندگی این وقایع مرورگردد و شب ها کابوس های جنگی به سراغ همین رزمندگان می آیدکه باعث وخیم شدن حال آنهامی گردد. ودرطول زندگی نه لذت زنده ماندن خودمی برندو نه به زن وبچه شان... ودائم درگیری دارد و ازکوچکترین سروصدایی شاکی می شوند و بی حوصلگی طاقت فرسائی همراه آنهاست و درهیچ گونه مجالسی شرکت نمی کنند. دراین میان عدم درک صحیح جامعه و برخوردهای ناشایست باآنهادردناکترازهمه چیزاست وعدم رسیدگی توسط مسئولان ذیربط مزید برعلت است که آنهاراسرگردان می کنند درمیان قانون های کزایی وفرستادن به شهرهای مختلف جنگی(مناطق عملیاتی) برای مدارک.

درمقابل بنیادشهید یاامورجانبازان دولتی است که اصولا" اداره ای است مانند ادارات دیگر ودارای قوانین ومقررات دست وپاگیری است که حتی کارمندان آن واقف به آن هستند. دراین میان باعدم درک رزمندگان با برخوردهای اداری وبه رخ کشیدن قوانین چیزی ازگرفتاری های آنها کم نمی شود و جای یک بنیاد عاطفی بامهر و رأفت اسلامی وانسانی با برخوردهای مناسب وروحیه بخش برای مجروحان جنگی خالی است.
گاهی برای بعضی ها تعریف می کنم . آنها ناراحت می شوند نسبت به این نوع زندگی کردن و وقتی ازجبهه ها و جنگ آنها می پرسندکه شما با یک گلوله مجروح شدید؟ می گویم نه رفتن به خط مقدم وعملیات اینطور نیست که به محض ورود . رزمنده تنها بایک گلوله مجروح شود وگاها" چندین روز طول کشیده وحتی چندماه درخط بوده یا اینکه درچند عملیات شرکت داشته اند تا بالاخره مجروح شده است وآن رزمنده چه صحنه ها دیده ازکشته ها ودست وپاهای قطع شده و.... شهداء قطعه شده و بعضا" سوخته مانند زغال و.... !

من خودم درعملیات بدر قایقران بودم و شب ها که قایق را تمیز می کردم گاها" نصف چکمه ام آب وخون بود به علت انتقال بیش ازحد مجروحان وشهداء. عوارض آن را حالا احساس می کنم. درد سر ممتد وحرکت پوست سر که فکر می کنی حشره ای زیرپوست سر حرکت می کند ودردهای عمقی وتیرکشیدن ها وپرش صورت وچشم وحرکت خودبخودی پوست بدن وعضلات. صدای سوت همیشه درگوش هایم هست گاها" بلندترمی شود و بعضی اوقات هم مانند یک سیلی محکم سوت بیشتری درگوش هاست وهمچنین مانند فش فشه صدا می کند وباعث آزار ما جانبازان اعصاب و روان می گردد.
سروصداهای عادی برای مابسیار ناراحت کننده است مانند زنگ های درب و تلفن و گوشی همراه وظرف شستن وصدای بچه ها ...........
غیرقابل تحمل است .
ازهمه دردناکتراین است که یک مجروح پس ازچندسالی برای کمیسیون مجدد مراجعه کنند و بعدازکلی هزینه وآزمایشات مختلف و.... ازآن چیزی حاصل جانباز نمی گردد وبه جای افزایش درصد بعضا" کم هم می شود ویا هیچ درصدی تعلق نمی گیرد که این وضع بسیار در روحیه واعصاب مجروحان تأثیر نامطلوب می گذارد وآنها رابیشترافسرده وسرخورده می کند و دیگر رغبتی برای مراجعه به بنیاد که هیچ حتی ازخیابان آن هم رد نمی شود. درپایان امیدوارم گوش شنوایی باشد که بابینش انسانی علمی واسلامی به موضوع بنگرد و رسیدگی کند.